eitaa logo
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
436 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
9.8هزار ویدیو
92 فایل
🌹وقت تولدم که مؤذن مرا گرفت 🌹درگوش من به جای اذان گفت یاحسین 🌹درمکتب تو غیر دو واژه نخوانده ام 🌹در ابتدا حسین و در انتها حسین 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷وَ على عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ علی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ علی اَصْحابِ الْحُسین
مشاهده در ایتا
دانلود
........................﷽.................................... اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 🙏 دعا برای مردم غزه و رزمندگان مقاومت فراموش نشود⚘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اقامه نماز رهبر معظم انقلاب بر پیکر شهید اسماعیل هنیه
مداحی آنلاین - نماهنگ غزه - مهدی لیثی.mp3
3.65M
غرق خون است بال جبرائیل رفته بر قتلگاه اسماعیل مرگ بر هر چه مثل اسرئیل مرگ بر هر چه مثل آمریکا 🎙 🖤 💔 🇵🇸🇮🇷✊ 🇵🇸🇮🇷✊
خبرنگار اسرائیلی از تشییع جنازه هنیه هم اکنون در تهران. تابوت در پرچم فلسطین پیچیده شده است. (آیت الله)علی خامنه ای نماز می خواند. هرجای دیگر ترور میشد اینطور گرامی داشته نمیشد
واکنش تند قطر به درخواست‌های ادامه مذاکرات بعد از شهادت هنیه 🔹‌نخست وزیر و وزیر خارجه قطر در واکنش به درخواست‌ها برای ادامه مذاکرات آتش‌بس غزه و تبادل اسرا اعلام کرد چگونه می‌توان مذاکراتی را انجام داد که در آن یک طرف مذاکره، طرف دیگر را به قتل می‌رساند؟ 🔹‌وی افزود: صلح منطقه‌ای و بین المللی به شرکای جدی و موضع بین‌المللی در برابر تشدید تنش‌ها و بی‌توجهی به زندگی ملت‌های منطقه، نیاز دارد. 🔹‌وزارت خارجه قطر روز گذشته اعلام کرد که آنتونی بیلنکن، وزیر خارجه آمریکا با همتای قطری خود تماس گرفته و خواستار ادامه تلاش‌ها برای انجام مذاکرات آتش‌بس غزه و تبادل اسرا شده است.
🔴 خون شهید 🔹 نه، هیچ‌وقت خون شهید هدر نمی‏‌رود، خون شهید به زمین نمی‌ریزد. خون شهید هر قطره‏‌اش تبدیل به صدها قطره و هزارها قطره، بلکه به دریایی از خون می‏ گردد و در پیکر اجتماع وارد می‌‏شود. 📗 استاد مطهری، قیام و انقلاب مهدی(ع)، ص۸۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مخاطبین عزیز پیگیری تحولات منطقه باعث نشه در انتصابات دولت پزشکیان غفلت کنیم . ایشون با شعار اجرای منویات و سیاست های رهبر انقلاب از مردم رای گرفت ،مطالبه گری و روشنگری را رها کنیم امثال ظریف دولت جدید را اشغال خواهند کرد و مملکت دچار بحران های جدی خواهد شد....
🔺 زیر دیپلم بگم همه متوجه بشن 👇 با عوامل نمیشه دولت تشکیل داد تامام مسلمان تی وی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دکتر مخبر: پس از شهادت آقای هر بار که خدمت رسیدم ایشان با تاثر می‌فرمودند: آقای مخبر! خیلی حیف شد!!!😔
💢 مردم درصورت رویت هرگونه تحرکات نظامی در اقصیٰ نقاط کشور تحت هیچ شرایطی اقدام به فیلمبرداری یا تصویربرداری و نشر آن نکنند.
بسمــ رب الحسینــــ ‌‌...🌱
أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ🥀 سلام بر آن گریبان هاى چـاک شده
📢 مؤمنان نسبت به همدیگر حق ولایت دارند و به همین علت، نسبت به سرنوشت همدیگر مسؤولند و موظف به امر به معروف و نهی از منکر، 👈 سهمی از گناهان اطرافمان را پای ما مینویسند اگر بی‌تفاوت باشیم! 🌴 سوره توبه 🌴 🕋 وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ «71» ⚡️ترجمه: مردان و زنان با ايمان، يار و ياور و اولياى يكديگرند، به معروف (خوبى‌ها) فرمان مى‌دهند و از منكرات و بدى‌ها نهى مى‌كنند.
🕌 🕌 فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمقهای وحشی می تونیم حکومت بشار اسد رو به زانو دربیاریم! او میگفت و من تازه میفهمیدم تمام شب هایی که خانه نوعروسانه ام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا میکردم.. و او فقط در شبکه های العریبه و الجزیره میچرخید، چه خوابی برای نوروزمان میدیده.. ! ترسیده بودم،.. از نگاه مرد وّهابی که تشنه به خونم بود،.. از بوی دود،.. از فریاد اعتراض مردم... و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود.. و مقابل چشمانش به التماس افتادم _بیا برگردیم سعد! من میترسم! در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانه ام صورتش از عرق پُر شده.. و نمیخواست به رخم بکشد به این معرکه آمدم.. که با درماندگی نگاهم کرد.. و شاید اگر آن تماس برقرار نمیشد به هوای عشقش هم که شده برمیگشت، اما نشد! از پشت تلفن برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد.. و دیگر گریه هایم فراموشش شد..که به سمت خیابان به راه افتاد. قدمهایم را دنبالش می کشیدم.. و هنوز سوالم بی پاسخ مانده بود که معصومانه پرسیدم _چرا نمیریم خونه خودتون؟ به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا را بهتر بشنوم _خونواده من حلب زندگی میکنن! من بهت دروغ گفتم چون باید می اومدیم درعا! باورم نمیشد مردی که عاشقش بودم فریبم دهد و او نمیفهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید _امشب میریم مسجد العُمَری میمونیم تا صبح! دیگر در نگاهش ردّی از محبت نمیدیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم... 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 📓📔📒📕📗📘📙📚
🕌 🕌 قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید _من میخوام برگردم! چند قدم بینمان فاصله نبود.. و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکمتر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد. طعم گرم خون را در دهانم حس میکرد و سردی نگاه سعد سختتر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد. صدای تیراندازی را میشنیدم،.. در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله میکشید و از پشت شیشه گریه میدیدم جمعیت به داخل کوچه میدوند.. و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم... سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده،.. شانه ام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم. حجم خون از بدنم روی زمین میرفت.. 👈و گلوله طوری شانه ام را شکافته بود که از شدت درد ضجه میزدم... هیاهوی مردم در گوشم میکوبید،. در تنگنایی از درد به خودم میپیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را میدیدم و دیگر نمیشنیدم چه می گوید... بازوی دیگرم را گرفته و میخواست در میان جمعیتی که به هر سو میدویدند جنازه ام را از زمین بلند کند.. و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم. از شدت ضعف و ترس و خونریزی باحالت تهوع به هوش آمدم.. و هنوز چشمانم را باز نکرده، زخم شانه‌ام از درد نعره کشید.. کنار دیواری سیاه و سنگی روی فرشی قرمز و قدیمی افتاده بودم،.. زخم شانه‌ام پانسمان شده به دستم سِرُم وصل بود... بدنم سُست و سنگین... 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 📓📔📒📕📗📘📙📚
🕌 🕌 بدنم سُست و سنگین به زمین چسبیده و نگاه بی حالم تنها سقف بلند بالای سرم را میدید.. که گرمای انگشتانش را روی گونهام حس کردم و لحن گرمترش را شنیدم _نازنین! درد از روی شانه تا گردنم میکشید، به سختی سرم را چرخاندم.. و دیدم کنارم روی زمین کز کرده است. به فاصله چند متر دورمان پرده ای کشیده شده و در این خلوت فقط من و او بودیم... صدای مردانی را از پشت پرده میشنیدم و نمیفهمیدم کجا هستم که با نگاهم مات چشمان سعد شدم.. و پس از سیلی سنگینش باور نمیکردم حالا به حالم گریه کند... ردّ خونم روی پیراهن سفیدش مانده و سفیدی چشمانش هم از گریه به سرخی میزد... میدید رنگم چطور پریده و با یک دست دلش آرام نمیشد.. که با هر دو دستش صورتم را نوازش میکرد و زیر لب میگفت _منو ببخش نازنین! من نباید تو رو با خودم میکشوندم اینجا! او با همان لهجه عربی به نرمی فارسی صحبت میکرد و قیل و قال مردانی که پشت پرده به عربی فریاد میزدند، سرم را پُر کرده بود.. که با نفسهایی بریده پرسیدم _اینجا کجاس؟ با آستینش اشکش را پاک کرد و انگار خجالت میکشید پاسخم را بدهد.. که نگاهش مقابل چشمانم زانو زد و زیر لب زمزمه کرد _مجبور شدم بیارمت اینجا صدای تکبیر امام جماعت را شنیدم.. و فهمیدم آخر کار خودش را کرده و مرا به مسجد عُمَری🔥 آورده است.. و باورم نمیشد حتی به جراحتم رحمی نکرده باشد.. که قلب نگاهم شکست و او عاشقانه التماسم کرد _نازنین باور کن نمیتونستم ببرمت بیمارستان، ممکن بود شناسایی بشی و دستگیرت کنن! سپس با یک دست... 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 📓📔📒📕📗📘📙📚
🕌 🕌 سپس با یک دست پرده اشک را از نگاهش کنار زد تا صورتم را بهتر ببیند.. و با مهربانی دلداری ام داد _اینجام دست کمی از بیمارستان نداره! برا اینکه مجروحین رو نبرن بیمارستان، این قسمت مسجد رو بیمارستان کردن، دکتر و همه امکاناتی هم اوردن! و نمیفهمید با هر کلمه حالم را بدتر میکند که لبخندی نمکین نشانم داد.. و مثل روزهای خوشیمان شیطنت کرد بلکه دلم را به دست آورد _تو که میدونی من تو عمرم یه رکعت نماز ! ولی این مسجد فرق میکنه، این مسجد نقطه شروع مبارزه مردم سوریه بوده و الان مخالفت با بشار اسد شده! و او مرا به این جهنم کشانده بود که به جای خنده، چشمانم را از درد در هم کشیدم.. و مظلومانه ناله زدم _تو که میدونستی اینجا چه خبره، چرا اومدی؟ با همه عاشقی از پرسش بی پاسخم کلافه شد.. که گرمای دستانش را از صورتم پس گرفت و با حالتی حق به جانب بهانه آورد _هسته اولیه انقلاب تو تشکیل شده، باید خودمون رو میرسوندیم اینجا! و من از اخبار بیخبر نبودم و میدیدم درعا با آمادگی کامل به سمت میرود که با همه خونریزی و حال خرابم، با صدایی که به سختی شنیده میشد، بازخواستش کردم _این چند ماه همه شهرهای سوریه تظاهرات بود! چرا بین اینهمه شهر، منو کشوندی وسط میدون جنگ درعا؟ حالت تهوع طوری به سینه‌ام چنگ انداخت که حرفم نیمه ماند.. و او رنگ مرگ را در صورتم میدید که از جا پرید و اگر او نبود از ترس تنهایی جان میدادم.. که به التماس افتادم _کجا میری سعد؟ کاسه صبرم از تحمل اینهمه وحشت در نصفه روز تَرک خورده و بی اختیار.. 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 📓📔📒📕📗📘📙📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
29.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت‌های دکتر حسن عباسی در مورد حجم بالای قصور و سهل انگاری در حادثه سقوط بالگرد شهید 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
💠 فرزندانی چون علی اکبر (ع) تربیت کنید 🔸شهید آیت‌الله دکتر بهشتی: مادران مسلمانی که می‌خواهند حق مادری خودشان را ادا کنند، بدانند امروز ما در خانه‌هایمان، فرزندانمان را بسیار بد تربیت کرده‌ایم. این هم تربیت است ما داریم؟ ما دختر و پسرمان را از آغاز، آنقدر سست اراده و ضعيف و زبون، آنقدر نازپرورده و اهل هوا و هوس، بار می‌آوریم که در زندگی، سرنوشتی جز سواری دادن نباید داشته باشند. اگر به راستی ما دوست‌دار حسین بن علی هستیم، علی اکبر تربیت کنیم. آن مادر یا خانمی که می‌نشیند برای حسین گریه می‌کند برای چه کسی گریه می‌کند، برای حسینی که علی اکبر در دامان او و همسرش تربیت شده؛ جوانی که در اوج جوانی همراه پدرش است. اگر ما به راستی دوست حسین باشیم، باید چنین جوانانی تربیت کنیم. 📚 مبارزه پیروز، ص۶۲-۶۴ 🌺فرهنگی خانواده گروه