برای خواندن #نماز_شب کاری به من نداشت، اصرار نمیکرد با هم بخوانیم.
خیلی مقید نبود که بخواهم بگویم هر #شب بلند میشد برای #تهجد، نه، هر وقت امکان و فضا مهیا بود، از دست نمیداد.
گاهی فقط به همان #شفع و #وتر اکتفا میکرد، گاهی فقط به یک #سجده. کم پیش میآمد مفصل و با #اعمال بخواند.
میگفت: «آقای #بهجت میفرمودند: اگه #بیدار شدی و دیدی هنوز #اذان نگفتن و فقط یه #سجده_شکر بجا بیاری که #سحر رو بیدار شدی، همونم خوبه!»
برشى از كتاب «قصه دلبرى»،
#شهيد_محمدحسين_محمدخانى
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
تو شأنِ نـزولِ حروفِ مقطعـه قرآنی...
و گودی #قتلگاه محل نزولِ دفعی
کرب وبلا بود؛
و قرآنی که ۷۲ سوره داشت!
سوره ای را حَرف حَـرف کردند و
بر پهنـای دَشت مکتوبَش!
ح س ی ن
کنارِ سـوره یِ #قمر
کمرِ خورشیـد شکست
آنجا بـود فهمیدم مُصحَفِ #کربلا
چند جز دارد!
و عبـاس ؛
آیه ی اَمَّن یُّجیبُ بچه های عطشـان
حرم بود و در عُقبـا ،
سقّای جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ است...
امّا کربلا سوره ای داشت کوچکتر از #کوثـر که ظهرِ عاشورا
از حنجرش خون جوشید...
و بر هَل مِن ناصر یَنصُرنی -
حسین عَلَیهِ السّلام رسالتی بود
که با علی اصغر ابلاغ شد؛
او که فقط شش ماه از نـزولش می گذشت!
و شبِ عاشـورا شبِ قـدر بود؛
و اصحابـت سوره های مکّی و مدَنی
که عصرِ #عاشـورا به خط کوفی بر زمین نقـش شدند...
اما زینـب...زینـب...زینـب...
#صـبر هم عاجـز است
از این که مُترادفَش باشد!
او که عصرِ عاشورا شده بود ؛
تفسیـرِ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ؛
او که امین الله علی علیه السّلام
با اذان در گوشش خوانده بود...
صَابِرَةً عَلَى نُزُولِ بَلائِک!
او که به ایّوب گفته بود ؛
إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً...
و شارحِ اعظم قرآن ناطق بود ؛
از کربلا تا #شام و از شام تا
مدینـه ی تاریـخ او که إِلاّ جَمیلاً ندیده بود...
آیه برائت میخواند برای آن ها که
سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ را به سُخره گرفته بودند؛
او حافظ سوره ی ۷۳ ام کربلا یعنی ؛
زین العابدین بود و
بار ها سپـرِ امام زمانش شد...
امّا رقیه به بِسْمِ اللَّهِ که رسیـد صَدَقَ الله
را گفت...
جای بِسْمِ اللَّهِ بالای سـوره و
جای سرت بالای نـی؟!
ای سـوره ی نازل شده بر قامتِ نی!
اما نیـزه را لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا...
و شبی تنـور رَحلِ قرآن شد!
قرآنی که پیامبر بوسیده بود و بر بلندی گهواره گذاشته بود به گودی انداختند؛
و برگ هایش را زیر سمّ اسبان #صحافی کردند و
از آن روز حسین مُصحفِ #عشق است...
از شهرتِ قرآن های کوفی سخن نگویید که قرآن را بی جلد رها کردند،
تا صدای قرآنِ ناطق بلند نشود بر لبانش
با نی نواخت!
در قتلگاه به هُمْ رَاکِعُونَ نه در حالِ #سجده
آیه زکّات را از قرآن خط زد و
روضه انگشت و انگشتر جاودانه شد...
و قرآنی که
مهجور نماند امّا محجور شد!
خواندن روضه هايت ختم قرآن است...
«وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ
صَدَقَ اللهُ العلی العَظیم»
#از_گوشه_و_كنار_عـلـيكُـنَّ_بالفرار
#سیدالشهدا_جان❤️
#شب_زیارتی
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
💠شهیدیوسف شریف درکنکور دانشگاه پذیرفته شده بود ومادرش هم خیلی دوست داشت اوبه دانشگاه برود.
یوسف گفت:باید با #حاج_قاسم صحبت کنم وکسب تکلیف کنم.
یکروز من و حاج قاسم و حاج عبدالله به خیبر میرفتیم،باحاج قاسم صحبت کردم و گفتم وضعیت یوسف اینطور است،آیا صلاح می دانید که ایشان به دانشگاه بروند؟
کار اوهم درجبهه کاریست که بارفتن یوسف،ما لطمه ای نمیبینیم.
حاج قاسم گفت:ما روی کارهای این شخص حساب نمی کنیم،ما روی #بُعدمعنوی ایشان حساب می کنیم، #معنویت یوسف برای لشگر #پیروزی می آورد.
🌸این صحبت حاج قاسم بودکه میگفت: بُعدمعنوی اشخاص بیش ازتوان فردی و تخصصی آنها برایمان اهمیت دارد.
یوسف شریف کسی بودکه "با شروع دعای کمیل به سجده میرفت و ساعتی بعد از دعا نیز هنوز در سجده بود."
🌸یکروزصبح كه بچهها برای فيلمبرداری و گرفتن عكس قبل از عمليات رفته بودند شهيد شريف را شناختند.يوسف خود را پنهان میكرد تا كسی نتواند از او تصويربرداری كند.
می خواست گمنام باشد.
🌸بارها به حاج قاسم گفته بود:
«دوست دارم شهادتم درحالی باشد كه درسجده هستم.»
يكی ازدوستان میگفت:
«درحال عكس گرفتن بودم كه ديدم يکنفر به حالت #سجده پيشانی به خاک گذاشته
فكر كردم نمازمیخواند،اماديدم هواكاملاًروشن است و وقت نماز گذشته، همه تجهيزات نظامی را هم با خودش داشت.جلورفتم تا عكسی درهمين حالت از اوبگيرم دستم را روی كتف اوگذاشتم
به پهلو افتاد.
ديدم گلولهای از پشت به اواصابت كرده و به قلبش رسيده،
آرام بود
انگارديگردراين دنيا كاری نداشت.
صورتش را كه ديدم زانوهايم سست شد.
به زمين نشستم باخودگفتم این که یوسف شریف است.
🌹 @saberin_shahid_ghafari1