پاے درس عاشقے ات که نشستم
تمام سیم هاے اتصالیم به زمین قطع شد
خط زمینے که قطع شود
به آسمان وصل خواهے شد
وچه پرواز شیرینے است وقتے که
دستم در دستان توست اے برادر جانبازشهیدم
#جانبازشهیدمحمدرضا_تقی_ملک
1.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 پاشو اینقدر بخوابیم تو قبر که دیگه کسی نیست صدامون بزنه!
🎙#استاد_عالی
📚 روزه مستحبی با داشتن روزه قضا
💠 سؤال: با توجه به اینکه با داشتن روزه قضا، گرفتن روزه مستحبی صحیح نیست؛ اگر کسی بعد از اذان ظهر وارد محل سکونت شود، می تواند روزه مستحبی نیت کند؟
✅ جواب: اگر کاری که روزه را باطل می کند، انجام نداده باشد، می تواند روزه مستحبی را نیت کند.
#احکام_روزه #روزه_مستحبی
🆔 @leader_ahkam
حاج حسین کاجیچرا از ما حاجت نمیخواهید - حاج حسین کاجی.mp3
زمان:
حجم:
4.49M
⁉️چرا از ما حاجت نمیخواهید ...!
🎙راوی: حاج حسین کاجی
📍معراج شهدای اهواز
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً
#تـلنگـــر
♻️بهـلول هــارون را در حــمام دید و
گفت: به من یک دینار بدهڪاری
طلب خود را مــےخــواهــم.
هــارون گفت: اجازه بده از حمــــام
خارج شوم منڪه اینجا عـریانم
و چــیزی ندارم بدهم بهلول گفت:
در روزقیامت هم اینچنین عریان
و بیچیز خــواهــــے بود!!
👌پس طلبدنیا را تا زندهای بده
ڪه حمـام آخـرت گـرم اســت و
دستـتخــالـی
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_بیست_سوم
ـــ چه اسم قشنگی
مهیا بی رمق لبخندی زد
ـــ نگا مهیا جان برای اتفاقی که افتاده خودت رو مقصر ندون هر کی جای تو بود شهاب حتما اینکارو می کرد
اصلا ببینم خونوادت میدونن که اینجایی
مهیا فقط سرش را به دو طرف تکان داد
ـــ ای وای میدو نی الان ساعت چنده الان حتما کلی نگران شدن شمارشونو بده خبرشون کنم
گوشی که به سمتش دراز شده بود را گرفت
و شماره مادرش را تایپ کرده
مریم دکمه تماس را فشار داد و از جایش بلند شود و شروع کرد صحبت کردن با تلفن.
اتاق عمل باز شد
و تختی که شهاب بیهوش روی آن خوابیده بود بیرون آمد
تخت از کنارمهیا رد شد مهیاچشمانش را محکم بست نمی خواست چیزی ببیند
چشمانش را باز کرد مادر شهاب با گریه همراه تخت حرکت می کرد و پسرش را صدا می کرد
مریم مادرش را روی صندلی نشاند و شانه هایش را ماساژ می داد
ـــ آروم باش مامان باور کن با این کارایی که میکنی هم خودت هم بقیه رو اذیت می کنی آروم باش
ــــ خانم مهدوی
مریم نگاهی به دو مامور پلیس انداخت
چادرش را درست کرد
ـــ بله بفرمایید
ـــ از نیروی انتظامی مزاحمتون شدیم .برادرتون مجروح شدن درست؟؟
ـــ بله
ـــ حالشون چطوره
ــ خداروشکر خطر رفع شد ولی هنوز بهوش نیومده
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا *
* ادامه.دارد... *
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_بیست_چهارم
ـــ شما میدونید چطور برادرتون چاقو خوردن؟
ــ نخیر بیمارستان با ما تماس گرفت ولی ایشون همراشون بود
و با دست اشاره ای به مهیا کرد
مهیا از جایش بلند شد
ـــ س سلام
ـــ سلام .شما همراه آقای مهدوی بودید
ــ بله
ـــ اسم و فامیلتون
ـــ مهیا رضایی
ـــ خب تعریف کنید چی شد ???
و به سرباز اشاره کرد که گفته های مهیا را یاداشت کنه
مهیا با تمام جزئیات برای مامور توضیح داد حالش اصلا خوب نبود وسط صحبت ها گریه اش گرفته بود
ـــ شما گفتید که رفتید تو پایگاه
ـــ بله
ـــ چرا رفتید میتونستید بمونید و کمکشون کنید
مامور چیزی را گفت که مهیا به خاطر این مسئله عذاب وجدان گرفته بود
ـــ خودش گفت .منم اول نخواستم برم ولی خودش گفت که برم
ـــ خب خانم رضایی طبق قانون شما باید همراه ما به مرکز بیاید و تا اینکه آقای مهدوی بهوش بیان و صحبت های شمارا تایید کنه
شوک بزرگی برای مهیا بود یعنی قرار بود بازداشت بشه
نمی توانست سر پا بایستد
سر جایش نشست
ـــ یعنی چی جناب .همه چیو براتون توضیح داد برا چی می خوای ببریش
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا *
* ادامه.دارد... *
3.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💙اگر میخوای هر جور شده اسمت جزو نمازشب خوونا نوشته شه
کلیپ زیبای بالارو حتمااا ببین...
التماسدعایفرج .
نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم