#زمینه
#امیرالمومنین
بند اول
نیمه شب مولا
با کوه غم ها
داره میره غریب خیلی تنگه دلش
برا دیدن زهرا
خیلی بی تابه
سمت محرابه
آخه دنیا براش بعد دیوار و در
دیگه مثل عذابه
مولای خسته دیده دستاشو بستن
غرورش رو شکستن
فاطمه به زمین خورد
مولای خسته دیده قد کمونو
میخ و لخته ی خون و
دیده یاسشو پژمرد
مولای خسته دیده آتیش و دود و
دست و بازو کبودو
قامتی که کمونه
مولای خسته دیده صورت نیلی
حسن و غم سیلی
دیده اشک شبونه
یا علی مولا
........
بند دوم
در سجده اما
شمشیری بالا
ًکه شکسته شده فرق شاه غریب
غرق خون شده مولا
چشماش بارونه
لبهاش بی جونه
زیر لبها ولی داره شاه غریب
آروم روضه میخونه
وای از عاشورا که حسین بی پناهه
تنها بین سپاهه
دخترش میره از حال
وای از عاشورا وقتی نیزه به پا شد
سر شاهی جدا شد
تنش مونده تو گودال
وای از عاشورا ای وای از دل پرتب
اسارت میره زینب
زینبی که کمونه
وای از عاشورا وای از حلقوم اصغر
تن پرپره اکبر
مولا روضه میخونه
ای حسین جانم
@sabksher
#امیرالمومنین
#زمینه
بند اول
ای بابا دلم گرفته میبینم فرقت شکسته
بیا و چشماتو وا کن ببین زینبت شکسته
بدجوری درد یتیمیدیگه افتاده به جونم
فکر رفتن کرده آبم ببین میگیره زبونم
بابا رنگ من پریده آخه رنگت دیگه زرده
تو رو به خدا بلندشو زینبت دورت بگرده
افتادی میون بستر و چشمت
سمت در میره گاهی
ای غریب مدینه
میبینم که تو میری دیگه از حال
زیر لب میگی نامرد
فاطمه رو زمینه
امیر تنها
آه و واویلا
غریب عالم
علی یا مولا
.....
بند دوم
دوباره شبیه مادر نیمه شب تو داری میری
ولی اینبار دیگه نیستی دستمو آروم بگیری
چقدر غریبی بابا وقتی قبرت بی نشونه
بعد سی سال غصه خوردن اینه سهمت از زمونه
به خدا یادم نمیره وقتی که دستاتو بستن
پهلوی مادرمونو جلوی چشمات شکستن
میدونم که محسن روی دستات
مادرم اومد اما
مادری که حزینه
زینب مونده و شروع یتیمی
مقصدم شده بابا
بی تو شهر مدینه
......
بند سوم
بی تو این مردم کوفه دیگه روز خوش ندارن
یتیما تو نیمه ی شب منتظر موندن بیدارن
کیسه های نون و خرما، غریبی با روی بسته
حالا فهمیدن کی بوده، علی با قلب شکسته
بابا بعد تو میبینم چقدر کوفه سیاهه
چه سکوتی توی شهره چه سکوتی دل چاهه
دیر انگار رسیده طفل یتیمی
کاسه شیر و خرما
واسه ی تو آورده
میبینی لبای خشکشو بابا
سهمشو به تو داده
اما چیزی نخورده
......
بند چهارم(گریز)
ای داداش دلم میلرزه آخه خیلی نگرونم
تو داری میری به میدون من دارم تنها میمونم
میبینی خیلی میترسم رحمی کن به حال زارم
این همه داغ روی قلبم چطوری دووم بیارم
ای حسین تو داری میری زینبو تنها میزاری
نه حبیبی نه زهیری تو دیگه سقا نداری
آخرش تو رفتی و من مضطر
بعد رفتنت حالا
روی تله میشینم
این رسمش نبود بری و بمونم
من سر تو رو داداش
روی نیزه ببینم
شهید تشنه
شهید عریان
عزیز زهرا
حسین یا مولا
@sabksher
#امام_صادق
#شعر
آتش روا نبود چنین شعله ور شوی
مولای ماست اینکه چو بیگانه می رود
در گرچه سوخت،پاره ی آتش زمین نریز
پای برهنه مردی از این خانه می رود
دیدی چگونه از سر سجاده میبرند
شاه غریب و خسته ی از روزگار را
این صحنه ها دوباره خودش روضه خوان شده
مردی که دست بسته و مردانه می رود
آتش تو بودی و لگد و درب خانه بود
زخم عمیق بود و غریب زمانه بود
دستی غلاف بود، به دستی نشانه بود
دستی به سوی شاخه ی ریحانه می رود
آتش دگر تو را خبری از امام نیست؟
چندین هزار عاشق مکتب کجا روند؟
با قطره های زهر نوشتند انتها...
خاموش گشته شمع، و پروانه می رود...
@sabksher
#امام_صادق
#زمینه
بند اول
خمیده دیگه قد آقامون
امون از غریبی و تنهایی
مدینه هنوز سرد و تاریکه
توی سینه تنگ مولایی
دل مولا گرفته از غم هرروزه
ازین درده که روضه لبش پرسوزه
دلش خونه که میبینه خونش میسوزه
من از گهواره عبدم و عاشق
عزیز زهرا حضرت صادق
.....
بند دوم
آقا رو کشیدن توی کوچه
با پای برهنه یه مشت نامرد
ندیدن شکستست آخه پیره
ندیدن که پاهاش میگیره درد
توی کوچه گرفته دستای آقامو
زمین انداخت آخه کشید همه دنیامو
آقام خستست به کی بگم غم دردامو
آقای مارو بی عصا بردن
به دست بسته بی عبا بردن
من از گهواره...
.....
بند سوم
میدیدن آقامو همه مردم
ندیدن که سینش شده پر تب
میافته به یاد غریب شام
میخونه امون از دل زینب
خداروشکر نکندن از تنش پیراهن
همین خوبه نرفت به زیر پای دشمن
توی گودال نرفت جدا نشد سر از تن
نمیشه روزی مثل عاشورا
اسیر عشقم، یا حسین مولا
@sabksher