#به_کودکتان_کمک_کنید_تااحساساتش_را_درک_کند.
زمانی که کودک احساس درستی داشته باشد رفتار درستی از خود نشان خواهد داد واین امر میسر نمی شود جز با پذیرفتن عواطف و احساسات کودک.
انکار مداوم عواطف احساسات کودک موجب سردرگمی و خشم او می شود.
🔻کودک: مامان خیلی گرمم هست
🔻مادر: نه هوا سرده گرمکن ات رو در نیار
🔻کودک: ولی من خیلی گرممه
🔻مادر: گفتم که هوا سرده گرمکن ات رو در نیار.
❗️کودک: مادر من خسته ام
❗️مادر: نه خسته نیستی تازه از خواب بیدار شدی
❗️کودک: (بلندتر) اما من خسته ام
❗️مادر: نه تو خسته نیستی فقط کمی خواب آلودی. بیا لباساتو بپوش
❗️کودک: (با شیون) نه من خسته ام
همانطور که میبینید نه تنها تمام گفتگو هایمان منجر به بحث و جدل شد بلکه مدام به کودک آموختیم که به جای اعتماد به احساساتش به من اعتماد کند.
#کانال_تربیتی_نوردیده 👇
Join @nooredideh
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دنیای قشنگ بچه ها
ماشاءالله لاحول و لا قوه الا بالله 🌸
بگوووووو الهی آمین 😍🤲
@nooredideh
12.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیبایی های خلقت
سبحان الله 🌺
#قسمت شصت و نهم
❤️عشق پایدار ❤️
حال مادرم اصلا مساعد نبود وبعد از مرگ عزیزانش هر روز,بدتر وبدتر میشد ومن ذهنم درگیر حال این روزهای مادر بود ودلکندن وبی خبری از مادر وتنها گذاشتن او در این شرایط برای من که عمری خود را مدیون او میدانستم امکان پذیر نبود,پس تصمیم گرفتم یک ترم مرخصی بگیرم وبا پیشنهاد بابا,هر سه نفرمان دوباره راهی قم شدیم تا هم مادرم حال وهوایی عوض کند وهم بابا اصرار داشت مادرم را به تهران نزد بهترین پزشکان ببرد تا از,سلامتش مطمین شود.
مادرم از,سفر به قم راضی بود اما برای رفتن به دکتر,خیلی موافق نبود ,اما با پافشاری بابا ,قرار شد اول همان قم دکتر,برود واگر خدای نکرده وضع جسمی اش بهتر نشدودکتر بیماریش را تشخیص نداد, انوقت راهی,تهران شوند...
بهروز که از مرخصی تحصیلی من ناراحت بود ,از این سفر ناگهانی استقبال کرد و قرار شد,بعداز انجام کارهای مامان,یک شب به اتفاق پدرش به خانه ی دایی در قم بیاید وپرده از,عشق وخواستگاریش بردارد وبابا را در جریان قرار دهد ونظرش را بداند وشرط وشروطش را بشنود ودر نهایت رضایت بابا را بگیرد...
یک هفته ای از,امدنمان به قم میگذشت,دکتر مامان براش کلی,ازمایش نوشته بود وامروز قرار بود من جواب,ازمایشها را بگیرم وبا مامان وبابا دوباره به مطب برویم...
بالاخره نوبتمان شد,پدرومادرم روی صندلی مقابل دکتر نشسته بودند ومن از استرسی که داشتم ونمیدانستم سلامت مادرم چقدر درخطر است,سرپا ایستادم....دکتر شریف دکتر مامان ,با طمانینه برگهای ازمایش را یکی یکی نگاه کرد وهمزمان سرش را تکان میداد وبعداز دقایقی سرش را بلند کرد ورو به بابا ومامان گفت:جای نگرانی نیست واشاره به مادرم کرد وگفت:ایشون سالم سالمند اما نیاز به مراقبت دارند اخه بارداری دراین سن یه کم, نیازمند توجه بیشتریست....
خشکم زده بود....این چی میگفت؟؟بارداری؟؟وای خدای من.....یه خواهر یا برادر تنی....ناخوداگاه از ته دلم زدم زیر خنده....دکترشریف با لبخند نگاهم کرد وپدرومادرم هم که با شنیدن این موضوعی که در باور نمیگنجید بهتشان زده بود ,با خنده من ,بعداز مدتها به خنده افتادند....
#ادامه دارد ...
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
#قسمت هفتاد
❤️ عشق پایدار ❤️
در بین ان همه اتفاق ناگوار ,خبر بارداری مامان ,نوید زندگی نو را میداد وباعث شده بود که فقدان عزیزانمان کمی کمرنگ شود .
بابا از,این اتفاق خیلی,خوش حال بود ومادرم دربین این خوشحالی، وقت را مغتنم دانست وماجرای دلدادگی بهروز را برای بابا گفت واجازه اشنایی بیشتر,با خانواده انها را از بابا گرفت,مادرم چیزی,از اصالت خواستگارها نگفت.
چند شب قبل از حرکت ما به سمت کرمان,بهروز وپدرش برای بار چندم وبیشتر,برای اشنایی با پدرم به خانه دایی امدند.
پدرم وقتی فهمید که بهروز استاد من است واز,همه مهم تر اصالتا کرمانی ست,خیلی خوشحال شد و من از,تک تک حرکات پدر رضایت خاطر,اورا با این وصلت میدیدم همه چیز,خوب بود تااینکه بعداز شام,میرزا محمود خودمانی تر شد وتمام اصل ونسبش را روی دایره,ریخت وپدرم متوجه عمق موضوع و شناخت کامل ابا واجداد خانزاده ها ,کم کم رفتارش سردتر شد ودرست بعداز رفتن خواستگارها ,ساز مخالف زدنش را شروع به نواختن کرد وبه من امر نمود به دلیل حال واحوالات مادرم ,باید برای ادامه تحصیلم به کرمان انتقالی بگیرم .....
نمیدانستم سرنوشت مرا به کجا خواهد کشاند ,ایا من هم مثل بتول ومریم پیشانی نوشتم در جدایی از خانزاده ها هست یا نه...اما خوب میدانستم که بین بتول ویوسف میرزا ,عشقی یکطرفه بوده وبین مریم ومحمود هم عشقی گذار واما بین من وبهروز مهری پایدار وریشه ای تر شکل گرفته....
خودم را به دست تقدیر سپردم وتوکل کردم بر ان پروردگار مهربان وخواسته ی بابا را مبنی بر انتقالی عملی کردم,اما گویا بهروز سمج تر از پدرانش بود وبه محض اینکه من به کرمان امدم,هنوز یک ماه نشده بود که اقای بهروز خانزاده هم به عنوان استاد به دانشگاه من منتقل شدیعنی خودش را منتقل کرد....
#ادامه دارد...
نویسنده....حسینی
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 یکشنبه
🔸 ۲۹ بهمن / دلو ۱۴۰۲
🔸 ۸ شعبان ۱۴۴۵
🔸 ۱۸ فوریه ۲۰۲۴
🌖 امروز قمر در «برج جوزا» است.
✔️ برای امور زیر نیک است:
خرید و فروش
مهمانی دادن
دیدار با قضات و رؤسا
خرید کالا
معامله املاک
تبادل اسناد
ارسال کالا
آغاز تعلیم و تعلم
نویسندگی
امور مشارکتی
👼 زایمان
نوزاد عمرش طولانی باشد. انشاءالله
🚙 مسافرت
همراه با صدقه باشد.
💞 انعقاد نطفه
دلیلی وارد نشده
💇♀ اصلاح سر و صورت
باعث بیماری میشود.
🩸 حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن
سبب درد در سر میشود.
💅 ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیبرکتی در زندگی گردد.
👕 دوخت و دوز
روز مناسبی نیست.
طبق روایات موجب غم و اندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود.
(این حکم شامل خرید لباس نیست)
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب یکشنبه) دیده شود، تعبیرش در آیه ۸ سوره مبارکه "انفال" است.
﴿﷽ لیحق الحق و یبطل الباطل﴾
بین خواب بیننده و دیگری اختلافی پیش آید و دعوا را نزد قاضی یا حکم برند و معلوم شود حق با خواب بیننده است. ان شاءالله
چیزی همانند ان قیاس گردد.
📿 وقت استخاره
از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا مغرب
📿 ذکر روز یکشنبه
یا ذالجلال و الاکرام ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۴۸۹ مرتبه «یا فتاح»، موجب فتح و نصرت یافتن میگردد.
#انتشار_حداکثری_با_شما
https://20l.ir/MzMsO
https://20l.ir/bMokP
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ ای خدای مهربان
✨در این شب زیبا
✨ عطا کن بر تک تک عزیزانم
✨ سلامتی و عافیت..
♥️ عشق و محبت و دلخوشی..
✨ آسایش و آرامش و
✨ عاقبت به خیری...
✨به امید طلوعی دیگر
✨شبتون بخیر
♥️در پنـاه خدای مهربون