eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
2.1هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.4هزار ویدیو
147 فایل
•|به‌نام خدا|• 《به فکر مثل شهدا مردن نباش به فکر مثل شهدا زندگی کردن باش》 شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون و فرج آقا دعا کن شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 📣شروع پست های سیاسی📰❗️🗞🌱♥️
توییت جالب کاربر روسی (ایران و تحریم ها) 🔵2010 : «به ایران سلاح نفروشید ، آنها تحت تحریم هستند» 🔵 2024 : «از ایران اسلحه نخرید ، آنها تحت تحریم هستند»
میگم از کف اینستاگرام شروع کنید یعنی این مسئولین محترم منفعل نباشید انفعال شما باعث شده هرزه ها الگو بشن ؛ انفعال شما باعث شده روابط هرزگی عادی بشه ؛ انفعال شما باعث شده یه عده تو پوشش حجاب هزارتا غلط بکنن تا دیر تر از این نشده جلوی این هرزگی هارو بگیرید و همه ی این فتنه ها از اینستاگرام شروع شد ... پ.ن : بر حجاب استایل تا صبح قیامت لعنت ، لعنت به کسایی که با چادر حضرت زهرا دنبال فالو گرفتن و ویو گرفتن و هزارتا کوفت و زهرمار هستن . ✍️ سجاد فراهانی
👤 توییت استاد ✍️ فرماندهی محترم کل قوا پیش از صدور دستور حمله تنبیهی به رژیم فرعونی اسرائیل، خطاب به سردار سلامی فرماندهی محترم سپاه همین بیت که از سروده‌های خودشان است را قرائت می‌کنند. ◽توراست معجزه در کف ز ساحران مگریز ◽عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
⭕️اینجا نه ایران بلکه اتوبوسی در اسرائیل (فلسطین اشغالی) است. در شهر قدس (اورشلیم) یهودیان حریدی زندگی میکنند. که از جمله احکام شون حجاب چادر و روبنده زنان است. ولی برای زنان ودختران ایرانی نسخه لخت شدن و ولنگاری رو می‌پیچنند!!!
📣پایان پست های سیاسی📰❗️🗞🌱♥️
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
.           🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》      خاکهای نرم کوشک💦 🌷زندگینامه #شهیدعبدالحسین_برو
.           🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》      خاکهای نرم کوشک💦 🌷زندگینامه 🌷                          🕊 قسمت هشتم  《نارضایتی در تقسیم اراضی و شروع مبارزات(۳)》 🌷وقتی تنها می شدیم،با غیظ می گفت: (شاه ملعون را)، با این کارهاش چه بلایی سر مردم در می آره! آبها که از آسیاب افتاد، خیلی ها به قول خودشان زمین دار شده بودند. باز آستینها را زد بالا و رفت کشاورزی برای این و آن. حسن، فرزند اولم، هفت ماهش بود. اولین محصول گندم را که اهالی برداشت کردند، آمد گفت: از امروز باید خیلی مواظب باشی.🌺💚 🌷گفتم: مواظب چی؟ گفت: اولا که خودت چیزی نخوری، دوما  بیشتر از خودت، مواظب حسن باشی که حتی یک ذره نون بهش ندن. با صدای تعجب زده ام گفتم: مگر می شه؟! به حسن اشاره کردم و ادامه دادم: ناسلامتی بچه شونه. گفت: نه،اصلا من راضی نیستم، شما حواست جمع باشه. و قاطع. همان وقت هم رفت خانه پدرش به اتمام حجتی. چیزهایی را که به من گفت، به آنها هم گفت.🥺 🌷خودش هم از آن به بعد خانه پدرش چیزی نخورد! کم کم از راه رسید. یک روز بار و بندیلش را بست و راه افتاد طرف مشهد برای زیارت. بر عکس دفعه های قبل، این بار خیلی طول کشید رفتنش. ده، پانزده روزی گذشت. آرام و قرار نداشتم. حسابی دلواپس شده بودم. بالاخره یک روز، نامه ای ازش رسید و من نفس راحتی کشیدم. پشت پاکت هم اسم پدرم را نوشته بود. باز_کرد.🕊📨 🌷هر چه بیشتر می خواند، می شد. دیرم می شد بدانم چی نوشته. نامه را تا آخر خواند. سرش را بلند کرد. خیره ام شد و گفت: نوشته من دیگه روستا بر نگردم، اگر دوست دارین، دخترتون رو بفرستین . اگر هم دوست ندارین، هر چی من تو خونه و زندگیم دارم همه اش مال شما، هر چی که می خواین بفروشین؛ فقط بچم رو بفرستین شهر. نامه را بست. 📩😔 🌷آدرس را یک بار خواند. گفت: با این وضعی که تو روستا درست شده، زندگی واقعا مشکله. به من دقیق شد و دنبال حرفش را گرفت: شما بهتره هر چی زودتر برین شهر، ما هم ان شاءالله دست و پامون رو جمع و جور می کنیم و پشت سر شما میایم؛ دیگه جای موندن مثل ماها نیست.🌸🍃 🌷از همان روز دست به کار شدیم. بعضی از وسایلمان را و دادیم به طلبکار ها. باقی وسایل را،که چیزی هم نمی شد،جمع و جور کردم. حالا فقط مانده بود که راهی مشهد بشوم. با خدا بیامرز راهی شدم.🚌 ...🔰
اربابِ مݩ ڪسےسٺ ڪه قلبم بہ عشق او با هر ٺَپش↷ بہ ذڪر حسین‌جان نوا گرفٺツ هرڪس رفیق من شده من را زمین زده[🥀] ↜اما حُسِیݩ•❥• دسٺِ مرا بےصدا گرفٺ [❤️‍🩹]
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
شاید خداوند امام حسین( ع ) رو آفرید که بغض های انباشته شده خفه مون نکنن ..