eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
561 دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
16.5هزار ویدیو
64 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 📚نذر سوریه و دعای مادر یکبار خواست دعایی در حقش بکنم می‌گفت مادر دعایی بکن، خیلی کارم گیر است. هر وقت امتحانی داشت یا مشکلی داشت از من می‌خواست که دعایش کنم. سریع روضه پنج تن نذر کردم. همان اوایلی بود که قرار شد به سوریه برود. یک بار از محل کارش تلفنی باهم صحبت می‌کردیم. پرسیدم حمید مشکلت حل شد؟ گفت آره دستت درد نکند. گفتم من یک روضه پنج تن نذر کردم. با خنده‌ای از ته دل جواب داد دستت درد نکند اگر بدانی چه حاجتی داشتم بعد رو کرد به همکارانش و گفت اگر بدانید چه شده مادرم نذر کرده بروم سوریه! 🌷 :۱۳۶۳/۱۱/۱۵ /۹/۲۹ ...🌹🕊 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ : گویی‌ قلبها همه‌ قیراندود شده‌و چشمها را پرده‌ای‌ سیاه‌ فراگرفته‌، زبانها سرخ‌ و زهرآگین‌ است‌ و قدمها همه‌ سست‌ و لرزان‌ ، اراده‌هایشان‌ در تلاقی‌ با سختیها.حرص‌ می‌زنند. موش‌، هر کس‌ به‌ سوراخ‌ خودش‌ خزیده‌، شکمها انباشته‌ از مالی‌ است‌ که‌ در حلالی‌ آن‌ شک‌ باید کرد حرفها همه‌ دو پهلوست‌. صداقت‌ کلام‌ و شیوایی‌ بیان‌، گویی‌ به‌ گور سپرده‌ شده‌، بازار قسمهای‌ دروغ‌ به‌ اوج‌ رسیده‌ و انصاف‌ و مروت‌ و مردانگی‌ به‌ پایان‌. توی‌ ترازوی‌ کاسب‌ محل‌، یک‌ طرفش‌ جنس‌ مشتری‌ است‌ و طرف‌ دیگرش‌ سنگ‌ پدر سوختگی‌. اگر حرف‌ هم‌ بزنی‌ گستاخ‌ است‌ و بی‌حیا، تو را با توپ‌ و تشر میخکوب‌ می‌کند. 🎊🎂🎈🎂🎊 💢عراقی‌ها هم‌درخرمشهر نوشته‌بودند:آمدیم‌که‌بمانیم!! 🌷شهیدبهروز مرادی بعداز‌آزادی‌خرمشهر‌زیرش نوشت آمدیم‌نبودید........!!    ۱۳۳۵/۱۰/۱ ۱۳۶۷/۳/۴ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ ┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ | مراسم عروسی ما ، به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم . 🌸°•| جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری ؟ 🌸°•| می دانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود ، من هم در جواب فیلمبردار گفتم : انشاء الله عاقبت ما ختم به شهادت شود . 🌸°•| من رضا را خیلی دوست داشتم ، فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود . بعد از رضا پرسید : شما چه آرزویی دارید ؟ گفت : همین که خانم گفت . 🍃🌸🍃 🌸 شهید مدافع حرم ،《شهید 》 متولد ۶ دی ماه ۱۳۶۶ اهل شهرستان آمل می باشد. 🌸ایشان هم از گروه یگان ویژه صابرین بود که برای دفاع از حرمِ حضرت زینب ( س ) عازم سوریه شد. شهید حاجی زاده از شهدای لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا به همراه ۱۲ تن دیگر از یارانش در روز 16 اردیبهشت ماه سال ۹۵ در خان طومان در معرکه نبرد جا ماند و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🌱 از این شهید بزرگوار یک دختر فاطمه حلما و یک فرزند پسر محمد طاها به یادگار مانده است. 🥀روحش‌شاد🥀 : ۱۳۶۶/۱۰/۶ : ۱۳۹۵/۰۲/۱۶ 🎊🎈🎂🎈🎊 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ آن قدر ندارم كه سزاوار تو باشم آن بِه كه گرفتار ِ گرفتار تو باشم ۰۰۰ شهید رضا حاجی زاده🌷 🌱 از این شهید بزرگوار یک دختر فاطمه حلما و یک فرزند پسر محمد طاها به یادگار مانده است. 🥀روحش‌شاد🥀 : ۱۳۶۶/۱۰/۶ : ۱۳۹۵/۰۲/۱۶ 🎊🎈🎂🎈🎊 🎉زمینی‌شدنت‌مبارک‌آقارضاجان🥲❤️ ...🎊🌸🌸🎊 📎سلام ، ظهرتون شهـدایـی ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ □به عشق حضرت زینب ○باردومی که میخواست به سوریه برود خیلی ناراحت بودم میگفتم یکبار رفتیدکافی است برای چه دوباره می روید، کنارم نشست وگفت اگرمابه سوریه نرویم چه کسی میخواهدبه نیروهای مردمی سوریه کمک کند؟ مردمی که مظلومندوزیربارحملات تکفیری ها، له میشوند، کسی نیست آنهارایاری رساند، من به خاطراسلام میروم تااجازه ندهم حضرت زینب یک باردیگر به اسارت دربیاید، بااین حرف هامرا متقاعدکردند بااینکه مدام گریه می کردم ولی دربرابر حضرت زینب تسلیم شدم وراضی هستم به رضای خدا. ○دخترشهیددرادامه عنوان میکند: بعدازشنیدن خبرشهادت پدرجزخنده کاری نمیتوانستم بکنم زیراهرکسی آرزوی شهادت راداردو واقعاخوشحال بودم که پدرم شهیدشده چون لیاقتش راداشت زیرااین فیض عظیم نصیب هرکسی نمیشود. ✍راوی:دخترشهید ......🎂🎊🎉🎈🎂 : ۱۳۴۶/۱۰/۷ : ۱۳۹۳/۷/۱۶ : سوریه حلب ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ ┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ┄┄┅┄┅┄✪﷽✪┄┅┄┅┄ ◙☜ شهید‌ ◙☜: ۱۳۶۹/۵/۳۰ ◙☜: ۲۱دی ۱۳۹۴ 📝بهش میگفتن مجید بربری، از بس برای قهوه خونه محل نون بربری میخرید و پاتوقش قهوه خونه ها بود. ‌روزه‌نبود. 📝تا اینکه یک شب .تا‌آخرین کنه. 📝رفت سوریه... شد مدافع حرم... چهار ماهه شد نورانی و خالص، از اون دل هایی که رفته ولی پشیمون برگشته... 📝شب آخر داشت جوراب‌های همرزمانش رو می‌شست، همرزمش به مجید گفت: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات . 📝مجید گفت: تا فردا این خالکوبی یا خاک می‌شه و یا پاک. و فردای آن روز داداش مجید محله یافت آباد، برای همیشه رفت... 📝یک تیر به بازوی سمت چپش خورد، دستش مجروح شد. با همون حال سه تا از تکفیری‌ها را کشت ، سه یا چهار تیر به سینه و پهلویش ‌خورد و بعد . 🌹 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ کسی حق گریه کردن برمن را ندارد فقط به جان امام زمان خود جان حاج قاسم مبارزان حزب‌الله شیعیان پاکستانی سوری و عراقی بچه‌های گمنام دعا کنید ۱۳۹۴/۹/۲۹ 💢فرازی‌ازوصیت‌نامه🥀 حال‌که‌این‌وصیت‌نامه‌را‌می‌نویسم عازم‌منطقه‌هستم.نمی‌دانستم‌کجا‌می‌روم ولی‌می‌دانستم‌پایم‌به‌حرم‌اربابم‌بی‌بی‌زینب ورقیه‌جانم‌می‌رسدخدای‌من‌تو‌شاهدی که‌بهترین‌عزیزانم‌وتمام‌دنیایم‌راپس‌گذاشتم. حالادستم‌خالی‌است..... این‌هم‌دنیای‌من‌است‌پس‌قبولش‌کن‌خدایا. ...🎉🌸🌸🎉 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 📚نذر سوریه و دعای مادر یکبار خواست دعایی در حقش بکنم می‌گفت مادر دعایی بکن، خیلی کارم گیر است. هر وقت امتحانی داشت یا مشکلی داشت از من می‌خواست که دعایش کنم. سریع روضه پنج تن نذر کردم. همان اوایلی بود که قرار شد به سوریه برود. یک بار از محل کارش تلفنی باهم صحبت می‌کردیم. پرسیدم حمید مشکلت حل شد؟ گفت آره دستت درد نکند. گفتم من یک روضه پنج تن نذر کردم. با خنده‌ای از ته دل جواب داد دستت درد نکند اگر بدانی چه حاجتی داشتم بعد رو کرد به همکارانش و گفت اگر بدانید چه شده مادرم نذر کرده بروم سوریه! 🌷 :۱۳۶۳/۱۱/۱۵ /۹/۲۹ ....🌸🎉🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ هر ڪہ در عشـق سر از قله در آرد هنر است همه تا دامنه‌ی ڪوه
💢 در دیماه سال ۱۳۶۰ در یک خانواده مذهبی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. او فرزند اول خانواده بود که ۷ ماه قبل ، پدر و مادرش از روستای پرسپانج قزوین به قم هجرت کرده بودند. از همان کودکی مادرش او را در کلاس های قرآن ثبت نام کرد و او با علاقه و پشتکار قرآن و تفسیر را فراگرفت. از سن ۱۲سالگی به مسجد می‌رفت و مثل بزرگترها رفتار می‌کرد روزه می‌گرفت و اعمال عبادیش را انجام می‌داد. در پایگاه بسیج محله نقش های ڪلیدی را می پذیـرفت و مسئولیت پذیری‌اش را به همه ثابت می ڪرد. ڪلاس های قرآن برگزار می ڪرد و در عـزاداری ها نقش فعالی داشت. دوران متوسطه را در رشته ریاضی در دبیرستان امام صادق مشغول به تحصیل شد،  بسیار باهوش و علاقه مند به تحصیل بود. از همان دوران جوانی به اردوهای جهادی برای کمک های ویژه می رفت و در آنجا لحظه ای از گره‌گشایی مشکلات و گرفتاری های مردم باز نمی ایستاد و دائما در اندیشه و عمل در حال خدمت به خلق الله بود. بعد از فارغ تحصیلی از دبیرستان در دانشگاه دلیجان رشته حسابداری پذیرفته شد و با خانواده مذهبی و سـاداتی وصلت نمود ڪہ حاصل این ازدواج دو فـرزند پسر به نام هـای علی و محمدحسین شد. بعد از مدتی که مشغول تحصیل در دانشگاه بود متوجه شد در دانشگاه امام حسین(ع) تهران ، به عنوان افسر پذیرفته شده ، بنابراین تصمیم گرفت باقی مسیر زندگی اش را در این راه ادامه دهد و وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. رشادت های او در شمال غرب در برخورد با گروهک های مزدور ، فعالیتهای او در خاموش کردن شورش های داخلی و رشادت هایش در سوریه و آزاد سازی دو شهر شیعه نشین نبل و الزهرا تحسین برانگیز است ، بنا به گفته خود او این پیروزی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا با کمک خانم فاطـمه زهـرا (س) انجام شد و بالاخره در ۱۶ بهمن سال ۹۴ این سرگرد دلاور به همراه دوستانش شهید هاشمی و شهید زارع در شهر رتیان سوریه به لقا پروردگار شتافتند. 🕊🌷🕊 : ۱۳۶۰/۱۰/۱۱ قم :۱۳۹۴/۱۱/۱۶ محل‌شهادت منطقه نبل الزهرا_سوریه وضعیت تاهل: متاهل با ۲ فرزند محل مزارشهید:گلزارشهدای قم ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 🍃محمد معینی زاده" از پاسداران شهرستان "فردیس" در استان البرز در نبرد با تروریست های تکفیری در شهرک "خان طومان" سوریه به فیض شهادت نائل اومد.. شهید مدافع حرم محمد معینی عزیز خوش بسعادتت چه گفتی... چه کردی... چه دلداگی با ارباب بی کفن داشتی که تو را انروز انتخاب کرد... تو چطور عزیزشدی دلمان دارد می میرد چه عاشقانه ای با ارباب داشتی چه گفتی... همه ی حرف ها راکه نبایداین دنیا زد برخی حرف هاتوی سینه می ماند برای آن دنیا برای خاک :۱۳۹۵/۲/۱۷ 🕊🌹 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ : خدایا ؛ در این عُمر نامم عبدالحسیــن ، دانشگاہ امام حسین ، لشڪر 14 امام حسین ، گردان 104 امام حسین ، خـداوندا ، خودت من را در راہ امام حسین قراردادی پس قربانی امام حسین ڪن ! ۱۳۹۴/۹/۲۹ محل‌مزاربهشت‌عباس،دستگرد 💢خاطره‌ای از همسرشهید وقتی‌سوریه‌رسیدن‌بامن‌تماس‌گرفتندکه: من رسیدم‌واول‌زیارت‌رفتم.وتا هفته‌آینده نمی‌توانم‌تماس‌بگیرم.ولی‌بازهم‌دلشان‌ تاب‌نمی‌آورد. ویک‌روز‌درمیان‌تماس‌میگرفتندوحال‌من‌وزینب رامی‌پرسیدندتا‌این‌که‌درتاریخ‌۲۷‌آذر برای‌آخرین‌بارازسوریه‌تماس‌گرفتند آن‌روزحال‌‌وهوای‌عجیبی‌داشتنداصلاصدایش باروزهای‌دیگرفرق‌داشت‌؛سراغ‌همه‌رو‌گرفتند ده‌دقیقه‌ای‌بازینب‌حرف‌زدن‌وزینب‌‌به‌ باباش‌‌می‌گفت:بابایی‌پاشوبیادلم‌خیلی‌برات تنگ‌شده‌آخرش‌هم‌گفت بابایی‌من‌دیگه‌عروسک‌نمی‌خواهم‌فقط‌بیاااااا واین‌آخرین‌تماسشان‌بود بعدازتماسشان‌به‌گفته‌ی‌همرزمانشان‌ برای‌عملیات‌‌رفتندودو‌روزبعدازآخرین‌تماسشان درجنوب‌‌حلب‌شهرخانطومان به‌شهادت‌رسیدند...🕊🕊 ....🌿🌸🌿 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ خاطره ای از شهید: همرزمانش می گفتند او وقتی بیمارستانی را تحویل می گرفت صفر تا صدکارها را یک تنه راه اندازی می کرد و تحویل پرسنل می داد.فرق نمی کرد بخش رادیولوژی باشد یا آزمایشگاه یا اتاق عمل یا...قاعده و قانون هرکدام را به خوبی می دانست و معتقد به کار،برمبنای آخرین دانش و فناوری روز بود.چون زبان انگلیسی را خوب می فهمید مطالب لازم را از به روزترین منابع تخصصی اش می دید و اجرا می کرد. یکی از پزشکانی که مسئول تشکیلات پزشکی ایران در سوریه هستند بعد از شهادتش به ما گفتند:ما نیروی بسیار ارزشمندی را از دست دادیم.ما برای محمدحسن برنامه ها داشتیم.می خواستیم در آینده او را به عنوان مسئول کل تشکیلات پزشکی ایران در سوریه قرار دهیم.چون این قابلیت را داشت.. : ۱۳۹۵/۰۵/۱۰ :سوریه،جنوب‌حلب :گلزارشهدای‌شهرکرد ...🕊🕊🌷🌷 ✦‎࿐჻ᭂ🕊჻ᭂ࿐✦‎⊱🇮🇷🌷⊱🇵🇸 🆔@sabokbalan_e_ashegh ✦‎࿐჻ᭂ🕊჻ᭂ࿐✦‎⊱🇮🇷🌷⊱🇵🇸 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•