eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
161 دنبال‌کننده
10هزار عکس
7.5هزار ویدیو
109 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑 تصاویری از پدیده ابرماه در کربلای معلی و نمای زیبا از حرم مطهر اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) @shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم 💖 السَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ السَّلَفِ وَ صَاحِبِ الشَّرَفِ‌... 🌱سلام بر آن مولایی که عصاره همه انبیا و اولیاست و معدن تمام شرافت ها و بزرگواری ها. سلام بر او و بر روزی که گوهر شرافتش چشم تمام خلق را خیره کند. 📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس. امام_زمان ماه_رجب جمعه
🌼💫صـبـح آدیـنـه تـون زیـبـا 🍁💫امــــیــــدوارم 🌼💫خونه‌هاتون پر از برکت 🍁💫رابطه‌هاتون پر از محبت و 🌼💫وجـودتـون سـلامت بـاشـه 🍁💫دلتون پر از اميد به زندگی 🌼💫و لحظه لحظه ی عمرتون 🍁💫سـرشـار از آرامـش بـاشــه 🌼💫با آرزوی بهترین لحظه ها 🍁💫آدینـه خوبی داشته باشید
🔴 خوردن انار در روز جمعه 🔵 امام کاظم علیه السلام می‌فرمایند: 🟢 «کسی که یک انار در روز جمعه و ناشتا بخورد، قلبش را چهل روز نورانی می‌کند، و اگر دو انار بخورد هشتاد روز نورانی می‌کند، و اگر سه انار بخورد صد و بیست روز نورانی می‌کند و وسوسه شیطان را از او دور می‌کند و کسی که وسوسه شیطان از او برطرف شود خدا را معصیت نمی‌کند و کسی که خدا را معصیت نکند، خدا او را وارد بهشت می‌کند.» 📚محاسن ج ۲ص۵۴۴
🤲 دعای امام صادق برای امام زمان 🤲 💢امام صادق علیه السلام خطاب به امام_زمان علیه السلام فرمودند : سرور من ... من تشنه سیراب ناشدنی محبت تو هستم . 📖میزان الحکمه ج۲ ص ۴۲۴📖 💔جمعه 🍃مهم_ترین_سوال_قیامت🍃
4.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅روایاتی پیرامون عیب پوشی 🔰
📚 یکی ازعلمای اهل بصره می گوید؛ روزگاری به فقر و تنگ دستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم خیلی برگرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم در راه یکی از دوستانم به اسم ابا نصر را دیدم و او را از فروش خانه با خبر ساختم پس دو تکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت ؛ برو و به خانواده ات بده به طرف خانه به راه افتادم در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت: این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم گفتم: این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی گشتم روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم که ناگهان ابو نصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت: ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای ! در خانه ات خیر و ثروت است ! گفتم: سبحان الله ! از کجا ای ابانصر؟ گفت: مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد و ش ثروت فراونی است گفتم: او کیست؟ گفت: تاجری از شهر بصره است. پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به سودی که بدست آورده خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان رابی نیاز ساختم درثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق ، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد سپس یکی یکی از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند. چون در زیر هرحسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت از شهوت های نفس مثل: ریاء ، غرور ،دوست داشتنِ تعریف و تمجید مردم، منت گذاشتن هنگام بخشش چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم. آیا چیزی برایش باقی نمانده؟ گفتند: این برایش باقی مانده ! و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم سپس آنرا در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند ،کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت: نجات یافت خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کارخیری را خالصانه برای خدای متعال انجام دهیم