eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
1.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
141 فایل
•|به‌نامِ‌‌او|• «به فکرِ مثلِ شهدا مُردن نباش به فکرِ مثلِ شهدا زندگی کردن باش.» شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون دعا کن😊 شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز سکوی پرواز 08.mp3
4.13M
8 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣نماز، اصلی ترین پایه از پایه های دینداریه! 👌مراقب این ستون باش؛ که اگر تخریب شه... بقیه ستون ها هم، تخریب میشن.
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
. 🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺 🇮🇷زندگینامه #شهید مصطفی
. 🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺 🇮🇷زندگینامه مصطفی صدرزاده🌷 《قسمت هشتم 》 از مشهد که آمدیم🕊.... 🇮🇷ایام شروع شده بود. از قم استادی را به خانه‌مان دعوت کردیم که خارج از کشور بود. در این ایام، گاه تا هشتصد نفر را در پايگاه غذا می‌دادیم.🏴🥺 رئیس پایگاه بودن در سن و سالی که داشتم کار کوچکی نبود، اما چون کارم بودم، هم به درس و حوزه می‌رسیدم هم به .💚 🇮🇷روزی یکی از بچه‌های پایگاه گفت:"خبر داری چی شده؟" _ نه چی شده؟ _ یه نفر از پایگاه برادران، نیمه شب جمعی از پسرا رو می‌بره توی یکی از کوچه‌های حاشیۀ منطقه می‌کنن، بعدم می‌بردشون ! 😳 خبر را که شنیدم افتادم دنبال جمع کردن . چه کسی، کجا و چرا؟ همه را روی کاغذ آوردم. وقتش بود تا این کار گوشمالی داده شود. گزارش را که رد کردم، شنیدم برادران پایگاه دربه‌در دنبال کسی هستند که گزارش کرده.📝😊 🇮🇷آن روزها طبقهٔ بالای بود. چند نفری آمدند به پرس و جو تا بفهمند چه کسی این کار را کرده. چه کسی بوده که علیه گزارش داده.⁉️ اما هم راهش را بلد بودیم! هم راه مخفی کاری و ندادن اطلاعات را! بعدها که ازدواج کردیم در نگاه کردی و پرسیدی :" تو می‌دونی خبر شبانه رو کی داده بود؟"❓ 🇮🇷نگاهت کردم و گفتم:" ناراحت نمی‌شی بگم؟" _ نه به جان تو! _ من بودم! دهانت از تعجب باز ماند:"نه!"😲 _ بله! به سرفه افتادی:" من رو، اون روزا کلی به کسی که ما رو لو داده بود، فحش دادم!"😔 _ یادت رفته چی کار کرده بودین؟ سه شب پشت سر هم سر و راه انداخته بودین، اونم چه جور! ضمن اینکه شنیدم بعد از اونم بچه‌ها رو برده بودی روی سنگ مرده شور خونه خوابونده بودی.💥⚡️ 🇮🇷خندیدی، از همان معصومانه:" چقدر بد و بیراه نثارت کردم عزیز، بی اونکه بدونم کی هستی! یقهٔ مسئول رو چسبیده بودم تا بگه چه کسی گزارش داده. وقتی گفت یه خواهر، تعجب کردم!"😳 ما عاشق و هدفمان بودیم آقا مصطفی! ما بچه‌های . طوری که مادرم می‌گفت:" سمیه، رختخوابت رو هم ببر همون جا بنداز تا شبا زحمت اومدن به خونه رو نکشی."🛏😊 🇮🇷سبحان می‌گفت:" نمی‌دونی این آقا مصطفی مربی ما چقدر خوبه!" سجاد می‌گفت:" اگه خوب نبود جای تعجب داشت، کسی من باشه و خوب نباشه؟!" سجاد و سبحان برادرهای گلم بودند. آن‌قدر که با سبحان بودم با کس دیگری نبودم. ما فقط یک سال با هم داشتیم. برای همین حرف او برایم حجت بود. ❤️ 🇮🇷چند روز قبل از ، دری از چوب برای ماکت سفارش داده بودیم. آماده شده بود، اما در آمده بود.🚪 نیسانی گرفتیم تا در را ببرند دم مسجد. بلند کردن در برای ما دخترها غیر ممکن بود. دوستم گفت:" ، اون برادر رو می‌بینی؟ 🌷 اسمش مصطفی صدرزاده س.... .... ┄═❁🍃🪴🍃❁═┄ «سبک شهدا»♥️•𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
نام کتاب: " کمی بیشتر بمان " 💥 درباره کتاب: این کتاب مشتمل بر زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم «اکبر شهریاری» است. شهید اکبر شهریاری در سال 1363 در محله کیانشهر تهران به دنیا آمد. او از همان دوران نوجوانی با توجه به علاقه‌ای که به بسیج داشت فعالیت خود را در پایگاه مقاومت شروع کرد. تمام دعاهایش ختم به آرزوی شهادت می‌شد. اکبر، قاری و مداح هیئت پایگاه بود و صوت زیبای قرآنش آغازگر محافل بسیجیان بود. در آن مدت....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سُئِلَ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ الرَّسُولِ (صلی الله علیه وآله) "غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ"؟ فَقَالَ (علیه السلام): إِنَّمَا قَالَ ذَلِكَ وَ الدِّينُ قُلٌّ، فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ؛ فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتَارَ. ترجمه: امام(عليه السلام) درباره اين گفتار پيامبر(صلى الله عليه وآله) سؤال شد که فرموده است: «موهاى سفيد خود را تغيير دهيد (و آن را رنگ و خضاب کنيد) و خود را شبيه يهود نسازيد». امام(عليه السلام) در پاسخ فرمود: است) هر کسى مختار است (که رنگ و خضاب بکند يا نه). شرح حکمت ۱۷ نهج‌البلاغه 😍🍃
1.18M
شرح حکمت ۱۷ نهج‌البلاغه 😍🍃 زمان صوت : ۴ دقیقه و ۳۰ ثانیه
بسم الله رحمن الرحیم شروع کتاب دختر شینا و‌ رمان از روزی که رفتی 🤍☘✨
صفحه ۱
صفحه ۲
صفحه ۳
صفحه ۴
صفحه ۵
شروع رمان از روزی که رفتی🖐
پارت ۱
پارت ۲
پارت ۳
پارت ۴
پارت ۵
پایان رمان از روزی که رفتی🤍☘✨
بِسْمِ رَب الشُهَدْاٰ...)♥️
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
-
آقاجانم هیچ هوایی به کارم نمی‌آید مگر هوای شما.. السلام‌علیڪ‌یاخلیفة‌الله‌فےارضھ..✋🏻- ❤️‍🩹