eitaa logo
اخلاق در حوزه‌ی اجتماع
394 دنبال‌کننده
30 عکس
4 ویدیو
1 فایل
دین و اخلاق در جامعه ایران. در اینجا روزنوشت های دکتر مهراب صادق‌نیا در باره وضعیت دین و اخلاق در جامعه ایران به اشتراک گذاشته می شود.: MehrabSadeghNia
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 روحانیان آن‌گونه که دیگران می‌پندارند. ✅... بر خلاف همیشه که در جمع‌های دوستانه با لباس شخصی حاضر می‌شوم، این بار در جمع گروهی از دوستان و استادان دانشگاهی با لباس طلبگی شرکت کردم. گفتگوی ما علمی و البته خودمانی بود. موضوع از پیش‌تعیین‌شده‌ای نبود، بنا بود از هر دری سخن بگوئیم و بشنویم. در این میان، یکی از حاضران با اشاره به لباسِ من پرسید: این لباس را برای چه می‌پوشید؟ جواب قانع‌کننده‌ای نداشتم ولی گفتم به هر حال، من دانش‌آموخته‌ی حوزه هستم و دوست دارم که این‌گونه وابستگی خود را به این سنت نشان دهم. گویا از جواب من قانع نشد؛ چون با لحنِ گزنده‌تری ادامه داد: "ولی شما با این لباس چرخه‌ی قدرت را تقویت می‌کنید و سبب می‌شوید تصمیمات مسئولان در حوزه‌ی شخصی و عمومی تقویت و توجیه شود." در حالی‌که با لبخند نگاهش می‌کردم ادامه داد: "من حتّی با انگشتر عقیقی که دست می‌کنید هم مشکل دارم؛ چون همان را هم کمک به فرموله‌کردن اقتدار و تقویّت حاکمیّت می‌دانم." مانده بودم چه بگویم و به این حجم از بدگمانی چگونه پاسخ دهم. تنها یک جمله گفتم: "شاید لباس و یا انگشتر عقیق من این کارکرد را هم داشته باشد؛ ولی بیش‌تر کسانی که این لباس را می‌پوشند لزوما با چرخه‌ی قدرت ارتباطی ندارند و استفاده‌ی خاصی نمی‌برند. حتّی ممکن است به وسیله‌ی آن دچار محدودیّت شده باشند. در حقیقت من هم مثل شما هستم و به اندازه‌ی شما از پی‌آمد تصمیم‌های درست و نادرستی که مسئولان می‌گیرند برخوردارم." خنده‌اش نشان می‌داد که بگذریم! ... ✅ خشونتی که این روزها متوجّه طلبه‌ها می‌شود و ما جسته و گریخته گزارش آن را می‌شنویم، سویه‌های مختلفی دارد؛ گاهی نگاه معنادار ره‌گذران است و گاه دست‌انداختن‌های شوخ‌طبعانه، گاه ناسزاگویی یا کمی تندتر، و گاهی نیز در قالب یک ادبیات علمی و از یک شخص دانشگاهی. اما به گمانم پشت تمام این خشونت‌ها همان سخن یا تصوّر استاد دانشگاه نهفته است. مردم روحانیان را توجیه‌کننده‌ و تقویّت‌کننده‌ی سیاست‌هایی می‌دانند که در حوزه‌های مختلف فرهنگی و اجتماعی اعمال می‌شود. غافل از این‌که بیش از نود و پنج درصد طلبه‌ها هیچ ارتباطی با این سیاست‌گذاری‌ها ندارند. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۴/۳۱ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 من با گشت ارشاد و الزام حجاب مخالفتی ندارم. ✅ دوستی می‌گفت: چند سال پیش، یک بار که برای سرکشی به پدر و مادرم به شهرستان رفته بودم، پدر یکی از دوستان ما فوت کرده بود و پسرش از من خواست که بر پیکر آن مرحوم نماز بخوانم. بعد از آئین تشییع و خاکسپاری و چند دقیقه پس از آن‌که به منزل برگشتم، پسر آن مرحوم به درِ منزل پدرم آمد و یک پاکت پول به من داد. پرسیدم بابت چیست؟ پاسخ داد بابت خواندنِ نماز میّت. همراه با تسلیت دوباره، پاکت را به او برگردانده و گفتم: "خواندن نماز میّت واجب کفایی است و حرام است بابت آن پولی گرفته شود." تشکری کرد و پاکت را گرفت و رفت. چند دقیقه بعد دوباره و به همراه یکی از مُلاهای محلّی به درِ منزل پدرم آمدند. این بار او ساکت بود و ملای محترم اصرار داشت که پاکت را از خانواده‌ی متوفی بگیرم چون شرط قبولِ نماز است. من دوباره با همان استدلال پاکت را نگرفتم‌. در نهایت، ملا من را به کناری کشید و گفت: " حق با توست و ممکن است تو به این پول نیازی نداشته باشی؛ ولی من از این راه امرار معاش می‌کنم. اگر پول نگیری این مردم بدعادت می‌شوند و از این پس بابت این کار به من پولی نمی‌دهند. پاکت را بگیر و نان من آجر نکن! با تعجّب از او پرسیدم مگر بابت هر نماز میّت چقدر می‌گیری؟! گفت: یکصد و دو هزار تومان!!! گفتم چرا سرراست صدهزارتومان نمی‌گیری؟ این دو هزار تومان اضافه برای چیست؟! گفت برای این که مردم نرخم را نشکنند! آن‌ها به صد هزار تومان‌‌ش کاری ندارند به این دو هزار تومان ممکن است اعتراض کنند و اگر کسی چیزی گفت آن را نمی‌گیرم تا راضی شود. ... البته من باز هم پاکت را نگرفتم؛ ولی به پسرِ متوفی گفتم "از سرِ دوستی و این که پدرِ مرحوم‌تان به گردن من حق دارند، پولی نمی‌گیرم." ✅ این روزها در هیاهوی خیابان و گشت ارشاد خیلی‌ها به آقای رئیسی یادآوری می‌کنند که یکسال پیش شما وعده دادید گشت ارشاد را برای کم‌حجاب‌ها حذف کنید ولی به آن عمل نکردید! از نظر من این اعتراض شبیه اعتراض به آن دو هزارتومان است. من نه با گشت ارشاد مخالفم و نه با برخورد منطقی و انسانی با کم‌حجاب‌ها؛ مسئله‌ی این کم‌ترین‌شهروند، آن صدهزار تومان است. یعنی گرانیِ خُردکننده و دیو دیوانه‌ی تورّم و سفره‌های کوچک‌شده‌ای که بنا بود با تدبیر دولت وضع بهتری پیدا بکنند. مسئله‌ی اصلی اوضاع نابسان اقتصادی است و شرمندگی پدران و مادرانی که در نیازهای اولیّه‌ی فرزندان خود مانده‌اند. دعوا برای دو هزارتومان را رها کنید. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۵/۱ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹حکومت عدل یا حکومت عادلان. ✅ بیش‌تر دین‌پژوهان بر این باورند که قانون‌های نوح نخستین بیانیه‌های تشریعی الهی برای بشر هستند. قانون‌های هفت‌گانه‌ای که به روایت سِفر پیدایش، پس از طوفان به نوح ابلاغ شدند تا مفادِ صلح‌نامه‌ی خدا و انسان باشند. بر اساس این صلح‌نامه خدا دگربار، جهان را با طوفان ویران نخواهد کرد؛ مشروط بر آن‌که نوح و هم‌نسلانش به آن هفت قانون وفادار و پای‌بند بمانند. در پایان نیز خدا رنگین‌کمان را به نشانه‌ی امضای این معاهده در آسمان آشکار کرد. از میانِ آن هفت قانون، "عدالت را در محکمه‌ها حاکم کنید" مهم‌ترین به شمار می‌رود. جالب آن که خدا از نوح نخواست که عادلان را بر مسند قضاوت بنشاند، نخواست که عادلان را حاکم کند؛ بلکه خواست که "عدالت" را حاکم کند. چیزی که بعدها در قرآن کریم (حدید: ۲۵) هدف از بعثت رسولان معرفی شد. حاکم شدن عادلان اگر چه می‌تواند به اقامه‌ی قسط و حاکمیّت عدالت کمک می‌کند ولی به معنای آن نیست. ای بسا در جامعه‌ای عادلان بر مستند حکم بنشینند ولی سیستم و فرآیند قضاوت به گونه‌ای باشد که عدالت اقامه نشود و نیز برعکس. ✅ حالا و در آستانه‌ی تاسوعا و عاشورای حسینی این را بهانه کنم و بگویم، فلسفه‌ی قیام امام حسین علیه‌السلام، را در اندازه‌ی مبارزه با بوزینه‌بازی، مستی، و بوالهوسی یزید پائین نیاوریم، غرض امام حسین ع آن‌گونه که خود می‌گویند "اصلاح امت" بود. اصلاح امت امری بسیار مهم‌تر از حذف یزید است. امام در پی تحقق عدالت و اقامه‌ی حکم خدا بود؛ چه این که خود نیز می‌فرمایند: "به جانم سوگند که امام کسی نیست جز آن که بر اساس کتاب خدا فرمان براند و عدل و داد را اقامه کند." مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۵/۱۵ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 شورمندی و گرمای سوگ محرم را نگیریم ... من نذر مادرم بودم در دسته‌ی سینه‌زن‌ها و سهراب نذر مادرم بود در دسته‌ی زنجیر زن‌ها. آن زمان من درکی از غم نهفته در سوگ عاشورا نداشتم؛ ولی معمولا حجم غم را از رفتار اطرافیانم می‌فهمیدم. در بی‌تابی‌های‌شان؛ در به سر و سینه‌زدن‌های‌شان؛ و در اشکی که از چشم‌شان جاری می‌شد. برای من همه‌ی غم‌های عاشورا یک‌طرف، غمِ شامِ غریبان و مناسک مخصوص آن یک طرف دیگر. روز عاشورا که می‌شد مادرم تنورِ گِلی خانه را روشن نمی‌کرد و نان نمی‌پخت.‌ گویی گرم کردن تنور گناه بود. معمولا یکی دو روز قبل از آن، آرد بیش‌تری خمیر می‌کرد که خانواده‌ی پرجمعیّت ما بدونِ نان نمانند. تنور خانه‌ی ما عصر روز دهم محرم حکایت دیگری داشت. دم‌دمای اذان مغرب که می‌شد، مادرم فانوسی را روشن می‌کرد و با سلام و صلوات سینی روی تنور را کنار می‌زد و فانوس را در وسط آن قرار می‌داد. بعد دوباره درِ تنور را می‌بست. خودش هم همان‌جا می‌نشست و به نوری که از سوراخ پائین تنور (دَلمیز) سوسو می‌زد نگاه می‌کرد و اشک می‌ریخت. گریه‌هایش را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم؛ جوری مویه می‌کرد که گویی جزئیات مصائب کربلا را با چشم خود دیده است. هر بار هم ازش می‌پرسیدیم که حکایت این فانوس و تنور چیست، جوابی نداشت بدهد فقط می‌گفت شب یازدهم محرم سرِ امام حسین در تنور خولی بوده است. ... ✅ من مخالف تحلیل‌های فلسفی و عقلانی و نیز خوانش‌های تاریخی از عاشورا نیستم؛ ولی چیزهایی در سوگواری عاشورا هست که تبیین‌ناپذیرند. نیازی نیست خیلی دنبال دلیل و فلسفه باشیم. همین که وقتی محرم می‌آید بی‌آن‌که بدانی چرا، دلت پر می‌شود از غم، با همه‌ی روشن‌فکری‌ت بوی عطر غذای نذری حالت را خوب می‌کند و دوست داری یک گوشه بنشینی و دلت را خالی کنی، کافی‌ست. تلاش برای توضیح این پدیده‌ها آن را بی‌نمک و خنک می‌کند. مادر من هنوز هم نمی‌داند که چرا غروب عاشورا فانوسی را در تنورِ (حالا دیگر فلزی و گازی) روشن می‌کند؛ هیچ وقت هم نیازی نداشته است که بداند. همین که می‌داند این کار ربطی به مصیبتِ سر بریده امام حسین و تنور خولی دارد، حال‌ش را خوب می‌کند. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۵/۱۶ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 و درمانی که باید سهم همه باشد ✅ در صورت‌های نخستین دین‌داری "بیماری" از شیطان شمرده می‌شد و بیمار معمولاً انسانی "جن‌زده" و گرفتار شیطان. از دیگر سوی، سلامتی و درمان عمل خدا بود و به همین سبب این کاهنان و روحانیان بودند که با کارهایی رمزآلود مسئولیّت "درمان" بیماران را بر عهده داشتند. آنان در حقیقت، تلاش می‌کردند با کمک نیروهای الهی، بیماران را از شرِّ اجنّه نجات دهند. آن‌گونه که دین‌پژوهان گزارش می‌دهند، حتّی در اروپای قرون وسطی کاهنان یهودی و روحانی‌های مسیحی بیماران گرفتار جزام، پیسی و بَرَص را بر اساس آموزه‌های بایبل درمان می‌کردند. در ایرانِ خودمان نیز "ملاها" با کمکِ "سرکتاب" یا به قول جنوبی‌ها "درکتاب" و نوشتن ادعیه و جملات نامفهومِ دیگر، درمان‌گری هم می‌کردند. بر این اساس، طبابت زیرمجموعه‌ی گفتمان کِهانت بود و عملی مقدس شمرده می‌شد. بعید نیست رازآلودگی موجود در گفتمان پزشکی به همین جهت باشد. هنوز هم برخی طبیب‌ها مانند کاهنان چندپهلو، مبهم، و رمزآلود سخن می‌گویند. هنوز هم جز داروخانه‌چی‌ها، کم‌تر کسی از نسخه‌های پزشکان سر در می‌آورد. ✅ با ورود به دنیای جدید، پزشکی هم مدرن شد و حساب خود را از نهاد دین و کاهنان جدا کرد. گرچه ناتوانی پزشکی در درمان برخی بیماری‌ها، اجازه نداده است که این جدایی کاملاً اتفاق بیافتد؛ ولی دیگر هیچ کاهنی از آن جهت که کاهن است طبابت نمی‌کند و هیچ پزشکی از آن جهت که درمان‌گر است خود را کاهن نمی‌شمارد. البته در کشور ما هنوز هم کسانی چون تبریزیان پیدا می‌شوند که بزرگترین کتاب مرجع پزشکی جدید را آتش بزنند و معتقد باشند که با تعالیم دینی می‌توان هر بیماری‌‌ای را درمان کرد. ✅ بیماری همسایه‌ی دیوار به دیوار مرگ است؛ ترس دارد و اضطراب. ممکن است در جهان جدید کسی بیماری را عقوبتِ الهی و یا عملِ شیطان و ارواح خبیث نداند؛ ولی همسایه‌گی آن با بزرگ‌ترین ترس بشر، یعنی مرگ، آن را ترس‌آور کرده است. پزشکان در جهان جدید، با بیمارانی روبه‌رو هستند که شاید آنان را نمایندگان خدا ندانند و عمل‌شان را مقدس نپندارند؛ ولی ترس از مردن فروتن و سرسپرده‌شان کرده است. زبان‌شان را کُند و نرم کرده است. آنان را به ادای احترام وادار کرده است. این ترسِ به احترام آمیخته‌ بر رابطه‌ی پزشک و بیمار اثر می‌گذارد و آن را به سمت یک رابطه‌ی ناهم‌سطح می‌کشاند. رابطه‌ای که تنها سهم بیمارانی است که بتوانند بدون نگرانی دست به جیب شوند و هزینه‌ی دارو و درمان را بدهند. ✅ امروز روز پزشک است. من ستایش‌گر همه‌ی پزشکان مهربان و شریفی هستم که همواره در کاهش درد و رنج بیمارانِ خود می‌کوشند. پزشکانی که بیمارانِ خود را با مهربانی، احترام، و دل‌سوزی می‌پذیرند و درمان می‌کنند؛ و امیدوارم سیستم درمانی کشورم، مثل بسیاری از کشورها رابطه‌ی مالی پزشک و بیمار را قطع کند تا درمان، سهم همه‌ی شهروندان باشد و فقیر و پول‌دار نشناسد. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۶/۱ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 دنیای وارونه ! ✅ ساعت، یک ربع به ده شب است و من هنوز بیرونم. خیابان شلوغ است، می‌خواهم اسنپ بگیرم دو سه بار هم تلاش می‌کنم ولی موفق نمی‌شوم. لب خیابان ایستادم تا تاکسیِ خطی بگیرم ولی تاکسی‌هایی که رد می‌شوند یا پر از مسافرند یا مسیرشان به من نمی‌خورد. بعد از کلی معطلی بر خلاف میل باطنی تصمیم می‌گیرم که با سواری شخصی برگردم بنابراین برای پیدا کردن راننده‌ای امن عزم‌م را جزم می‌کنم. از نظر من راننده‌ی امن  باید حداقل شصت سال سن داشته باشد، چاق نباشد، سبیل هم نداشته باشد، ماشین‌ش هم پراید باشد، البته هر چه قراضه‌تر باشد بیش‌تر احساس امنیت می‌کنم. (با عذر خواهی از رانندگان جوان، چاق و دارای سبیل، و ماشین‌های مدل بالا) بالاخره بعد از حدود بیست دقیقه، ورانداز کردن ماشین‌ها و راننده‌ها، پرایدی درب و داغان که احتمالا یک روز رنگ‌ش سفید بوده و حالا فقط آثاری از آن رنگ دارد با راننده‌ای حدودا هفتاد ساله، لاغر و نحیف پیدا می‌کنم. همه‌ی فاکتورهای امن مرا یک‌جا دارد. فورا دست بلند می‌کنم. ده- دوازده متر جلوتر توقف می‌کند. خودم را به پراید می‌رسانم، بدون طی کردن نرخ کرایه سوار می‌شوم. حالا ده دقیقه‌ای از سوار شدنم می‌گذرد، ولی خیابان به‌قدری شلوغ است که تقریبا صد متر بیش‌تر حرکت نکرده‌ایم. ترافیک سنگین پیرمرد را خسته و کلافه کرده است. منتظر باز شدن راه‌یم که تلفن‌ش زنگ خورد. صدای گوشی بلند است و از این طرف به وضوح شنیده می‌شود. - سلام بابا جون خوبی؟ - علیک سلام عزیزم خوبم. بعد از یک احوال پرسی کوتاه پسر از پیرمرد می‌خواهد تا سر راه‌ش دو تا بسته نان همبرگر شیرین برای‌ش بخرد و آدرس مغازه‌ای را در شلوغ‌ترین خیابان شهر می‌دهد. پیرمرد که سعی دارد صبور باشد، با مهربانی توضیح می‌دهد که الان مسافر دارد ولی سعی می‌کند نان را برای‌ش بگیرد. پسر هم اصرار می‌کند که من منتظرم حتما بگیری. گوشی را که قطع می‌کند از اعماق وجودش آهی می‌کشد؛ "خدایا شکرت" بلندی می‌گوید که البته بیش‌تر شبیه شکوه و اعتراض است تا شکر و سپاس، و شروع به صحبت می‌کند. می‌گوید: "این پسر که زنگ زد نوه‌ام است. پسرِ پسرم. شانزده ساله است. بیماری قلبی مادرزادی دارد. فقط یک پسر دارم و یک دختر. از جانب دخترم مشکلی ندارم.  مجرد است بعد از گرفتن فوق لیسانس و پیدا نکردن شغلی مرتبط با تحصیلات‌ش، آرایشگاه زده است و مشغول است. از نظر مالی هم دست‌ش توی جیب خودش است. اما پسرم کارگر کارخانه است با ماهی چهار میلیون و پانصد هزار تومان حقوق. دو و نیم میلیون آن را اول هر ماه بابت اجاره خانه به صاحب‌خانه می‌دهد. بقیه را هم باید خرج دوا و درمان این پسر بکند که با مشکل قلبی به دنیا آمده." می‌گوید که هفتاد و دو ساله است و  کارمند بازنشسته‌ی دانشگاه. "وقتی که بچه‌های خودم کوچک بودند روزی هشت ساعت کار می‌کردم. بچه‌ها را بزرگ کردم و فرستادم دانشگاه. خدا را شکر با همان حقوق کارمندی توانستم خانه‌ای تهیه کنم و پسرم را داماد کنم." دغدغه‌اش پسرش است، فرزند بیمارش و عروسی که مشکلات مالی عرصه را برای‌ش تنگ کرده و تقاضای طلاق داده.  می‌گوید: "پسرم از پس مخارج زندگی‌ش بر نمی‌آید و من مجبورم برای کمک به او و از هم نپاشیدن زندگی‌ش روزی پانزده- شانزده ساعت کار کنم تا سر ماه پولی به او برسانم که بتواند زندگی‌اش را بچرخاند." پیرمرد آه دوم را بلندتر از آه اول می‌کشد و خدا را به خاطر داشتن سلامتی و قدرت کار کردن شکر می‌کند، اما این بار شکرگزاری‌اش کم‌تر بوی اعتراض و شکایت می‌دهد. بالاخره می‌رسیم درِ منزل؛ کرایه را می‌دهم، خداحافظی می‌کنم و پیاده می‌شوم اما تمام ذهن‌م درگیر مشکلات پیرمرد است، پیرمردی که بعد از عمری کار کردن و دویدن برای زندگی، اکنون که وقت بازنشستگی‌اش رسیده و باید به فکر تفریح و تفرج‌ش باشد، استراحت کند و به سلامتی و تغذیه‌اش برسد، باید به اندازه دو نفر کار کند تا کمک خرج زندگی پسر جوانش باشد. یکی از کارکردهای مهم فرزند در گذشته، مخصوصا در جوامع سنتی این بود که در سن پیری، فرزندان و بیش‌تر پسرها که نیروی کار محسوب می‌شدند، عصای دست پدر و مادر و کمک خرج خانواده باشند، ولی الان همه چیز وارونه شده و بیشتر پدران و بعضا مادران باید در سن پیری عصای دست فرزندان باشند. اگر چه عصایی فرسوده و لرزان. ثریا صادق نیا سوم شهریور ۱۴۰۱ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 حجاب و لعنتِ جریمه! ✅ دست دست می‌کردم که چیزی بنویسم یا نه. راست‌ش را بخواهید فکر می‌کردم شوخی است و یا شلوغ‌کاری رسانه‌ها؛ ولی گویا مسئله جدی است. دبیر شورای احیای امر به معروف و نهی از منکر آشکارا از طرح جریمه‌ی خانم‌های بی‌حجاب‌ سخن گفتند. گویا باید باور کنیم که در قرن ۱۵ گروهی از مسئولانِ فرهنگی پس از آن همه هزینه، دست به برگه‌ی جریمه شدند تا مشکل بی‌حجابی را حل کنند. به گمان‌م آیندگان بیش‌تر از ما به این تصمیم خواهند خندید و از آن شگفت‌زده خواهند شد. با این همه، بیایید جلوی خنده‌ی خودمان را بگیریم و کمی به معنای آن بیاندیشیم. ✅ پولس، بزرگ‌ترین رسول مسیحیان، اصطلاحی دارد با عنوانِ " لعنتِ شریعت". منظورش این است که تورات یا همان شریعت یهودی، اگر چه مقدس است و روحانی؛ ولی نه تنها ما انسان‌های آمیخته با جسمانیّت را از گناه نجات نمی‌دهد؛ بلکه ما را به لعنت خودش هم گرفتار می‌کند؛ زیرا تمایلات جسمانی ما قوی هستند و گناه در درون ما ساکن است. رغبت به گناه سبب می‌شود که ما خدا را نافرمانی کنیم بی‌آن‌که دوست داشته باشیم. تا قبل از آمدنِ تورات، آن‌چه ما می‌کردیم فقط خطا بود؛ ولی حالا که شریعتِ تورات آمده است، خطای ما را به گناه تبدیل کرده و ما را سزاوار لعنت می‌کند. در نگاه او، شریعت نه تنها نمی‌تواند انسان را نجات دهد؛ بلکه او را به در وضعیّت بدتری به نام لعنت‌بارشدگی قرار می‌دهد. با پوزش از همه‌ی کسانی که عقل‌شان را گذاشتند روی هم تا مشکل بی‌حجابی را حل کنند؛ من فکر می‌کنم نتیجه‌ی این طرح چیزی جز "لعنتِ جریمه" نیست. این طرح نه تنها پوشش زنان و دختران را باب میل جریمه‌گذاران نمی‌کند بلکه دردسرهای تازه‌ای هم برای آن‌ها پدید می‌آورد. کسانی که اراده‌ای به رعایت حجاب ندارند، تا کنون فقط "خطا" یا بفرمائید "گناه" می‌کردند ولی از این پس، "تخلّف" می‌کنند. تبدیلِ "گناه بی‌حجابی" به "تخلّفِ بی‌حجابی" تحوّل عمیقی در موضوع حجاب بلکه در موضوع فقه است و پی‌آمد‌های اجتماعی و دینی زیادی خواهد داشت که در آینده آشکار می‌شود. کم‌ترین این پی‌آمدها احتمالاً عرفی‌شدن یا سکولارشدن فقه است. ✅ بد نیست از دست‌اندرکاران این طرح بپرسیم، به راستی، چرا پس از این همه بودجه‌ای که صرف مسائل فرهنگی شد، کار به برگه‌ی جریمه رسید؟ یعنی اگر قوه‌ی قهریّه‌ای در کار نباشد، شما راه دیگری برای احیای معروف ندارید؟! مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۶/۹ @sadeghniamehrab  https://t.me/sadeghniamehrab
🔹زائران دنیای جدید ✅ زیارت یکی از قدیمی‌ترین کنش‌های مذهبی پیروان ادیان مختلف است. کنشی عمدتاً دسته‌جمعی که به بازسازی گروه مذهبی کمک کرده و پیوستگی آن را بالا می‌برد. بر اساس آمارهایی که سازمان‌های جهانی می‌دهند، سالانه بیش از سیصد و پنجاه میلیون سفر زیارتی در جهان انجام می‌شود.‌ به باور برخی از جامعه‌شناسان دین نظیر اولسن و گولک، زیارت‌کنندگان از ادیان مختلف به قصد پر کردن خلاء معنا و در جستجوی هویّت دینی اصیلِ خود، در این سفرها از زندگی روزمرّه گذر کرده و به دنبال تجربه‌ی امر متعال و مقدس، به جایی می‌روند که باور دارند چنین امکانی را برای‌شان فراهم می‌آورد. آنان از این طریق امکان بازسازی و انسجام باورداشت‌های مذهبی خود را دنبال می‌کنند. ✅ در میان ادیان مختلف، گونه‌ای از زیارت وجود دارد که با پیاده‌روی همراه است یا اساسا پیاده‌روی‌ست. زائرانِ پیاده نوعی از مردم‌آمیزیِ مذهبیِ بسط‌یافته را پدید می‌آوردند که پیاده‌روی را نمادی از حرکت از نقص به سوی کمالْ معنا می‌کند. با این حال، زیارت‌های پیاده همواره با نمایش‌هایی همراه هستند که به باور برخی دیگر از جامعه‌شناسانِ دین، مانند ویلاکا می‌تواند به کسوف تجربه‌ی معنوی بیانجامد. او زائران پیاده را "زائران اهل بزم" (festive practising believers ) می‌‌خواند و معتقد است که آنان به دلیل انعطافی که در اجرای مناسک مذهبی دارند، به نمونه‌ی کامل انسان‌های دین‌دار نزدیک نیستند. ✅ به باور گروهی دیگر از پژوهش‌گران زائرانِ دنیای جدید، بر خلاف گذشته‌گان توفیق کم‌تری در دست‌یابی به تجربه‌ی امر قدسی دارند. کوهن و ترنر معتقدند که زائران دنیای جدید بیشتر اهل "پرسه‌اند" تا "سفر" و به همین دلیل زیارت‌شان با چیزی شبیه "بازی‌گوشی" و "کنجکاوی" همراه است. امری که آنان را بیش‌تر به گردش‌گران شبیه می‌کند تا به کسانی که زندگی روزمرّه‌ی خود را رها کرده‌اند تا به چیزی برسند که آن را امر متعال می‌دانند. برای زائر-گردش‌گرانِ جهان مدرن، سرَک کشیدن به فضا‌های جدید و عناصر ثانویّه‌ی سفر نظیر هتل، تغذیه و پذیرایی، وسیله‌ی آمد و شد، جمعیّت، تفریح، استوری و لایو اینستاگرام، گردهم‌آیی، ساختمان، و در کلّ نمایش‌های جانبی زیارت چنان مهم شده‌اند که امر مقدس را به کسوف برده است.‌ به گونه‌ای که وقتی پای خاطرات‌شان از سفرِ زیارت می‌نشینی بیشتر از تجربه‌های حاشیه‌ای خود سخن می‌گویند تا دریافت‌های معنوی‌شان. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۶/۱۸ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹عیسی و پروشیان به روایت متی ✅ پروشیان و یا فریسیان، گروهی از کاهنان بسیار متعصب یهودی بودند که بر اطاعت چشم بسته و کوکورانه از شریعت اصرار می‌ورزیدند. از نگاه آنان هیچ مصلحتی در پسِ انجام احکام شرعی نبود. آنان شریعت را بر عدالت، محبت، انصاف، و حتی بر خودِ انسان مقدم می‌دانستند. این گروه نخستین مخالفان عیسی بودند و او را تا پای دار تعقیب کردند و نکوهش. جذابیّت‌های اخلاقی و نیز معجزه‌های او به چشم اینان نمی‌آمد؛ ولی کوچک‌ترین بی‌توجهی‌اش به شریعت پیش چشم‌شان بزرگ بود. وقتی می‌دیدند که عیسی در روز شنبه فلجی را از بیماری می‌رهاند و یا نابینایی را شفا می‌دهد، انگشت حیرت نمی‌گزیدند که او چطور و با کمک چه نیرویی می‌تواند این اعجاز را بیافریند؛ بلکه بر او خرده می‌گرفتند که چرا شبات را تقدیس نکرده و در این روز کار (شفای بیماران) کرده است! ✅ متی روایت غریبی از گفتگوی عیسی با این جماعت دارد که شنیدنی است(٢٣: ١٤_٣٦): ▪️وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که درِ ملکوت آسمان را به روی مردم می‌بندید، زیرا خود داخل آن نمی‌شوید و داخل شوندگان را از دخول مانع می‌شوید. ▪️وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار، زیرا خانه‌های بیوه‌زنان را می‌بلعید و از روی ریا نماز را طویل می‌کنید؛ از آن‌روی عذابی شدیدتر خواهید یافت. ▪️وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار، زیرا که برّ و بحر را می‌گردید تا مریدی پیدا کنید و چون پیدا شد او را دو مرتبه پست‌تر از خود، پسر جهنّم می‌سازید. ▪️وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که نعناع و شبت و زیره را عُشر(زکات) می‌دهید ولی اعظم احکام شریعت، یعنی عدالت و رحمت و ایمان را ترک کرده‌اید! می‌بایست آن‌ها را به‌جا آورده، این‌ها را نیز ترک نکرده باشید. ای رهنمایان کور که پشه را صافی می‌کنید و شتر را فرو می‌برید. ▪️ وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار، از آن رو که بیرون پیاله و بشقاب را پاک می‌نمایید و درون آنها مملّو از جبر و ظلم است.  ای فریسی کور، اوّل درون پیاله و بشقاب را طاهر ساز تا بیرونش نیز طاهر شود. ▪️ وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که چون قبور سفید شده می‌باشید که از بیرون، نیکو می‌نماید لیکن درون آنها از استخوان‌های مردگان و سایر نجاسات پر است. هم‌چنین شما نیز ظاهراً به مردم عادل می‌نمایید، لیکن باطناً از ریاکاری و شرارت مملّو هستید. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۷/۸ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹نتیجه‌ی هیچ آشوبی آرامش نیست. ✅ در حالی که این روزها رئیس جمهور و بیش‌تر مسئولان از مشروعیّت "حق اعتراض" سخن می‌گویند، آن‌چه در خیابان دنبال می‌شود کم‌تر ماهیّتی اعتراضی دارد و بیش‌تر شبیه "شورش، آشوب و اغتشاش" است. پدیده‌ای که قابل دفاع نیست و می‌تواند آرامش شهروندان را به هم بزند و بقای جامعه را تهدید کند. "اعتراض" در هیچ جامعه‌ای بد نیست و نشانه‌ی تعلق خاطر معترضان به جامعه‌ی خود و امید به اصلاح و تغییر معنا می‌شود، در حالی‌که اغتشاش و آشوب به معنای تمرّد و نافرمانی و بر هم زدن نظم جامعه و تهدید آن است. در جهان امروز، هیچ حکومتی بدون مخالف و معترض نیست و آن را نشانه‌ی پویایی و بالندگی و آزادی شهروندان‌ش معنا می‌کند؛ و در عین حال، هیچ حکومتی اغتشاش را تاب نمی‌آورد و با آن برخورد می‌کند. سیاست‌های کلی و جزئی در کشور ما هم ممکن است معترضانی داشته باشد، رسانه‌های بی‌گانه می‌کوشند به اندک بهانه‌ای این مخالفت‌ها را به "بریدن مردم و یا پشت‌کردن آن‌ها به حکومت" معنا کنند و زمینه‌ی آشوب را فراهم آورند. امید است هوشیاری مردم و تدابیر فرهنگی، اقتصادی، و اجتماعی مسئولان، جامعه‌ی ایران را به سمت و سویی ببرد که معترضان را به آینده‌ی کشور دل‌گرم کرده و آن‌گونه که رهبر معظم در سخنان دیروز فرمودند، امید را در دل‌های جوانان و دیگر شهروندان ایران بارور کند. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۷/۱۲ @sadeghniamehrab
🔹️در ستایش اعتراض ✅ ... چند مرد بالغ وسط خیابان دست به یقه شده‌اند؛ با انبوهی از انواع ناسزا و فحش‌های رکیک.‌ گروهی هم اطراف‌شان را گرفته‌اند و این نمایش ترسناک را تماشا می‌کنند. یکی دو نفر زور می‌زنند با من بمیرم و تو بمیری، آن‌ها را از هم سوا کنند. یکی هم آن وسط ، پشتِ سرِ هم می‌گوید: "آقا! صلوات بفرستید. تمام‌ش کنید. کوتاه بیائید دیگر!" تمام این قِشقرق برای بوقِ کِش‌داری به راه افتاده است؛ که یکی از آن دو نفر در اعتراض به رانندگیِ دیگری زده است. ✅ مک‌للند با بررسی داستان‌های موجود در کتاب‌های درسی 23 کشور جهان، از جمله ایران، نشان می‌دهد که این داستان‌ها دانش‌آموزان ایرانی را تعلیم می‌دهد که برای دست‌یابی به موفقیّت، بیش از تمرکز بر کوشش و مهارت، باید با محیط و به‌ویژه مسئولانِ بالاتر رابطه‌ی خوبی داشت. این مطالعه که با عنوان "منش ملی و رشد اقتصادی در ایران و ترکیه" صورت گرفته است نشان می‌دهد که در این داستان‌ها به کودکان ایرانی آموزش داده می‌شود که موفقیّت بیش از آن‌که نتیجه‌ی جاه‌طلبی و تلاشِ شخصی باشد، نتیجه‌ی همکاری و برقراری روابط دوستانه با مسئولِ بالاتر است. این سیستمِ تربیتی به تقویت روحیه‌ی مسالمت با محیط و پذیرش شرایط پیرامون کمک کرده و فراگیرانی سربه‌زیر، تسلیم و قانع تربیّت می‌کند. دانش‌آموزان ایرانی در هیچ‌کجا معنا و شیوه‌ی اعتراض را فرا نمی‌گیرند؛ چون کسانی که مسئول تربیّت آن‌ها هستند گمان می‌برند "اعتراض" یک رذیلت اخلاقی است و دانش‌آموز خوب، دانش‌آموزی است که اعتراض نکند! شاید هم فکر می‌کنند که آن‌ها آن‌قدر خوب و بی‌نقص هستند که کسی نباید و نشاید به آن‌ها اعتراض کند. ✅اعتراض بخشی از واقعیّت زندگی اجتماعی ماست. پدیده‌ای به‌ظاهر ترسناک که ممکن است برخی، به اشتباه، آن را عامل بی‌ثباتی جامعه بدانند و بخواهند آن را خاموش کنند. وجود اعتراض در هر جامعه‌ای به معنای پویایی و زنده بودنِ آن است. هر روز ممکن است ما با چیزی روبه‌رو شویم که خوش‌آیندمان نباشد و نسبت به آن معترض باشیم. غیرطبیعی آن است که شهروندان یک جامعه مهارت اعتراض و نیز مواجهه‌ی با آن را نداشته باشند. غیرطبیعی آن است که کسی گمان برد هیچ‌کس حق هیچ اعتراضی به او را ندارد. اساسا، در اعتراض نوعی امید و مثبت اندیشی نهفته است؛ وقتی کسی نسبت به کاری که می‌کنیم به ما اعتراض می‌کند، در حقیقت می‌خواهد بگوید که رفتاری پسندیده‌تر (بر اساس فهم خودش) از ما انتظار دارد. اعتراض او به معنای آن است که فضیلت، درک، عقلانیّت و توان‌مندی بروز رفتار پسندیده‌تر را در ما سراغ دارد. اگر غیر از این بود، یا به جای اعتراض، به قول کاربران اینستاگرام، ما را آنفالو یا بلاک می‌کرد، و یا اگر کار را از کار گذشته می‌دید، دست به دامن خشم و خشونت می‌شد. اعتراض به معنای زنده بودن امید اجتماعی است. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۷/۱۵ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab .
🔹تلخی انتقاد یا شیرینی ستایش ناظر به گفتگوی نعمت‌الله فاضلی و احمد نادری در برنامه شیوه ✅ ... سال‌ها پیش به دلیل درد شدید زانو با مشورت یکی از دوستان، به یک دکتر ارتوپد مراجعه کردم. بعد از کلی بررسی و آزمایش، پرسید: فوتبال بازی می‌کنی؟ گفتم بله زیاد! سری به نشانه‌ی فهمیدن تکان داد و گفت باید زانوی خود را عمل کنی، رباط پاره کرده‌ای. وقتی توضیح داد و عمق مشکل را گفت، از بیماری و عمل ترسیدم و سعی کردم به خودم بقبولانم اشتباه کرده است. به سراغ دکتر دیگری رفتم که به تدیّن و ایمان معروف بود. می‌گفتند دکتر آیت‌الله مرعشی نجفی است و بسیار خداترس و باتقواست. ارتوپد نبود ولی برای هر دردی نسخه می‌نوشت. آزمایش‌ها را نشان‌ش دادم و نظر دکتر پیشین را هم گفتم. لبخندی زد و گفت نه! چیز مهمی نیست، احتمالاً نقرس داری یا تب مالت؛ تورم زانوی تو به همین دلیل است. بعد هم از روی سه برگه نسخه برداشت و بر روی هر کدام مقداری دارو نوشت؛ هم برای نقرس و هم برای تب مالت، و هم برای چیز دیگری که الآن یادم نیست! من البته آن روز خوش‌حال شدم که از جرّاحی و مشکلات پس از عمل خلاص شدم. پیش خودم هم کلّی به آن دکتر ارتوپد بد و بیراه گفتم که چرا بیماری من را تا این اندازه بد و سخت تشخیص داده است! ... البته آن داروها درد من را درمان نکرد و من بعدها فهمیدم حرف دکتر ارتوپد، گرچه تلخ‌تر ولی درست‌تر بود! ✅ دیشب که برنامه‌ی تلویزیونی شیوه و گفتگوی دکتر نعمت‌الله فاضلی و دکتر احمد نادری را می‌دیدم، احساس کردم همان دو دکتر روبروی هم نشسته و دارند با هم حرف می‌زنند. یکی تلخ ولی مستند و علمی و دیگری شیرین و فریبا. آقای نادری که معترض‌ها را ناچیز، خرد، نئولیبرال، و کم‌شمار(کمتر از پنجاه هزار نفر) می‌دانست باز هم تمام تقصیرها را انداخت گردن دولت‌های قبلی و مشکل را دولت به قول خودش لیبرال هاشمی، خاتمی، و "حسن فریدون" دانست. عمدا هم می‌گفت حسن فریدون و نه روحانی تا برای مخاطبان خاص‌ش شیرین‌تر جلوه کند. در مقابل آقای دکتر فاضلی، که من افتخار دانشجویی‌اش را داشته‌ام، می‌گفت مسئله فراتر از دولت‌هاست و به مداخله‌ی امر سیاست و ایدئولوژی در فرهنگ بر می‌گردد و این که سیاست‌گذاران فرهنگ در این چهل و چند سال نتوانسته‌اند سوژه‌ی مؤمن و نیز سوژه‌ی مدنی تولید کنند؛ بلکه سوژه‌ی مقاوم تولید کرده‌اند. یعنی کسانی را تربیت کرده‌اند که هویّت مقاومت را در برابر هویّت مشروعیّت‌بخش و سلطه نمایندگی می‌کنند. آدم‌های جسوری که این روزها مخالفت خود را بت هویّت مسلط اعلام می‌کنند. ✅ حالا مسئولان می‌توانند حرف تلخ فاضلی را بپذیرند و یا سخن شیرین و فریبنده‌ی نادری را! ولی برای منِ پژوهش‌گر علوم اجتماعی، تهدیدی که در شیرینی سخن نادری‌ها هست، از تلخی موجود در سخن فاضلی‌ها گزنده‌تر و خطرناک‌تر است. بخشی از مشکلات امروز جامعه‌ی ایران محصول همین انکارهاست؛ و ریشه در این دارد که استادانی در دانشگاه‌ها هستند که آرمان‌های خود را به جای یافته‌های علمی به خورد مردم و مسئولان می‌دهند و البته بابت این کار تشویق هم می‌شوند. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۷/۱۷ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 اژه‌ای: آماده استماع نظرات و انتقادات هستیم خبرگزاری تسنیم به نقل از رئیس قوه‌قضائیه آورده است: ✅ خطاب به همه جریان‌ها، گروه‌ها، جناح‌های سیاسی، دسته‌جات و افرادی از عموم مردم که دارای ابهام، سؤال، انتقاد و اعتراض هستند، اعلام می‌کنم که آمادگی استماع نقطه‌نظرات و پیشنهادات و انتقادات آنها از طریق گفت‌وگو را دارم. ✅ قطعاً چنانچه اشتباه و ضعفی از ناحیه ما وجود داشته باشد از نقطه‌نظرات ارائه شده در راستای رفع آنها استفاده می‌کنیم و هیج ابایی از اصلاح و رفع ضعف نداریم. 🔹🔹به نوبه خود از رئیس محترم قوه‌ی قضائیه سپاس‌گزارم. در مدت مسئولیّت ایشان موضع‌گیری‌های امید‌بخش زیادی از ایشان دیده‌ام. این یکی از آن‌هاست. قطعا هم بهانه را از بدخواهان می‌گیرد و هم زمینه را برای برطرف کردن برخی مشکلات از بین می‌برد. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۷/۱۸ @sadeghniamehrab
🔹 "عمامه‌پرانی" ✅ خدا رحمت کند آیت‌الله بهاءالدین را، عالمی مردم‌دار و مهربان بود که با همه ساده و صمیمی سخن می‌گفت. تازه طلبه شده بودم که یک شب در مسجدی که ایشان امامِ جماعت‌ش بود حاضر شده و پشت سرشان نماز خواندم. بعد از نماز به بهانه‌ی کاری کنار سجاده‌اش نشستم. نمی‌دانم چه پرسید که مجبور شدم بگویم: "تازه وارد حوزه‌ی علمیه شده‌ام." نگاه معناداری کرد، پُک محکمی به سیگارش زد و گفت: "...امیدوارم به این خاطر طلبه نشده باشی که مردم برای‌ت صلوات بفرستند؛ حالا که طلبه شدی بدان که یک روز ممکن است همین مردم به آخوندها سنگ هم بزنند." این روزها جسته و گریخته در شبکه‌های مجازی تصویرهای آزاردهنده‌ای از "عمامه‌پرانی" دست‌به‌دست می‌شود. برخی از جوان‌ها عمامه‌ی روحانی‌ها را از سرشان بر می‌دارند. رفتاری که منتقدان زیادی، حتی در میان معترض‌های این روزها دارد. شاید دلیل این رفتار "توقع‌های برآورده‌نشده‌ای‌ست" که این نوجوانان از حوزوی‌ها دارند؛ شاید هم به  دلیل "واکنش‌های خلاف انتظارِ (از نگاه آنان) برخی حوزوی‌هاست." البته نویسنده‌ی این سطور چند باری با رفتار گزنده‌ی برخی از شهروندان روبه‌رو شده‌ است و می‌داند که در این شرایط چه فشاری بر هم‌کسوتان او وارد می‌شود؛ ولی هیچ چاره‌ای جز "قالوا سلاما" و اندیشیدن در چرائی داستان نیست. "عمامه‌پرانی" در کنار شعارِ "تانک و فشفشه"‌ی گروهی از شهروندان،  ممکن است نشانه‌ی کاهش قدرت اخلاقی روحانیان و یا حتی از بین رفتن آن باشد، ولی هرگز به معنای روی‌گردانی جامعه‌ی ایران از دین نیست. هیچ کسی نباید این عمامه‌پرانی‌ها را جوری تفسیر کند که روی‌گردانی مردم از دین معنا بدهند. لباسی که تن روحانیان است، حتّی اگر لباس دین خوانده شود، نمادی است از وابستگی صنفی. هیچ دلیلی وجود ندارد که (دست‌کم) همه‌ی آن‌هایی که در این کسوت هستند خود را نماینده‌ی دین بدانند و یا دیگران به آن‌ها چنین نمایندگی‌ای را بدهند. نهاد/سازمان روحانیت در طول حیات اجتماعی خود، پیوندی عمیق و نزدیک با مردم داشته است. همواره در شادی و غم، تنگی و گشایش، و رنج و گنج در کنار مردم بوده است. تاریخ اجتماعی شیعیان به خوبی نشان می‌دهد که این نهاد/سازمان مهم‌ترین نقش را در انسجام اجتماعی مردم داشته است. هیچ متغیّری نتوانسته بود بین این نهاد/سازمان و‌ مردم فاصله‌ بیندازد. پراندن عمامه‌ها (که برای "تین‌ایجرها بیش‌تر شبیه یک بازی هیجان‌انگیز کودکانه است) باید این نهاد/سازمان را بیش‌تر نگران بی‌فاصله‌گی تاریخی خود با مردم و‌ نیز قدرت اخلاقی‌اش کند تا سطحِ دین‌داری مردم. این نهاد/سازمان بهتر است به این پرسش پاسخ دهد که چه متغیّری میان او و‌ مردم فاصله انداخته است. در پایان به "تین‌ایجرهای" داستان می‌گویم که اشتباه می‌کنید! این آدم‌هایی که شما زیر عمامه‌شان می‌زنید، بیش‌تر از شما غم و رنج نداشته باشند، کم‌تر از شما ندارند. ممکن است رفتار و سخنان برخی از روحانیان شما را رنجانده باشد؛ ولی بهتر است بدانید منشاء آن رفتار و سخنان، عمامه‌ی آن‌ها نیست؛ دنبال چیز دیگری بگردید. اشتباه نزنید. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۸/۲۲ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹برای کودکان بی‌شناسنامه ✅ هیچ وقت فکر نمی‌کردم بی‌شناسنامه بودن تا این اندازه پر‌دردسر و سخت باشد. چند روز پیش به همراه دوستانی از مؤسسه‌ی "پویا، همراهان فرهنگ و هنر" که دل‌مشغول کمک به دانش‌آموزان بازمانده از تحصیل در مناطق محروم کشورند، رفته بودیم زاهدان. این مؤسسه دو مدرسه را در حاشیه‌ی شهر زاهدان زیر پوشش و حمایت خود دارد که بیش از پانصد دانش‌آموز بدون‌شناسنامه‌ی دختر و پسر در آن‌ها درس می‌خوانند: مدرسه‌ی روشنگران(پسرانه) و بهار اندیشه (دو شیفت دخترانه و پسرانه). این دو مدرسه به امید بهره‌مندی از طرح «خرید صندلی خالی مدارس غیردولتی» راه‌اندازی شده بودند. این طرح به دانش‌آموزان، بویژه مناطق محروم، این امکان را می‌داد که بدون پرداخت شهریه در مدارس غیرانتفاعی درس بخوانند. با منتفی شدن این طرح و قطع کمک‌های دولتی، بسیاری از مدرسه‌هایی که به امید این طرح ایجاد شده بودند، توان ادامه‌ی فعالیت خود را از دست دادند. مؤسسه‌ی پویا برای ادامه‌ی فعالیّت این مدرسه‌ها از آن‌ها حمایت مالی، فرهنگی، و آموزشی می‌کند. دیدن این همه شور و اشتیاق به آموختن، تراکم فرهنگی بالا، کنجکاوی معصومانه، و تلاش برای رد شدن از دیوار بی‌سوادی برای من پُرکِشش بود. ایران مادر همه‌ی ماست، حتّی این کودکان که در پسِ ابهام بی‌شناسنامه‌گی هویّتی به‌مویی‌بند دارند. من نمی‌دانم این کودکان چرا باید بدون شناسنامه باشند؛ و نمی‌دانم چه کسی می‌خواهد این کودکان بلوچ را از آغوش گرم ایران مهربان کنار بزند؛ ولی این را می‌دانم که انسانی که شناسنامه ندارد، یک بمب متحرک است! یک خشمِ خَشن است؛ یک هراسِ اخلاقی است؛ بویژه اگر از تحصیل هم محروم شود. کودک بلوچ بی‌شناسنامه هم ایرانی است؛ همان‌قدر که همه کودکان این مرز و بوم ایرانی هستند. ✅ برای هم‌یاری این دانش‌آموزان می‌توانید به این لینک مراجعه فرمایید: https://survey.porsline.ir/s/WYpqQz7 مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۹/۱۶ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹️ دروغ‌گویی برای مراقبت از حقیقت! ✅ تقریبا همه‌ی ادیان دروغ و دروغ‌گویی را بد و غیراخلاقی می‌دانند. انسان‌ها نیز بیش و کم از دروغ بیزارند.با این حال، دروغ هم‌زاد بشر است. از زمانی که "مار" به حوا دروغ گفت و او را فریفت؛ و قائن در پاسخ به خدا که از او پرسید هابیل کجاست، برخلاف واقع گفت: "نمی‌دانم"، دروغ به جهان انسان‌ها وارد شد و برای همیشه میهمان پرهزینه‌ی آن‌ها باقی ماند. توصیّه‌های ادیان و مکاتب هم هیچ وقت نتوانسته‌اند این میهمان آزاردهنده را از میدان به در کنند. دلیل‌ش روشن است، برخی از ادیان و مکاتب آن‌قدر راه "در رو" پیش پای آدم‌ها گذاشته‌اند که توصیه‌ی "دروغ مگویید"شان بی‌معنا شده است. باورمندان آن‌ها بدون نگرانی از متّهم شدن به بی‌اخلاقی و رذیلت، می‌توانند جهان را از دروغ‌های خود پر‌ کنند. همیشه یک موقعیّتِ حساس پیدا می‌شود که آن را بهانه ساخته و حقیقت را وارونه کنند. همیشه چیزی هست که بگویند برای مراقبت از آن بهتر است به دیگران دروغ گفت. جایی خواندم که چرچیل می‌گوید: "در جنگ، حقیقت آن‌قدر ارزش دارد که لازم است چندین دروغ آن را همراهی و از آن مراقبت کنند." مسیحیّت تا قرن شانزدهم بر اساس تعالیم آگوستین دروغ را مطلقا ممنوع می‌دانست. اما وقتی درگیری‌های درونی کلیسا بالا گرفت و مخالفان کلیسا در دادگاه‌های تفتیشِ عقاید محاکمه و مجازات می‌شدند، گروهی از الاهیدان‌های مسیحیِ بیشترپروتستان، از دستور آگوستین شانه‌خالی کرده و گفتند: "اظهار خلاف واقع، تنها در مواجهه با افرادی که مستحق مواجهه با واقعیّت هستند دروغ است." منظورشان این بود که بازجوهای کلیسا سزاوار مواجهه با واقعیّت نیستند و می‌توان آن‌ها را با دروغ‌های شاخ‌دار دست به سر کرد! قید "مستحق مواجهه شدن با واقعیّت"، عملا دست مسیحیان را باز می‌گذارد که هر کس را که دل‌شان بخواهد "غیر شایسته‌ی مواجه شدن با واقعیّت" معرفی کرده او را با دروغ‌های خود سردرگم کنند. این کار، اخلاق را عملاً در معرض فروپاشی قرار می‌دهد. از مرحوم حائری یزدی نقل است که گفته‌اند: "هر کس که غیبت من را بکند راضی‌ام؛ به‌جز طلبه‌ها؛ چون آن‌ها اوّل من را فاسق معرفی می‌کنند و سزاوار بدگویی، و بعد شروع می‌کنند به غیبت کردن." این کار یعنی بی‌دینی برای حفظ دین؛ بی‌اخلاقی برای حفظ اخلاق. یعنی در مزرعه‌ی بی‌اخلاقی دانه‌ی اخلاق کاشتن! مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۹/۲۹ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹سرنوشت یک حکومت! ✅ تاریخ پر فراز و فرود بنی‌اسرائیل پر است از رخ‌دادهای درس‌آموز. درخشان‌ترین دوره‌ی آن، پادشاهی داوود است که پس از سلیمان به خیره‌سری پسرش که جانشینِ او شده بود از بین رفت. در باب دوازدهم کتاب اول پادشاهان می‌خوانیم: 📌 رحُبعام به شکیم رفت، زیرا تمام قوم اسرائیل برای مراسم تاج‌پوشی او در آن‌جا جمع شده بودند. وقتی یَرُبعام، پسر نباط که از دست سلیمان به مصر فرار کرده بود از واقعه خبردار شد از آن‌جا برگشت. دوستانش او را تشویق کردند که در مراسم تاج‌پوشی رحبعام، پادشاه تازه‌‌ی اسرائیل، شرکت کند. یربعام پذیرفت و او هم با مردم اسرائیل در شکیم یک‌جا شد. آن‌گاه يَربعام و تمام قوم اسرائیل نزد رحُبعام آمده و به او گفتند: «پدرت بار سنگینی را بر دوش ما نهاد. پس حالا تو باید زحمت و کار شاقه و بار سنگین را از دوش ما برداری تا ما ترا خدمت بکنیم.» او جواب داد: «برای من سه روز مهلت بدهید و بعد از سه روز دوباره پیش من بیائید.» پس مردم همگی آن‌جا را ترک کردند. رحبعام با موسفیدانی که در زمان حیات پدرش مشاورین او بودند مشورت کرده و پرسید: نظر شما چیست؟ بگوئید که به مردم چه جواب بدهم؟» آن‌ها به او گفتند: «اگر می‌خواهی خدمت خوبی برای این مردم بکنی، طوری به آن‌ها جواب بده که خوش شوند و آن‌وقت آن‌ها نیز با صداقت و وفاداری خدمت تو را خواهند کرد.» اما پادشاه مشورت بزرگان قوم را قبول نکرده و رفت تا از جوانانی که با او یک‌جا بزرگ شده و حالا مشاورین او بودند مشورت بخواهد. بنابراین از آنها پرسید: «نظر شما چیست و به این قوم چطور جواب بدهم»؟ آن‌ها به من گفتند: باری را که پدرت بر دوش ما گذاشته است سبک بساز.» مشاوران جوان به او گفتند: «تو به آنها این‌طور جواب بده: انگشت کوچک من ضخیم تر از کمر پدرم است. شما می گوئید که پدرم بار سنگینی را بر دوش شما گذاشته است، ولی من آن‌را سنگین تر می‌کنم. پدرم شما را با قُمچین(تازیانه) ادب کرد من شما را با گژدم تنبیه می‌کنم.» بعد از سه روز يربعام و قوم اسرائیل پیش رحبعام آمدند. پادشاه به آن‌ها جوابی سخت داد و مشورت بزرگان قوم را نشنید. او به مردم مطابق نظر جوانان جواب داده گفت: «پدرم بار سنگین را بر دوش شما گذاشت، ولی من آن‌را سنگین‌تر می‌سازم. پدرم شما را با قمچین سرزنش کرد، من شما را با گژدم تنبيه میکنم.» به این ترتیب پادشاه خواهش مردم را قبول نکرد. وقتی مردم اسرائیل دیدند که پادشاه به خواهش آن‌ها توجهی نکرد، به او گفتند: «ما با پادشاهی داود رابطه‌ای نداریم. با پسر پَسّی(یعقوب) ما را کاری نیست. ای مردم اسرائیل، به خانه های تان برگردید، و تو ای داود، پادشاه خانواده‌ی خود باش!» پس مردم اسرائیل به خانه های خود برگشتند. و تنها قبيله‌ی يهودا به او وفادار ماند. بعد از چند روز رحبعام، پادشاه اِدورام را که رئیس کارگران اجباری بود فرستاد تا مردان را از قبایل دیگر جلب کند. اما مردم اسرائیل او را سنگسار کردند و کشتند. ولی رحبعام با عجله بر عرابه خود سوار شد و به اورشلیم فرار کرد." ✅ خیره‌سری رحبعام سلطنت داوود را به باد داد. پس از این ماجرا پادشاهی یکپارچه‌ی اسرائیل به حکومت شمالی و جنوبی تقسیم شد. اولی در سال ۷۲۲ قبل از میلاد به دست اقوام مهاجمِ همسایه افتاد و یهودیه‌ی جنوبی در سال ۵۸۶ قبل از میلاد به دست نبودکد نصّر، پادشاه بابِل فتح شد. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۹/۲ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 راه چاره‌ی الاهیدان مسیحی برای هم‌زیستی. ✅ در مسیحیت و یهودیّت، به مانند اسلام، هرگونه هم‌زیستی (cohabitation) زن و مرد متوقف است بر ازدواج. خارج از آن هیچ‌گونه رابطه‌ی زناشویی اخلاقی نبوده و پذیرفته‌شده نیست. در مسیحیّت ازدواج با خواندن خطبه‌ی عقد و ثبت آن در کلیسا محقق می‌شود. خطبه‌های سرشار است از دعا و اعلام تعهد و وفاداری. با این حال، در پنجاه سال اخیر، جهان مسیحیّت شاهد تغییرات گسترده‌ای در هنجارها و ارتباط میان زن و مرد بوده است. شمار زیادی از مسیحیان تمایل ندارند ازدواج خود را رسمی کنند و نهاد دین را به بازی نمی‌گیرند. این تغییرات و سبک‌های زندگی جدید چالش‌های زیادی را برای اخلاق و جهان‌بینی سنتی کلیسا پدید آورده است. الاهیدان‌های زیادی تلاش کرده‌اند این چالش را چاره کنند. از این میان، تکاپوی آدریان تاچر، در کتاب "هم‌زیستی و اخلاق مسیحی" تأمل برانگیز است. او می‌گوید تعریف سنتیِ کلیسا از ازدواج باید تغییر کند. از نگاه او آن‌چه در کلیسا با خواندن خطبه اتفاق می‌افتد پایان ازدواج است و نه آغاز آن. او ازدواج را همان فرآیند آشنایی و معاشرتِ بدون محدودیّت و پیش از قانونی شدن می‌داند. معتقد است آن‌چه در کلیسا رخ می‌دهد پایان این فرآیند است. تاچر می‌گوید بسیاری از کسانی که با هم زندگی می‌کنند ولی قصد برگزاری تشریفات ازدواج و رسمی کردن آن را ندارند، مسیحی هستند و رفتاری در چارچوب دین و اخلاق مسیحی انجام می‌دهند. او معتقد است دعوت اناجیل به ازدواج، دعوت به همین زندگی است و نه الزام به ثبت آن. تلاش او بر این است که معنایی از ازدواجِ مسیحی ارائه دهد که ازدواج‌های غیررسمی را نیز مشروع معرفی کند و زندگی‌های غیررسمی را در درون کلیسا نگه دارد. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۱۰/۱۶ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 کمی مدارا ✅ چند سال پیش، برای شرکت در یک برنامه‌ی علمی- فرهنگی راهی یکی از شهرهای جنوبی بودم. بر اساسِ تقویم، فردا ماه رمضان بود ولی هنوز رسماً اعلام نکرده بودند. من معمولاً در مسیر سفر لباس شخصی می‌پوشم. در کوپه‌ی چهارنفره‌ی قطار، به‌جز من، یک روحانی و دو جوان دیگر نیز نشسته بودند. یک ساعتی از راه گذشته بود که آن دو جوان به بهانه‌ی پرسش‌های دینی سرِ بحث را با حاج‌آقا باز کردند. بی آن‌که چیزی بگویم تماشاگر گفتگوی آن‌ها بودم. نمی‌دانم چه شد که بحث به مفهوم تقوی از نگاه قرآن رسید. این‌جای بحث من هم جمله‌ای گفتم: "از نگاه قرآن مفهوم تقوی یک مرتبه‌ی ایمانی نیست، بلکه کیفیّتی اخلاقی است که زمینه‌ساز تحقق هدایت و ایمان است. به همین دلیل است که قرآن می‌گوید این کتاب تنها تقوی‌پیشگان را هدایت می‌کند. پس دعوت قرآن از مشرکان برای تقوی پیشه کردن، برای آن است که آماده‌ی پذیرش هدایت شوند. یعنی مشرک هم می‌تواند تقوی پیشه کند." حاج‌آقا اصرار عجیبی داشت که سخن من را رد کند. برای این که کار بیخ پیدا نکند چند دلیل آوردم و در نهایت به تفسیر المیزان استدلال کردم. حاج‌آقا قانع نشد و با ترش‌رویی پرسید: "طلبه هستید؟" گفتم: "بله." بلند شد و از کوپه‌ی قطار بیرون رفت. خدا را شکر کردم که گفتگو ادامه پیدا نکرد. چند دقیقه بعد با مأمور سالن برگشت و ساک‌ش را برداشت. گفت: "شانس بیاوری که امشب، شب اول ماه رمضان نباشد. من نمی‌توانم این‌جا را تحمّل کنم. از رئیس قطار خواستم جای‌م را تغییر دهد." بعد هم با آن دو جوان خداحافظی کرد و رفت. هر چه حرف‌های‌م را بالا و پائین کردم متوجّه نشدم کجای آن‌چه گفته‌ام غیرقابل تحمل است و با معنویّت ماه رمضان نمی‌سازد. صبح که به مقصد رسیدیم، معلوم شده بود که امروز ماه رمضان نیست. در ایستگاه به بهانه‌ی عذرخواهی بابت رنجش ناخواسته‌ای که پیش آمده بود، رفتم. اوقات‌ش هنوز تلخ بود. عذر خواستم و پرسیدم: "در برگشت هم افتخار هم‌سفری با شما را دارم؟" گفت: "من همین‌جا ساکن و شاغل‌م؛ قاضی هستم." دست‌ش را فشردم و گفتم: " قاضی‌ها باید کمی تحمل‌شان بیش‌تر باشد. زودرنج نباشید." گفتم و رفتم. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۱۰/۲۹ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 "راهبان آخرالزمان" ✅ فرقه‌هایی که با گرایش و رویکردهای آخرالزمانی ایجاد می‌شوند، بیش از آن که یک چالش اعتقادی برای دیگر گروه‌های مذهبی باشند، یک چالش اجتماعی هستند که نظم جامعه را تهدید می‌کنند. این فرقه‌ها را در بیش‌تر مناطق جهان می‌توان پیدا کرد. فرقه‌ی آئوم شینریکیو ( Aum shinrikyo) یا راهبان آخرالزمان که در سال ۱۹۸۶ در ژاپن تاسیس شد، یکی از آن‌هاست. این فرقه که توسط شخصی به نام چیزو ماتسوموتو بنا گذاشته شد، وقوع قریب‌الوع آخرالزمان را تبلیغ می‌کرد. آن‌ها معتقد بودند که دولت آمریکا، فراماسونرها، و صهیونیست‌ها دشمنان اصلی ژاپن هستند و تمام ساختارهای فرهنگی و آموزشی ژاپن را کنترل می‌کنند. به همین سبب وظیفه‌ی اصلی خود می‌دانستند برای تحقق رویای آخرالزمانی خود تا جایی که می‌توانند با نظم حاکم بر ژاپن مبارزه کرده و آن را تهدید کنند. راهبان آخرالزمان ژاپنی مسئولیّت خود می‌دانستتد که تا جایی که می‌توانند با سیاست‌های رسمی دولت ستیزه کنند و برای تحقق آرمان‌های هزاره‌گرایانه‌ی خود بکوشند. آنان در این راه آزمایشگاه بزرگی در دامنه‌ی کوه فوجی که برای ژاپنی‌ها تا اندازه‌ی زیادی مقدس است ساخته و به تولید گازهای کشنده‌ی شیمیایی پرداختند. آن‌ها از این گازها برای ترورهای بیولوژیک بهره می‌بردند. یکی از عملیات‌های خراب‌کارانه‌ی آن‌ها انتشار گاز سارین در متروی توکیو بود. راهبان آخرالزمان در بیستم ماه مارس سال ۱۹۹۵ گازی را در متروی ژاپن منتشر کردند که به مرگ دوازده نفر و مسموم شدن بیش از نهصد نفر انجامید. مانوئل کاستلز در کتاب جهان شبکه‌ای و عصر اطلاعات آنان را در شمار هویّت‌های مقاومت در برابر هویت مشروعیّت‌بخش می‌آورد. هویّت‌هایی که به بهانه‌ی مبارزه با نظم جاری خواهان تحقق یک هزاره‌ی طلایی هستند. مهراب صادق‌‌نیا ۱۴۰۱/۱۲/۶ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹️ از چارمردان تا جمکران ✅ سال‌های آغازین دهه‌ی شصت که من تازه وارد حوزه علمیه‌ی قم شده بودم، نیمه‌ی ماه شعبان حال و هوای دیگری داشت. از چند روز قبل، نوجوانان محله هر کس را که گیر می‌آوردند از او می‌خواستند «به جشن نیمه شعبان کمک کند». آن سال‌ها، بی‌آن‌که تلویزیون این همه هیاهو برپا کند، نیمه‌ی شعبان که می‌شد یک احساس عمیق و طبیعیِ صرفا مذهبی از شادی عمومی زیر پوست شهر می‌دوید. در نهایت همه‌ی این شادی در «چارمردان» یک‌جا می‌شد. خیابان به گونه‌ای خودجوش چراغانی می‌شد و هر کس هر هنری داشت آن‌جا به نمایش می‌گذاشت. شب نیمه شعبان که می‌رسید خیابان پر می‌شد از عابرانی که برای تماشای نورافشانی و هنرنمایی مغازه‌داران و ساکنان این خیابان آمده بودند. آن سال‌ها خبری از حضور میلیونی مردم در مسجد جمکران نبود. در واقع، این مسجد چندان شناخته شده نبود که نیمه شعبان مردم از آن سرِ ایران به سوی‌اش گسیل شوند. دی‌شب وقتی از تهران بر می‌گشتم، اتوبان تهران تا قم چنان شلوغ و از مسافران جمکران پُر بود که به سختی می‌شد رانندگی کرد. گردِ هم آمدن این جمعیّت زیاد و نمایش شورمندی و شیدایی احتمالا می‌تواند باورهای دین‌داران را مستحکم‌تر کند و بر انسجام اجتماعی آنان بیافزاید و البته می‌تواند مرزهای آنان را با دیگر گروه‌های مذهبی افزایش دهد. با این حال، طبیعی است که برای یک جامعه‌شناس این پرسش پیش بیاید که آیا این پدیده به رشد و تقویت اخلاقیات مشارکت‌کنندگان نیز کمک می‌کند؟ آیا می‌توان انتظار داشت که همانطور که آئین‌های ساده و دوست‌داشتنی چارمردان به گردهم‌آیی شورمندانه‌ی جمکران تبدیل شده است، نوع‌دوستی، امید، خیرخواهی، اعتماد، راستگویی، دل‌نگرانی برای نیازمندان، و صلح‌جویی و مدارا نیز در میان مردم، دست‌کم کسانی که در این آئین‌ها شرکت می‌کنند چشم‌گیرتر شده است؟ احتمالا همه‌ی کسانی که در برگزاری این گردهم‌آیی پرشور نقشی دارند پاسخ‌شان به این پرسش «آری» خواهد بود؛ البته اگر از سؤال من تُرش نکنند و خُرده نگیرند. رابرت گیل، وقتی این پرسش را در جهان مسیحیت پرس‌وجو کرد، در نهایت نتیجه گرفت "میان شرکت در مناسک کلیسایی و بهتر شدن روحیه‌ی اخلاقی کلیساروندگان رابطه‌ی معناداری نیست، و چنین نیست که رفتار آنان از غیر خودشان اخلاقی‌تر باشد." او در توضیح این وضعیّت می‌گوید "کسانی که در مناسک مذهبی شرکت می‌کنند، بیش از آن‌که یاد بگیرند که چگونه می‌توانند در فرآیند رستگاری خود مشارکت کنند، یاد می‌گیرند که به چه خدای بزرگ و منجی صاحب‌کرامتی ایمان دارند." مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۱۲/۱۷ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 توافقی که در خیابان می‌توان دید. 🔻 این یادداشت صرفاً یک مشاهده و توصیف است. ✅ نوروز امسال، مثل بیش‌تر سال‌ها، آمده‌ام دزفول. هم سری به پدر و مادر بزنم و هم خویشان و دوستان قدیمی را ببینم و جانی تازه کنم. هر وقت به زادگاهم می‌آیم  تحولاتِ فرهنگی و اجتماعی "شهر" برایم جالب است و به چشم‌م می‌آیند؛ احتمالا بیش‌تر از کسانی که به صورت پیوسته در آن ساکن‌انند و یا بیش‌تر از من فرصت آمد و شد دارند. این بار، از همان لحظه‌ی ورود، تغییر در وضعیّتِ پوشش خانم‌ها و یا اصطلاحاً حجاب چشم‌گیرتر از هر تغییری بود. دزفولی‌ها دوست دارند "شهر"شان را "دار‌المؤمنین" بنامند. به همین سبب احتمالاً وضعیت پیش‌آمده، برخی بویژه مسئولان فرهنگی را برنجاند. البته این دوست داشتن، پُر بیراه هم نیست؛ دزفول از قدیم "مذهبی" وصف می‌شده است. روزگاری در این شهر چندین مرجع تقلید و روحانی صاحب نام و کرامت زندگی می‌کردند. اما منظره‌ی مقابل من و احتمالا هر بیننده‌ای که یک‌سال پیشِ "شهر" را دیده، چندان با آرزوی بعضی از همشهریان من سازگار نیست. رونمای فرهنگی شهر به گونه‌ای دیگر است. ابتدا فکر می‌کردم که تنها در سطح خیابان است که توافقی عمومی برای این تغییر شکل گرفته؛ به گونه‌ای که پوشش جدید کسی را نمی‌گزد و یا اگر هم بگزد، پذیرفته شده است؛ ولی چند روز بعد و پس از آن‌که دید و بازدید‌های نوروز آغاز شد متوّجه شدم که گویا در سطح خانواده‌ها نیز چنین توافقی پدید آمده است. گویی پدران و مادران مذهبی با تغییر در پوشش دختران خود کنار آمده‌اند و آن‌ها را در انتخاب پوشش آزاد گذاشته‌اند. *دزفولی‌ها به دزفول "شهر" می‌گویند. گویی از نگاه آن‌ها فقط یک شهر وجود دارد، آن هم دزفول. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۲/۱/۷ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
‍ 🔹️طلبه‌گی با انگیزه‌های غیرطلبگی! ✅ مدتی است در باره‌ی انگیزه‌های ورود به حوزه‌ی علمیّه در دو دهه‌ی اخیر مطالعه می‌کنم. از جمله آن‌که به راهنمایی دو رساله‌ی دکتری مشغول‌ام که به بررسی انگیزه نوطلبه‌های خانم و آقا می‌پردازند. تا این‌جای کار داده‌های گردآوری شده که از طریق مصاحبه‌ی عمیق به دست آمده‌اند از آن حکایت دارند که انگیزه تازه‌واردهای حوزه بیش‌تر رنگ و بوی عُرفی، منفعت‌جویانه، و دست‌یابی به موقعیّت‌های بهتر دارد. این دو اصطلاح را به جای "غیردینی و سکولار" نشاندم تا کم‌تر به کسی بر بخورد. این اطلاعیّه که تصویرش را در بالا می‌بینید و مفهوم محوری‌اش "امتیازات تحصیل در حوزه" بر محور "استخدام و کمک‌هزینه و اخذ مجوز" است، تا اندازه‌ی زیادی نتایج تحقیقات من را تأیید می‌کند. البته استخدام طلبه‌ها در موقعیّت‌هایی که در حوزه هیچ آموزشی در ارتباط با آن‌ها نمی‌بینند، مثل روانشناسی، تاریخ، اقتصاد، و تدریس. در مقایسه‌ی انگیزه این نوطلبه‌ها با انگیزه ورودی‌های حوزه در سال‌های پیش و نخستین انقلاب، این عرفی‌شدگی بیش‌تر به چشم می‌آید. داوطلب‌های قدیم بیشتر با انگیزه‌ی تربیت و اصلاح و تغییر جهان‌زیست خود طلبه می‌شدند، بی‌آن‌که چشم‌داشتی به فرصت‌های شغلی داشته باشند. در حالی که داوطلب‌های الآن با وعده‌های فرصت شغلی و تغییر رشته‌ی تحصیلی. یک پرسش ساده از تهیه‌کنندگان این اطلاعیه: " کسی که با این انگیزه‌ها طلبه می‌شود به کار شما می‌آید؟" به قول آیت‌الله مظاهری: "ما می‌خواستیم امام صادق علیه‌السلام بشویم این شدیم، این‌ها که جویای استخدام‌اند چه می‌شوند؟" @sadeghniamehrab
🔹️شیخ حسین انصاریان ✅ دیشب مادرم تماس گرفته بود و با نگرانی می‌پرسید: "این حاج‌آقایی که من سخنرانی‌اش را دوست دارم طوری‌اش شده؟ از عصر تا حالا شبکه‌های مختلف تلویزیون دارند سخنرانی‌اش را پخش می‌کنند" گفتم کدام حاج آقا مادر؟ گفت "شیخ حسین انصاریان." جواب دادم نه مادر جان! الحمدلله سالم است. مادرم چند بار با صدای لرزان گفت: "خدا را شکر دا، خدا را شکر" سخنان شیخ حسین انصاریان در شب قدر (۲۱ رمضان) شنیدنی بود. او نماینده و سخن‌‌گوی دینی است که از پائین به بالا نگاه می‌کند؛ دینی که از جانب انسان به خدا نگاه می‌کند. این دین ضمن تأکید بر تمام بخش‌ها و تعالیم دین، از بضاعت انسان و محدودیّت‌هایش هم آگاه است. او سخن‌گوی دینی است که بیش از آن‌که بر فلسفه و ایدئولوژی مبتنی باشد بر فطرت انسان مبتنی است.‌ او دین را برای گره‌گشایی از انسان تعلیم می‌دهد و نه گرفتار کردنش. کسانی که او را بر نتابند به آخرین امیدهای دین‌داری در جامعه‌ی ایران تبر می‌زنند. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۲/۱/۲۳ @sadeghniamehrab