seyedrezanarimani-@yaa_hossein.mp3
6M
#توسل 💕
شهادت #امام_رضا علیه السلام
🎵 غریبیتورومیفهم
🎤سیدرضا #نریمانی
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایده
گلدوزی
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
#رمان
داستان واقعی
#عاشقانه_ای_برای_تو
#قسمت 15
❤️ دست های خالی❤️
توی این حال و هوا بودم که جلوی یه ساختمان بزرگ، با دیوارهای بلند نگه داشت … رفت زنگ در رو زد … یه خانم چادری اومد دم در … چند دقیقه با هم صحبت کردند … و بعد اون خانم برگشت داخل … .
دل توی دلم نبود … داشتم به این فکر می کردم که چطور و از کدوم طرف فرار کنم … هیچ چیزی به نظرم آشنا نبود … توی این فکر بودم که یک خانم روگرفته با چادر مشکی زد به شیشه ماشین … .
انگلیسی بلد بود … خیلی روان و راحت صحبت می کرد … بهم گفت: این ساختمان، مکتب نرجسه. محل تحصیل خیلی از طلبه های غیرایرانی … راننده هم چون جرات نمی کرده من غریب رو به جایی و کسی بسپاره آورده بوده اونجا … از خوشحالی گریه ام گرفته بود …
چمدانم رو از ماشین بیرون گذاشت و بدون گرفتن پولی رفت … .
اونجا همه خانم بودند … هیچ آقایی اجازه ورود نداشت … همه راحت و بی حجاب تردد می کردند … اکثر اساتید و خیلی از طلبه های هندی و پاکستانی، انگلیسی بلد بودند … .
حس فوق العاده ای بود … مهمان نواز و خون گرم … طوری با من برخورد می کردند که انگار سال هاست من رو می شناسند … .
مسئولین مکتب هم پیگیر کارهای من شدند … چند روزی رو مهمان شون بودم تا بالاخره به کشورم برگشتم … یکی از اساتید تا پای پرواز هم با من اومد … حتی با وجود اینکه نماینده کشورم و چند نفر از امورخارجه و حراست بودند، اون تنهام نگذاشت … .
سفر سخت و پر از ترس و اضطراب من با شیرینی بسیاری تموم شد که حتی توی پرواز هم با من بود … نرفته دلم برای همه شون تنگ شده بود … علی الخصوص امیرحسین که دست خالی برمی گشتم … .
اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم بیشتر از هر چیز، تازه باید نگران برگشتم به کانادا باشم … .
کپی کردی؟؟اشکال نداره...فقط صلوات یادت نره
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
#تربیتی
#سخن_ استاد_اخوی_با_نوجوان
#اینستاگرام
✅راهکار برای داشتن حال خوب در فضای مجازی
{پاتوق نوجونهای باحال}@sabkebandegi
آقای شفا ! شفاعتی می خواهم
از معجزه هایت آیتی می خواهم
رنجورم و دردمند اما تنها
آمرزش و مرگ راحتی می خواهم
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
🌈@AFSHIN035🏞File_Android_theme.attheme
127.5K
#تم
امام رضا
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
🌸قرار شبانه🌸
روایـت اسـت کـه :
هـر زمـان جـوانـی دعـای فـرج ِ مـهـدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را زمـزمـه کـند.. هـمزمان امـام زمـان دسـتهـای مـبـارکـشـان را بـه سـوی آسـمـان بـلـنـد مـی کـنـند و بــرای ِ آن جـوان دعـا مـیـفـرمـایند...
چـه خـوش سـعـادتـن کـسـانـی کـه حـداقـل روزی یـک بـار دعـای ِ فـرج را زمـزمه می کـنند ..
💠پس این توفیق را از خود دریغ مکن💠
بسم الله الرحمن الرحيم
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ
دعای سلامتی حضرت
اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .
#دعای _فرج
#امام_زمان علیه السلام
@sabkebandegi
🖼#مصحف_قرآن کریم
📚عثمان طه
✅سوره مبارکه #بقره، صفحه7، آیات 38تا48
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
007.mp3
587.1K
🔊#تلاوت_ترتیل_قرآن کریم
🎤توسط استاد #منشاوی
✅سوره مبارکه #بقره، صفحه7، آیات 38تا48
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
#حدیث
🌹امام باقر عليه السلام
💎جَاهِد هَوَاکَ کَمَا تُجَاهِدُ عَدُوَّک؛
🔻با هواینفسانی خودمبارزه کن همانگونه که بادشمنت مبارزه می کنی.
📚من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 410 ،ح 5893
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
#تربیتی
#سخن_استاد_اخوی_با_نوجوان
#اینستاگرام
✅راهکار برای داشتن حال خوب در فضای مجازی
{پاتوق نوجونهای باحال}@sabkebandegi
#ایران من
تا وقتی به کشورتان - ایران عزیز - علاقهمندید؛ تا وقتی به پیروی از حرف قرآن، دستتان در دست یکدیگر است؛ تا وقتیکه جوانان شما نگذارند شور و احساس دینی و انقلابیشان کم شود، اگر همه قدرتهای شیطانی باهم شوند، نخواهند توانست علیه این کشور هیچ غلطی انجام دهند.
۱۳۷۲/۲/۱۸-رهبر انقلاب
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
#رمان
#داستان واقعی
#عاشقانه_ای_برای_تو
قسمت 16
❤️ اسیر و زخمی❤️
از هواپیما که پیاده شدم پدرم توی سالن منتظرم بود … صورت مملو از خشم … وقتی چشمش به من افتاد، عصبانیتش بیشتر شد … رنگ سفیدش سرخ سرخ شده بود … اولین بار بود که من رو با حجاب می دید …
مادرم و بقیه توی خونه منتظر ما بودند … پدرم تا خونه ساکت بود … عادت نداشت جلوی راننده یا خدمتکارها خشمش رو نشون بده … .
وقتی رسیدیم همه متحیر بودند … هیچ کس حرفی نمی زد که یهو پدرم محکم زد توی گوشم … با عصبانیت تمام روسری رو از روی سرم چنگ زد … چنان چنگ زد که با روسری، موهام رو هم با ضرب، توی مشتش کشید … تعادلم رو از دست داد و پرت شدم … پوست سرم آتش گرفته بود … .
هنوز به خودم نیومده بودم که کتک مفصلی خوردم … مادرم سعی کرد جلوی پدرم رو بگیره اما برادرم مانعش شد … .
اون قدر من رو زد که خودش خسته شد … به زحمت می تونستم نفس بکشم … دنده هام درد می کرد، می سوخت و تیر می کشید … تمام بدنم کبود شده بود … صدای نفس کشیدنم شبیه ناله و زوزه شده بود … حتی قدرت گریه کردن نداشتم … .
بیشتر از یک روز توی اون حالت، کف اتاقم افتاده بودم … کسی سراغم نمی اومد … خودم هم توان حرکت نداشتم … تا اینکه بالاخره مادرم به دادم رسید … .
چند تا از دنده ها و ساعد دست راستم شکسته بود … کتف چپم در رفته بود … ساق چپم ترک برداشته بود … چشم چپم از شدت ورم باز نمی شد و گوشه ابروم پاره شده بود … .
اما توی اون حال فقط می تونستم به یه چیز فکر کنم … امیرحسین، بارها، امروز من رو تجربه کرده بود … اسیر، کتک خورده، زخمی و تنها … چشم به دری که شاید باز بشه و کسی به دادت برسه …
کپی کردی؟؟ اشکال نداره... فقط صلوات یادت نره
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
نوجونهای عزیز!
امیدوارم حال دلتون خوب باشه😍
#مسابقه از کتاب #سلام_بر_ابراهیم
روز ۱۳آبان ماه (#روز دانش آموز ) و
مصادف با میلاد پیامبر رحمت حضرت
محمد صلی الله علیه و آله برگزار میشه😊
ساعت ۴عصر برخط باشین😍
جوایز اون هم صد هزار تومنه🤩
دوستاتم خبر کن😉
@sabkebandegi