#تلنگر💡
چراوقتیحالمونبده...
شروعمیکنیم
بهگذاشتنپروفایلواستوریهایدِپ؟!
چراباخالقمونحرفنمیزنیم؟!
بیایموقتیکه حالمونخوبنبود
باخدامونحرفبزنیم...
دورکعتنمازبخونیم
حتیشدهیكصفحهقرآن...
بخداآروممیشیم(:
🥀⃟🖤¦
@mazhabijdn
+حافظ کجایِ کاری!؟
فالتغلط در آمد...گفتی غمت سر آید!
مهدی!؟ولی نیامد((:💔
دیشب داشتم ماه رو نگاه میکنم تو ذهنم اون تیکه از مداحی حسین طاهری که میگه :
ماه من علیِ تنها تکیه گاه من علی
ماه من علیِ بخشش گناهِ من علی
پلی شد (؛😍
#تباه!!
طرفهمشلوارخاکیبسیجومیپوشه؛
همنگاشدنبالدخترمردمه!!
- خفناونیهکهبخاطرناموسخودش
موقعروبروشدنبانامحرمسرشو
میندازهپایین ..
#مردزندگی((((:
@mazhabijdn
•🌸🍂•
خـوشبہحآلهـرکسیکہ
شهیدشـده🕊
بـراےظهورٺ..!🙂♥
💚⃟🌿¦⇢ #اللهمعجݪلولیکالفرج
.
❝↯♥️•|
بڪوشیدعآشقشوید ؛
چراڪہمسیرِ【عشق】بـےانتهاست ؛
مبدأشڪربلاومقصدشتاخدآست !
#شهیدعلےرضوانے🌿°•`
9:15
من دائما برای تو اسباب زحمتم
پای گناه من تو فقط ایستادهای
+یا صاحبالزمان🌿
•|@mazhabijdn|•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو این روزا
جا داره یادی کنیم از شهیدی که
مانند مادرش زهرا‹س›
بین در و دیوار سوخــت!...
#شهید_عباس_دانشگر
#فاطمیه
•|@mazhabijdn|•
۵ قانون برتر دنیا که دوسشون دارم:
۱- قانون مورفی:
از هرچی بیشتر بترسی
بیشتر اتفاق میفته.
۲- قانون کیدلین:
اگه بتونی یه مشکل رو به طور واضح رو کاغذ بنویسی، اون وقت اون موضوع نصفش حل شده.
۳- قانون گیلبرت:
بزرگترین مشکل در محل کار اینه که کسی بهت نمیگه که چیکار باید بکنی.
۴- قانون ویلسون:
اگه اطلاعات و هوش رو همیشه در درجه اول قرار بدی، اون وقت پول همینجوری میاد.
۵- قانون فالکْند:
وقتی مجبور نیستی که تصمیمی بگیری، پس تصمیمی نگیر.
😊😊
•|@mazhabijdn|•
هدایت شده از آوايخـــــیال
همسایہ جاݩ یہ هل ڪوچیڪ میدین بشیم ۵۰۰؟!
اماࢪ ۵۰۰ پࢪداخت داࢪیمااا
خــوش اومد؎ جاݩا🌿
#فوࢪ
شهیدی که بعد از شهادت گریه کرد...
#سید_مهدی هیچگاه پاهایش رو جلوم دراز نکرد جلوی پام تمام قد می ایستاد وتا من نمی نشستم، او هم نمی نشست فقط یکجا پایش رو دراز کرد اونم وقتی بود که #شهید شد...
بهش گفتم سید تو هیچوقت جلوی من پاهات رو دراز نمیکردی؛ حالا چی شده مادر؟ یهو دیدم چشمای پسرم به اذن خدا برای چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشمانش اومد شاید میخواسته بگه مادر اگر مجبور نبودم جلوی پاهات تمام قد می ایستادم...
#شهید_سیدمهدی_اسلامیخواه
منبع: کتاب رموز موفقیت شهدا جلد۱
•|@mazhabijdn|•
📌 مراقب باش با کیا همنشین میشی...
🔸 توی هر جمعی که باشی، کمکم خلق و خوی همونها روت اثر میگذاره و شبیه اونها میشی...
🔹 مثلاً اگه بین زرنگها و سختکوشها باشی، خود به خود تو هم زرنگ میشی… با چند تا انرژیمثبت و خوشبین بگردی، تو هم دیدت نسبت به همه چی خوب میشه… برعکس با چند تا افسرده و ناامید باشی، تو هم کمکم امیدت رو از دست میدی…
🔸 حالا اگه میون منتظرها و امامزمونیها باشی، تو هم رفتار و کردارت مهدوی میشه، پس مراقب باش با کیا همنشین میشی.
📎 #تلنگر
•|@mazhabijdn|•
👓 چگونه یک #شایعه ۱میلیون نفر را در سه ماه کشت!
🔹 کشور روآندا حدود ۱۰میلیون نفر جمعیت داشت که از این جمعیت ۸۰درصد متعلق به قوم #هوتو و ۱۵درصد متعلق به قوم #توتسی بود. این دو قوم قبل از جریان استعمار به خوبی کنار هم زندگی میکردند ولی پس از استعمار آنها توسط بلژیک و فرانسه، با شیوه اختلاف بینداز و حکومت کن، استعمار تصمیم گرفت در شناسنامهها قید کند که چه کسی توتسی است و چه کسی هوتو و بیشتر منابع را در اختیار اقلیت توتسی قرار دهد! تا کینه توتسی را در دل اکثریت هوتو بکارد!
🔹 مدتها این دو قوم به واسطه تحرکات استعمارگران با هم درگیر بودند که بعد از سال ۱۹۹۳ و تعیین جمهوری، به علت بیشتر بودن قوم هوتو، رئیس جمهور از قوم هوتو انتخاب شد! (حالا نوبت به برداشت محصول برای استعمار رسیده بود!)
❗️ در سال ۱۹۹۴ هواپیمای حامل رئیس جمهور رواندا که از قوم #هوتو بود توسط موشکی ناشناس سرنگون شد! قوم توتسی که اساسا امکانات این کار را هم در اختیار نداشت شدیدا این ماجرا را تکذیب کرد ولی کار از کار گذشته بود! با حمایت تسلیحاتی فرانسه، افراطیهای قوم هوتو شروع به نسل کشی کردند تا کل یک و نیم میلیون جمعیت توتسی را ریشهکن کنند!
در این میان هر هوتویی که با آنها مخالف بود را هم میکشتند! و گاهی در یک روز نزدیک ۳۰هزار توتسی را میکشتند!
طبق آمارهای غیر رسمی به ۲۰۰هزار زن توتسی تجاوز شد😔
ماجرا نسل کشی روآندا یکی از تاریکترین ماجراهای قرن بیستم بود که نقش کثیف استعمار و شایعات استعمار را روشن میکند!
حدود ۹درصد از کل جمعیت روآندا در آن ماجرا کشته شدند! و ۲۰درصد از جمعیت #رواندا آواره شدند!
⚠️ همه این جمعیت را یک اسلحه تارومار کرد! دروغ و شایعات استعمارگران!
•|@mazhabijdn|•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواب عجیب امام خامنه ای از آینده کشور
😍 (اللهم عجل لولیک الفرج)
🥀حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
🥀ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه
گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود
🖤
فقط پنج نفره دیگه بیان اینور رند بشیم.
#فور
همسایه ها فورر بشه.............
.
.
ازبچگییادمدادندجاهایشلوغ
بایدچادرمادررامحکمترگرفتتاگمنشد..
حضرتمآدر!
اینروزهاکهبازاردنیا،شلوغترازهمیشه
شده،
بایدچادرترامحکمترازهمیشهبگیرم.
اینروزهاکهطوفانبلا،تندنیارا
میلرزاند..
مندلمرابهمحبتشماگرممیکنم،
میدانمهرکسکهتورادوستدارد،زیرچادر
محبتتدرامانخداست..!♥️
#الحمداللهکهمادرمے🌿
@mazhabijdn
May 11
صدای آمدنت را به گوش ما برسان!
زمان غیبت خود را به انتها برسان
کنار تربت زهرا به وقت نافله ات
دعای خویش را به یاری این گدا برسان!
اللهم عجل لولیک الفرج
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
#از_روزی_که_رفتی رها سراسیمه مقابلش ظاهر شد. چهره ی وحشت زده رها، صدرا را روی تخت نشاند و نگران پ
#از_روزی_که_رفتی
سعی میکنم هر روز یه سر بزنم که اگه کاری بود انجام بدم. خبری شد فوری بهم زنگ بزن، هر ساعتی هم که بود مهم نیست؛ متوجه شدی؟ لبخند بر لب رها آمد. چقدر خوب بود که میدانست رها چه میخواهد.
_چشم حتما.
شمارهاش را گرفت و در گوشیاش ذخیره کرد.
صدرا رفت. رها ماند و آیهی شکستهی حاج علی.
رها شام را زمانی که آیه خواب بود آماده کرد. میدانست آیه ی این روزها به خودش بیاعتناس. میدانست آیهی این روزها گمشده دارد. میدانست مادرانه میخواهد این آیهی شکسته؛ دلش برای آن کودک در بطن مادر میسوخت؛ دلش برای تنهایی های آیهاش می سوخت.
با اصرار فراوان اندکی غذا به آیه داد.
حاج علی هم با غذایش بازی میکرد
روزهای تنهایی آیه است کجایی هم نفس من؟ کجایی تمام قلبم؟ و سخت جای خالیاش درد داشت. و سخت بود نبود این روزها. سخت بود که کودکی داشته باشی و مردت نباشد برای پرستاری. سخت بود سختی روزگار او. سخت بود که سخت بود مادر و پدر شدن.
جواب مادرشوهرش را چه میداد؟ به یاد آورد آن روز را:
فخر السادات: من اجازه نمیدم بری! اون از پدرت اینم از تو آیه تو یه چیزی بگو!
-آیه رو راضی کردم مادر من، چرا اذیت میکنی؟ خب من میخوام برم!
دل در سینهی آیه بیقراری میکرد.
دلش راضی نمیشد؛ اما مانع رفتن مردش برای دین خدا نشد مردش گفته بود اگر در کربلا بودی چه میکردی؟ جزو زنان کوفی بودی یا نه؟
َالان وقت انتخاب است آیه. آیه سکوت کرد و مردش این سکوت را رضایت میدانست
من مانعت شوم؟ منزنجیر پایت شوم؟ مگر قول و قرار اول زندگیمان بال پرواز بودن نیست؟ مگر قول و قرار ما نبود که زنجیر پای هم نشویم؟ مردش زیر لب زمزمه کرد:
"یازینب کبری (س)"
لبخند به تمام اضطرابهایش زد، قلبش آرام گرفت.
دستهای لرزانش را مشت کرد؛ مردش حمایت می خواست:
_مامان! اجازه بدید بره! میگن بهترین محافظ آدم، اجلشه، اگه برسه، ایران و سوریه نداره!
لبخند مردش عمیقتر شد
"راضی شدی مادر"
مادرشوهرش ابرو در هم کشید:
_اگه بلای سرش بیاد تقصیر توئه! من که راضی نیستم. چقدر آنروز تلاش کردی برای رضایت مادرت مرد!
_مادرش چرا نیومده؟
حاج علی قاشق را درون بشقاب رها کرد، حرف را در دهانش مزمزه کرد:
_حاج خانم که فهمید، سکته کرد. الان حالش خوبهها، بیمارستانه؛ به محمد گفتم نیاد تهران، مادرش واجب تره! گفتم کارای قم رو انجام بده که برای تدفین مهمون زیاد داریم.
آیه آهی کشید. میدانست این دیدار چقدر سخت است. دست بر روی شکمش گذاشت "طاقت بیار طفلکم! طاقت بیار حاصل عشقم! ما از پسش بر میایم! ما از پس این روزا برمیایم! بهخاطر پدرت، بهخاطر من،
طاقت بیار!"
-آیه!
پدر صدایش میکرد. نگاهش را به پدر دوخت: _جانم؟
_تو از پسش بر میای!
_برمیام؛ باید بربیام!
_بهخاطر من بهخاطر اون بچه به.خاطر همه چیزایی که برات مونده از پسش بربیا! تو تکیهگاه خیلیها هستی. یه عالمه آدم اون بیرون، توی اون مرکز به تو نیاز دارن! دخترت بهت نیاز داره!
_شما هم میگید دختره؟
_باباش میگفت دختره! اونم مثل من دختر دوست بود.
_بود... چقدر زود فعل هست به بود تغییر میکنه!
👇🔔 ادامه دارد ....
✍نویسنده : سنیه منصوری