eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
363 دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
10.4هزار ویدیو
37 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم یا امام رضا 💚💖 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑آشکارشدن ابعاد دیگری از انفجار تروریستی کرمان/ احتمال آلودگی ساچمه ها رئیس دانشگاه علوم پزشکی کرمان: 🔺مجروحان انفجار تروریستی در کرمان، تفاوتی با مجروحان زمان جنگ دارند. 🔺زمان جنگ به‌دلیل داغ شدن گلوله و ترکش‌ها، استریل محسوب می‌شدند، اما این ساچمه‌ها داغ نشده بودند و استریل نبودند. 🔺اتفاقی که در کرمان افتاد کاملاً جدید بود و بعد از حادثه و اعمال جراحی متوجه عفونت‌های بسیار شدیدی در مجروحان این حادثه شدیم. 🔺این عفونت‌ها نه‌تنها در مجروحان بستری در بیمارستان‌های کرمان که مجروحان بستری در دیگر بیمارستان‌ها هم مشاهده شده است. 🔺ساچمه‌ها را برای آزمایش فرستادیم. 🔺احتمال اینکه این ساچمه‌ها قبل از کارگذاری آلوده شده باشند، وجود دارد. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ابراهیم هادی چجوری شهید ابراهیم هادی شد؟ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌙شهیدی که یک عمر، روزه‌دار بود حاج حمید از سال ۱۳۶۲ یعنی زمان شهادت پدرشان تا سال ۱۳۹۳، یعنی ۳۱ سال تمام هر روز، روزه بود ـ البته غیر از روزهای حرام و ایامی مثل روز عاشوراـ اوایل زندگیمان اگر مسافرت بودند روزه نمی‌گرفتند، اما این اواخر حتی در سفرها هم روزه بودند. چون کثیرالسفر حساب می‌شدند. راوی همسر اللهم ارزقنا شهادت ❤️ شرمندہ ایم 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ✅ ✍🏻اومدیم بالا سر مزار ، آرمان خسته شده بود، نگاهی به اطراف انداخت و وقتی دید کسی نیست، بالای سر شهید زیرجدی دراز کشید (درست محل دفنش بعد شهادتش) و گفت: حاجی چی میشه ما شهید بشیم و ما را بیاورند اینجا. 🌷🕊 📎 مزار آرمان علی‌وردی، کنار مزار می‌باشد. 🌷صلوات اللهم ارزقنا شهادت ❤️ شرمندہ ایم 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا شهید حججی به رفت و پاسدار شد؟! 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت ۲ اردیبهشت، سالروز تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. وصیتنامه نجفقلی پاسندی🌷 .....وصیت دیگر من این است که اگر شهید شدم مرا با لباس مقدس سبز زیتونی به خاک بسپارید که عاشق این لباس بودم و هستم برای شادی روح شهدا، بالاخص شهدای سپاه کشورمان صلوات🌷🇮🇷 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم«‎‎‌ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌✾࿐༅🍃💠🍃༅࿐
●حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا... شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عج)... ●می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک وجـبم از من هم نمـونه... گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد.... ●بعد از حسیــن، کاکا علے شـد فرمانده تخریـب... دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد. گفتـم کاکا علے این چـیه پوشیدے زشتـه! گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ! گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟ گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده. روی آسـتین جاے یک پارگے بود. گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟ گفت: جاےترکـشیه که به بازوے ایرلو رفته. هر وقت خسـته میشـم. دلم مےگـیره سرم رو مےگذارم رو این پارگےآروم میشم! (کاکاعلی) 📎سمت: فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی(ﻋﺞ)🕊🌹🕊 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
❁ ﷽ ❁ . شـ‌هـدا.... هنـوز پشتـــــ خاڪریز منتـظر لبیـڪ اند... 🕊🌹🕊 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🕊🍂🌹🌹🍂🕊 ✍ همیشه توی ماشین و سجاده اش یه زیارت عاشورا داشت. دوران مجردی هر هفته در کنار قبور شهدا زیارت عاشورا میخواند،برای حاجت روایی چله زیارت عاشورا برمیداشت و هدیه میکرد به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حاجت روا هم میشد. بعد از نماز باید زیارت عاشورا میخوند، حتی اگه خسته بود حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد، شده بود تند میخوند ولی میخوند تاکید داشت باید با صدای بلند توی خونه خونده بشه و علی اکبرمون رو توی بغلش میگذاشت و میگفت باید اخت پیدا کنه با دعا و زیارت و واقعا زندگی و مرگش مصداق این فراز زیارت عاشورا بود: "اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ .." تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام حسین علیه السلام چی بود. . 🌹 🌹 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🧖 🟢شهید مدافع‌حرم 💝همسر شهید نقل می‌کند: عروسی‌مون توی تالاری بیرون از شهر بود. علیرضا به اقوامش سپرد که وقتی دنبال ماشین عروس اومدین، فقط بیرون شهر بوق بزنید و نمیخواهم صدای بوق ماشین، مردم رو اذیت کند. شاید یکی به سختی بچه‌اش رو خوابونده باشه یا اینکه آدمِ سالخورده یا بیماری تو خونه‌ای باشه. 💝خونه‌ی خودمون مجتمع آپارتمانی سپاه بود. علیرضا گفت بریم منزل پدرم و همونجا مهمون‌ها رو ببینیم. چون نمیخواهم کسی تا مجتمع دنبالمون‌ بیاد. آخه سَروصدای مهمون‌ها همسایه‌ها رو بیدار میکنه! بعد از اینکه با مهمونا خداحافظی کردیم، فقط دوتا از خواهرام همراه‌مون آمدند؛ خیلی بی‌سروصدا وارد منزل شدند و چندتا عکس گرفتند و رفتند. 💝از اون شبی که زندگی مشترک ما در اون ساختمان شروع شد، خیلی حواسمون جمع بود که صدای تلویزیون زیاد نباشه! توی راه‌پله‌ها به آرومی قدم برداریم و ...! به این شکل علیرضا سعی می‌کرد که حق‌ّالنّاسی بر گردنش نماند! ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ چون کویری ڪہ به دل غصه‌ی باران دارد دوری‌ات داغ بزرگیست ڪہ جریــان دارد . . . ◻️تاریخ ولادت: ۱۳۶۶/۰۵/۰۵ ◻️محل ولادت: در روستای خیرآباد (شهرستان تیران و کرون) اصفهان ◻️تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۲۹ ◻️محل شهادت : شیخ هلال_سوریه ◻️مزار شهید :گلستان شهدای نجف‌آباد   ✍فرازی از وصیت‌نامه شهید به‌ فرزندش🌸 ◽️سلام بر پسر عزیزم علی اکبر، ای تنها یادگار من، ای عزیزتر از جانم. از روزی که خداوند تو را به ما داد، زندگیمان رنگ و بوی دیگری گرفت. تو و مادرت از بزرگترین سرمایه‌های زندگی من بودید. در زندگیت به مادرت بسیار احترام بگذار که از زنان پاک و بزرگ روزگار است و هر چه می‌خواهی از مادرت بخواه تا برایت دعا کند.  ◽️برایت خیلی حرف‌ها دارم ولی زمان و مکان این اجازه را نمی‌دهد تا برایت بنویسم، فقط بدان که بسیار بسیار دوستت دارم و در زندگیت همواره رهرو و پشتیبان رهبری باش که امتداد آن ولایت حضرت مهدی امام عصر(عج) می‌باشد و فرمانش، فرمان ولایت و فرمان خداست.  ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ••|🌿🕊|•• خاطره از زبان مادر شهید : به محمد گفتم چرا نمیزاری دانشگاهت تموم شده بعد بری سوریه محمد جواب داد: مادر من الان صدای هل ینصرنی امام حسین رو دارم می‌شنوم تو از من میخوای چند ساله دیگه برم؟ شهید دهقان به دو چیز خیلی علاقه داشت یک موتورش که در عکس بالا مشاهده میکنیدو دو موهاش ! وقتی خواست بره سوریه : موتورشو به دوستش بخشید ، موهاشو هم از ته تراشید! به این قشنگی از دنیا دل کند♥️🕊 حقیقته میگن شهادت جان کندن نیست دل کندنه🌱 شهید دهقان ساکن تهران 20ساله طلبه و بسیجی ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌸 🍃🥀 قرارهرشب 🥀🍃 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین ✨أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج 🌙شبتون مهدوی ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ سید جواد عاملی از فقهای نامدار شیعه نویسنده کتاب مفاتیح الکرامه در دوران جوانی که مشغول تحصیل علم و دانش بود شبی مشغول خوردن شام ناگهان صدای در را شنید وقتی صدای خدمتکار استادش سید مهدی بحرالعلوم از پشت در به گوشش رسید با عجله رفت و در را باز کرد و خدمتکار استاد به او گفت: حضرت استاد شما را احضار کرده است ایشان سر سفره نشسته ولی دست به غذا نخواهند زد تا شما بروید سید جواد عاملی بدون اینکه غذای خودش را تمام کند با شتاب به خانه استاد سید بحرالعلوم رفت تا چشم استاد به او افتاد با خشم و ناراحتی بی سابقه‌ای گفت: سید جواد از خدا نمی‌ترسی از خدا شرم نمی‌کنی!؟ سید جواد غرق در حیرت شد که چه مسئله ای پیش آمده است! تاکنون سابقه نداشت که اینچنین مورد عتاب و سرزنش قرار بگیرد هر چه از حافظه اش یاری طلبید تا علت این برخورد را بفهمد مؤفق نشد و ناچار پرسید: ممکن است حضرت استاد بفرمائید تقصیر اینجانب چه بوده؟ استاد فرمود: هفت شبانه روز همسایه‌ات بدون غذا مانده و گندم و برنج گیرشان نیامده است در این مدت از بقال سر کوچه با تهیه خرمای نسیه سر کرده‌اند امروز که رفته بود خرما بگیرد قبل از اینکه اظهار کند مغازه دار گفته که حساب نسیه شان زیاد شده است او خجالت کشیده و دست خالی به خانه برگشته و امشب خود و عائله‌اش بی شام مانده‌اند سید جواد عاملی گفت: به خدا قسم من از این جریان بی خبر بودم اگر می‌دانستم به احوالش رسیدگی می‌کردم استاد فرمود: همه ناراحتی و داد و فریاد من از این است که تو چرا از احوال همسایه‌ات بی خبر مانده‌ای؟ چرا هفت شبانه روز آنها به این وضع باشند و تو بی اطلاع باشی؟! اگر باخبر بودی و اقدام نمی‌کردی اصلاً مسلمان نبودی!! سید جواد عاملی گفت: اکنون شما می‌فرمائید چه کنم؟ استاد فرمود: خدمتکار این سینی غذا را برداشته و با هم تا دم در خانه آن مرد بروید خدمتکار از دم در برگردد و تو در را بزن و از همسایه ات خواهش کن که امشب با هم شام بخورید، این پول را هم بگیر و زیر فرش یا زیرانداز خانه‌اش بگذار و از اینکه درباره او که همسایه توست کوتاهی کرده‌ای معذرت بخواه و سینی را همانجا بگذار و برگرد من اینجا نشسته‌ام و شام نمیخورم تا تو برگردی خدمتکار سینی غذا را برداشت و همراه سید جواد تا دم در رفت و سینی را آنجا گذاشت و برگشت و او در را زد و پس از کسب اجازه وارد خانه همسایه شد صاحب خانه پس از گوش کردن به بیانات و عذرخواهی سید جواد دست به غذا برد و لقمه‌ای تناول کرد و حس کرد که این غذا دست پخت سید جواد نیست فوراً از غذا دست کشید و گفت: این غذا دست پخت عرب نیست بنابراین از خانه شما نیامده است تا نگویی این غذا از کجاست من دست به آن نخواهم زد او درست حدس زده بود غذا در خانه بحرالعلوم که ایرانی و اهل بروجرد بود طبخ شده بود و غذای عرب نبود سید جواد هر چه اصرار کرد که او غذا را بخورد و کاری نداشته باشد که این غذا کجا پخته شده مقبول نیفتاد و آن مرد گفت: تا نگوئی دست به غذا نخواهم زد سید جواد چاره‌ای ندید و ماجرا را از اول تا آخر نقل کرد آن مرد بعد از شنیدن ماجرا غذا را تناول کرد و در حالی که سخت در شگفت مانده بود گفت: من راز خود را به کسی نگفته‌ام و از نزدیکترین همسایگانم پنهان داشته‌ام نمیدانم سید بحرالعلوم از کجا باخبر شده است! ↲قصص العلما ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°