eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
1.9هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
3.5هزار ویدیو
142 فایل
•|به‌نامِ‌‌او|• «به فکرِ مثلِ شهدا مُردن نباش به فکرِ مثلِ شهدا زندگی کردن باش.» شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون دعا کن😊 شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ _آره دیگه همین که الان وارد کلاس شد اسمش امیر‌علی فراهانیه ترم آخر ولی گویا این واحد رو گفتن دوباره باید بخونه از این بچه درس خوناست طوری که شنیدم برای تخصص بورسیه شده روسیه ولی به خاطر مشکل این واحد مجبور شده این ترم رو هم بمونه •مریم با خنده گفت: _ اوه چه باحال بچه درسخون که که کارش در اومده است •شقایق با تعجب پرسید : _وا چرا کارش در اومده ؟! _ آخه دریا خانم خوشش از این تریپ آدما نمیاد و قطعا این ترم برای آقای فراهانی جهنم میشه اره دریا؟ این بنده خدا که خیلی آدمه محترمیه طوری که از ترم بالای ها شنیدیم سرش به کار خودشه و کاری با کسی نداره _ اره جون خودش بابا این فیلم دانشگاهشه باید بیرون دیدش ببینم بازم همینطوری حاج آقاست _بابا تو خیلی بد بینی به نظر منم که خیلی آقای محترمیه اگه من به جاش بودم تو اون حرفا رو هم بهم می‌زدی چند تا چیز بارت میکردم ولی بنده ی خدا حتی نگاهتم نکرد •اینبار شقایق تعجب کرد و گفت : _چرا حرف بارش کرده مگه همدیگه رو میشناسن؟ _نه بابا بیچاره اتفاقی خورد به دریا گوشیش افتاد دریا هم قشنگ شستش پهنش کرد رو طناب تا خشک بشه با این حرف مریم هر سه تا خندیدیم که همه توجها رو جلب کردیم از جمله آقای برادر که با ابروی بالارفته سمت ما برگشت تا مارو دید یه پوزخند زد و روش رو برگردوند منو میگی از حرص قرمز شدم زیر لب گفتم:
♥️ _آره دیگه همین که الان وارد کلاس شد اسمش امیر‌علی فراهانیه ترم آخر ولی گویا این واحد رو گفتن دوباره باید بخونه از این بچه درس خوناست طوری که شنیدم برای تخصص بورسیه شده روسیه ولی به خاطر مشکل این واحد مجبور شده این ترم رو هم بمونه •مریم با خنده گفت: _ اوه چه باحال بچه درسخون که که کارش در اومده است •شقایق با تعجب پرسید : _وا چرا کارش در اومده ؟! _ آخه دریا خانم خوشش از این تریپ آدما نمیاد و قطعا این ترم برای آقای فراهانی جهنم میشه اره دریا؟ این بنده خدا که خیلی آدمه محترمیه طوری که از ترم بالای ها شنیدیم سرش به کار خودشه و کاری با کسی نداره _ اره جون خودش بابا این فیلم دانشگاهشه باید بیرون دیدش ببینم بازم همینطوری حاج آقاست _بابا تو خیلی بد بینی به نظر منم که خیلی آقای محترمیه اگه من به جاش بودم تو اون حرفا رو هم بهم می‌زدی چند تا چیز بارت میکردم ولی بنده ی خدا حتی نگاهتم نکرد •اینبار شقایق تعجب کرد و گفت : _چرا حرف بارش کرده مگه همدیگه رو میشناسن؟ _نه بابا بیچاره اتفاقی خورد به دریا گوشیش افتاد دریا هم قشنگ شستش پهنش کرد رو طناب تا خشک بشه با این حرف مریم هر سه تا خندیدیم که همه توجها رو جلب کردیم از جمله آقای برادر که با ابروی بالارفته سمت ما برگشت تا مارو دید یه پوزخند زد و روش رو برگردوند منو میگی از حرص قرمز شدم زیر لب گفتم: