•~🍃🌸~•
روزهای آخر اسفند بود، که به سمت مناطق عملیاتی حرکت کردیم.
آن موقع هنوز برنامه ی راهیان نور به شکل امروزی نبود.
ما به همراه خانواده و نزدیکان با یک اتوبوس رفته بودیم.
به فکّه رسیدیم، کمی جلوتر از آن ، مقرّ تخریب ما بود که اسم آنجا را الوارثین گذاشته بودیم.
رسول کم سن و سال بود.
به رسول می گفتم : نگاه کن پسرم، ببین بچه ها این قبر را زمان جنگ کنده بودند ؛ می آمدند داخل این قبرها، نماز می خواندند ، نماز شب می خواندند، مناجات می کردند، ولی حالا این قبرها غریب مانده اند. دیگر از آن حال و هوا خبری نیست.
بعد نماز ظهر یک دفعه متوجّه شدم رسول نیست.
با مادرش دنبالش گشتیم که دیدیم رفته داخل یکی از این قبرها به سجده افتاده و چفیه روی سرش کشیده، گریه می کند.
بنده حقیقتاً همان جا گریه ام گرفت.
راوی: پدر شهید 💚
#شهیدرسولخلیلی
#شهیدانہ🌱
به کانال سبک شهدا بپیوندید🙂👇
•|@mazhabijdn|•