eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
1.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
141 فایل
•|به‌نامِ‌‌او|• «به فکرِ مثلِ شهدا مُردن نباش به فکرِ مثلِ شهدا زندگی کردن باش.» شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون دعا کن😊 شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺           🇮🇷زندگینامه #شهید مصطفی صدرزاده🌷   
🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺           🇮🇷زندگینامه مصطفی صدرزاده🌷                     《قسمت بیست و هفتم》 آن سفر...🕊 🇮🇷 هم تمام شد، به دوستانت تمام نشد " :سمیه،یکی از بچه‌های محله مون برای پدرش قمه کشیده، نه اینکه خیال کنی پسر بدیه، نه! اتفاقا بچه با حالیه به قول خودش شیطون گولش زده. امروز می گفت اگه کربلا بره آدم می شه. دلم می خواد پول جور کنم و بفرستمش کربلا. "چشم هایم گرد شد:😳🌸 "مصطفی ما خودمون هشتمون گروی نهمونه!" می دونم می دونم عزیز، اگه می تونستیم بفرستیمش! فکر کن کسی که کار خلافی کرده، به زبان خودش بگه اگه برم کربلا دیگه درست می شم! اشک در چشمانت جمع شد. نقطه ضعفم را می دانستی. گفتم: "باشه قبول. ان شاءالله خدا قبول کنه! "وای عزیز باورم نمی شه! هر طور بود پول را جور کردیم و او را فرستادیم.☺️🌷 🇮🇷 وقتی از سفر برگشت، و کلی از تو تشکر کرد، چون به کلی رفتار پسرش تغییر کرده بود. تشویقت کردم بروی دانشگاه. می گفتی این طوری خرج و دخل با هم نمی خواند. ماشین آردی را که به قول خودت ماشین عروس کشون بود، از پدرت خریدیم. مدتی بعد گفتی: "یکی از دوستانم گفته دو میلیون جور کن تا یه خود روی فرسوده بخریم، بعد اون را بدیم و یه نیسان بگیریم و با هاش کار کنیم. 🛻✨ "دو میلیون را هر جور بود جور کردی، اما خودرویی تحویل داده نشد . البته تو استخاره هم کرده بودی. گفتم: "آقا مصطفی پس چرا این طوری شد؟ استخاره که خوب اومده بود؟ "شاید برای اینکه اونا بیشتر شون نمی دونن این کلاف سردر گم رو چطور وا کنن. هفت سال بعد حرفت ثابت شد. وقتی توانستی پولت را بگیری: "دیدی!من مأمور شده بودم تا حق کسانی را که سرشون کلاه رفته بود و آخریشم خودم.🌸🌺 🇮🇷 "مغازه ای در چند کوچه بالاتر از خانه مان اجاره کردی. در این راه پدرم کمکت کرد و با هم می رفتید و از شمال برنج میآوردید: صدری، دمسیاه، دودی، هاشمی. پدرم گفته بود: "سرمایه از من، بازاریابی و فروش از آقا مصطفی. "ماه های اول زندگی مان این طور گذشت و هرچه بیشتر می گذشت، علاقه ام به تو بیشتر می شد.❤️💚 صبح ها می رفتی و دوازده یک ظهر می آمدی. خود من هم ، اما سخت دلم برایت تنگ می شد. من خجالتی حالا دنبال فرصت می گشتم که بگویم دوستت دارم. گاه اصرار می کردم باهم بریم خرید. مهم نبود چه بخریم، همین که در کنار تو ویترین مغازه‌ها را نگاه کنم کافی بود.🌷🌺 همین که... .... ┄═❁🍃🪴🍃❁═┄ «سبک شهدا»♥️•𝑱𝒐𝒊𝒏⤹