eitaa logo
اخلاق در حوزه‌ی اجتماع
406 دنبال‌کننده
30 عکس
4 ویدیو
1 فایل
دین و اخلاق در جامعه ایران. در اینجا روزنوشت های دکتر مهراب صادق‌نیا در باره وضعیت دین و اخلاق در جامعه ایران به اشتراک گذاشته می شود.: MehrabSadeghNia
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 امکان امیدواری ✅ ارنست بلوخ( ۱۹۷۷_ ۱۸۸۹)، فیلسوف فقید آلمانی می‌گوید: " اندوهناک‌ترین زیان، فقدان امنیّت نیست؛ بلکه از دست دادنِ توان خیال آن است که چیزها (وضعیّت‌های نامطلوب) می‌توانند تغییر کنند." امید، جانِ جاریِ یک جامعه است. زمانی که یک ملّت امیدهای مشخص خود را از دست بدهد، و نتواند آینده‌‌ی خود را واقع‌بینانه بسازد، به هر ایدئولوژی‌ای تن می‌دهد تا خود را امیدوار بسازد؛ غافل از این که باد کاشته و طوفان درو می‌کند و به جای دست‌یابی به بهشتِ مطلوب، جهانِ خود و دیگران را به یک جهنم تبدیل می‌کند. ✅ امکانِ آرزومندی، یعنی ظرفیّتی که به دنبالِ آن شهروندن یک جامعه در کلیّتِ خود، قابلیّت‌های اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی‌ای را می‌بینند که به آنان این امکان را می‌دهد تا از وضعیّتی که آن را نامطلوب می‌دانند، رها شوند و به شرایط مطلوبی برسند. این امکان برای هر جامعه‌ای از هر چیزی مهم‌تر است؛ حتّی از امنیت. زیرا هیچ کشاورزِ عاقلی، به بهانه‌ی حفظ امنیّت، بر سرِ مزرعه‌ای که امید روئیدن هیچ گیاهی در آن نیست، مترسک نمی‌کارد. پاسپان برای حفظ چیزهایی است که ارزش نگه‌داشتن داشته باشند. جامعه‌ای که خود را فاقد امکان امیدواری بداند، امنیت را هم لازم نمی‌داند. ✅ هیچ چیزی به اندازه‌ی از بین رفت امید اجتماعی و امکان آرزومندی، امنیّت یک جامعه را تهدید نمی‌کند. ملّتی که احساس کند بر اساس فرآیندهای طبیعی، شانسی برای تغییر وضعیّتِ نامطلوب خود ندارد و آینده رام دستانِ او نیست، خود را به جهنّم ناامنی و ستیزه می‌اندازد. آن وقت است که با هیچ نیروی نظامی‌ای امنیّت نخواهد آمد. ✅ امکان امیدواری با توصیه و ریش‌سفیدی به دست نمی‌آید. این امکان زائیده‌ی تجربه‌ی تعامل یک ملّت با ساختارهای فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی خویش است. اگر این تجربه آن ملّت را به این نتیجه برساند که با همین ساختارها می‌تواند چالش‌های فردا و فرداهای خود را پشت سر بگذارد، بی‌شک برای خود شانس و امکان امیدواری قایل خواهد بود. ملّت‌ها دنبال بهانه‌ای هستند تا در سرزمین بخت خویش درختِ امید بکارند. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۷ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 چیزی را برای روز مبادا نگه دارید! ✅ مخالفان واکسن داخلی و خارجیِ کرونا مقابل وزارت بهداشت ايران تجمع کردند. شعار آن‌ها این بود: واکسن داخلی و خارجیِ کرونا "نه"؛ ما خودمان واکسن "امام‌کاظم" داریم. ✅ من هیچ تخصصی در زمینه‌ی طب اسلامی و داروی موسوم به امام کاظم ندارم؛ ولی به عکس نگاه کنید. بیشتر نمادهای ارزشی این ملّت در دست این جماعت هستند. از تصویر سردار محبوب‌مان گرفته تا لباس روحانیّت و نمادهای مذهبی. گویا این عادت ماست که فکر می‌کنیم برای به دست آوردن هر چیزی و به کرسی نشاندن هر رأیی، از خواسته‌های سیاسی گرفته تا رأي و ورزش و اقتصاد و واکسن کرونا، باید هر چه داریم را حرّاج کنیم. حتّی اگر از واکسن امام کاظم هم کاری ساخته است، نباید واکسن کرونا را نفی و انکار کرد؛ آن هم در روزهایی که با تلاش نظام بهداشت و درمان کشورمان این واکسن تولید شده و آزمایش انسانی خود را پشت سر می‌گذارد. آقایان، چوب حرّاج به همه چیز نزنید، به روز مبادا هم فکر کنید. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۱۱ @sadeghniamehrab
🔷 او با میانه‌گرایی میانه‌ای نداشت. ✅ ... اوّل سال تحصیلی حوزه و آغاز طلبگی ما بود. همه‌ی استادها برای آشنایی با طلبه‌ها در جلسه‌ی نخست اسم و فامیل‌شان را می‌پرسیدند و با یک لبخند می‌گفتند بفرمایید بنشینید. در این میان، یک نفر بود که تا خودش را معرفی می‌کرد، استادها جوری دیگر نگاهش می‌کردند و با احترام می‌پرسیدند "با حاج‌آقا نسبتی دارید؟" و او پاسخ می‌داد " بله، پدرم هستند." کنجکاو شدم که این "حاج‌آقا"یی که پدر هم‌کلاسی ماست کیست و چرا این همه مورد احترام است. راستش را بخواهید تا قبل از آن‌که وارد حوزه‌ی علمیّه شوم اسم آیت‌الله مصباح یزدی را هم نشنیده بودم. آن روزها ایشان شخصیّتی سیاسی نبودند و به طور طبیعی تلویزیون هم کم‌تر اسم‌شان را می‌آورد. ✅ کم کم با مجتبی رفیق شدم. بسیار باهوش، افتاده‌حال، درس‌خوان، و اهل مراعات بود. دوستی ما قدری عمیق شد. یک بار که مجتبی به جبهه آمده بود، به همراه برخی دیگر از دوستان و هم‌رزمان‌شان به منزل پدری ما در دزفول -صفی‌آباد- هم آمدند. سال ۱۳۶۷ من و مجتبی با یک دوست دیگر در مؤسسه‌ی در راه حق ثبت‌نام و در مصاحبه‌ی علمی شرکت کردیم. رئیس آن مؤسسه‌ شخص آیت‌الله مصباح بود، ولی پسرشان عین ما و بدون امتیاز خاصّی ثبت نام کردند و مصاحبه شدند. آن سال، بنا به دلایلی، من نتوانستم در دوره‌های مؤسسه‌ی در راه حق شرکت کنم ولی رابطه‌ی من و مجتبی تا مدتی دورادور ادامه داشت. ✅ آن سال‌ها رفاقت ما سبب شده بود بیش‌تر در باره‌ی پدرشان پرس‌وجو کنم. حرف‌های ضد و نقیض زیادی می‌شنیدم. گاهی ستایش و گاهی نقد. امّا اقتدارِ علمی و شخصیّت کاریزماتیک ایشان را موافقان و مخالفانشان باور داشتند و می‌ستودند. چند باری که توفیق، رفیقم بود و با ایشان دیدار می‌کردم، جَذبه‌های اخلاقی و خوش‌روئی همراه با صلابت ایشان را نیز از نزدیک دیده بودم. بی‌شک این همه شاگردانی که وفادارانه اندیشه‌های استاد خود را تبلیغ و ترویج می‌کنند، از همین ویژگی‌ها اثر پذیرفته‌اند. شاید خیلی از ما نتوانیم با برخی از واکنش‌های سیاسی و اجتماعی، آیت‌الله مصباح یزدی کنار بیاییم؛ ولی هرگز نمی‌توانیم صداقت و صراحت او را در موضع‌گیری‌هایش انکار کنیم. او هیچ وقت با مجامله، لاپوشانی، یکی به نعل و یکی به میخ زدن، و التقاط میانه‌ای نداشت. او هیچ وقت میانه‌گیر نبود. ✅ رحلت تأسف‌بار این استاد برجسته را به همه‌ی شاگردان، علاقه‌مندان، و البته دوست قدیم‌ام دکتر مجتبی مصباح یزدی و سایر اعضای بیت آن بزرگوار تسلیت می‌گویم. خدایش رحمت کند. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۱۳ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 مرگ و تحولات علمی و فرهنگی. ✅ بسیاری از تحولات اجتماعی و فرهنگی نتیجه‌ی مرگ افرادی است که عمیقاً خواهان حفظ وضعیّت موجود بودند. برای نمونه، رشد و دگرگونی‌های اجتماعی در اموری از قبیل جنسیت و تساوی اساسی حقوقی نژادها و جنسیّت‌ها در ایالات متحده، وقتی رخ داد که نسل قبلی با تعصّبات و عقایدشان مردند. در بین سال‌های 1927 تا 1998 درصدِ آمریکائی‌های سفیدپوستی که به سؤال «آیا فکر می‌کنید باید قانونی بر علیه ازدواج بین سفید‌پوستان و سیاه‌پوستان وجود داشته باشد؟» جواب آری داده بودند، به میزان دو سوم نسبت به چند دهه قبل کاهش یافت. یعنی از 39 درصد به 13 درصد رسید. توماس کوهن (1922- 1996) معتقد است که تقریبا 40 درصد این کاهش آماری را می‌توان با مرگ نسل‌های قبلی در دوره‌ی زمانی یادشده توجیه کرد. یعنی مرگ آن‌ها سبب شده است این دگرگونی فرهنگی ایجاد شود. ✅ او در کتاب ساختار انقلاب‌های علمی این دیدگاه را طرح می‌کند که بسیاری از نظریه‌های علمی با مرگِ صاحبان‌شان امکان ارزیابی، نقد و کنار گذاشته‌شدن پیدا می‌کنند. از نگاه او مرگ صاحبان نظریه‌های مسلّط علمی سبب می‌شود تا دیدگاه آنان با تردیدها و تشکیک‌های عمیقی روبرو شده و خدشه‌پذیر نشان داده شوند. او در این کتاب یادآور می‌شود که طرح‌ها و نظریه‌های علمی به دلیل حقیقی بودن‌شان پذیرفته نمی‌شوند، بلکه وقتی از آن‌ها استقبال می‌شود که حامیان طرح‌های قبلی و تئوری‌های مسلّط پیشین، می‌میرند. مرگ صاحبانِ نظریه‌های مسلّط این کارکرد اجتماعی را دارد که نظریه‌های جدید شانس پذیرفته شدن را خواهند یافت. از این نظر یکی از مهم‌ترین کارکردهای مرگ را باید تحول فرهنگی و انقلاب علمی دانست. ✅ وقتی نسلی از صاحبان اندیشه با باورهای غالب‌شان از بین می‌روند، این فرصت پیش می‌آید که نسل نو با باورهای متفاوتِ خود ساختار اجتماع را آن‌گونه که می‌پسندد پایه ریزی کند و ساده و کم‌هزینه‌تر به نقد اندیشه‌های درگذشته‌گان بپردازد. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۱۴ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 عبدالکریم سروش و تاب‌آوری روشن‌فکری دینی. ✅ سخنرانی اخیر دکتر عبدالکریم سروش در باره‌ی دین و قدرت برای بسیاری از علاقه‌مندان ایشان تعجب‌آور بود. او در این سخنرانی به بازنمایی نقش قدرت در گفتمان دین و نیز سیره‌ی پیامبر پرداخته است. تعابیر گزنده‌ای که او در این سخنرانی از آن‌ها استفاده کرده است، ‌انتقاداتی را برانگیخته و گروهی از ارادتمندان و شاگردانشان را به زحمت توجیه و تأویل انداخته است تا جایی که برخی چون فاضل میبدی با یادآوری این نکته که "دوستانی دارید که نمی‌خواهیم از شما فاصله بگیرند" خواسته است که در سخنرانی‌های بعدی، کلمات دل‌نشین‌تری جای‌گزین این تعابیر خشن شود. ✅ سخنان سروش من را به یاد یک گفتگو با جناب استاد ملکیان انداخت. سال‌ها پیش، ‌ایشان در توصیف روشِ عبدالکریم سروش می‌گفت که (نقل به محتوا) او صورتی تاریخی از دین را به مثابه دین فرض کرده و برای حفظ آن تلاش می‌کند و دارد آن را برای نسل‌های جدید بَزَک می‌کند. در حقیقت او تلاش دارد تا آن صورت تاریخی هم‌چنان برای نسل‌های جدید پرکِشش باقی بماند. بعدها وقتی که ماهیّت دین‌شناسی سروش را با دیگران و از جمله، خودِ جناب استاد ملکیان مقایسه می‌کردم، تا اندازه‌ای با توصیف استاد ملکیان از آن‌چه سروش دنبال می‌کند، هم‌دل شدم. ✅ در مقابلِ سروش دو جریان عمده قرار دارند. جریانِ نخست، پرسش‌های عصر جدید در باره‌ی دین را نمی‌شنود و یا نمی‌خواهد بشنود، و یا می‌شنود و آن‌ها را شُبهه توصیف می‌کند و معتقد است همان صورت تاریخی از دین با همان تفاسیر سنتی برای روزگار جدید، کارکرد دارد و این ما هستیم که باید سبک زندگیِ خود را با آن صورت تطبیق دهیم. (ماجرای طب اسلامی و واکسنِ امام کاظم و نمونه‌هایی از این دست). و جریان دوم،گروه دیگری هستند که معتقدند اساساَ دین امری فرهنگی است و اصرار به نگه‌داشتنِ صورت تاریخی از آن، حتّی اگر مدینةالنبي باشد، امری ناشدنی و نادرست است. سروش جایی میانه‌ی این دو ایستاده است. گروه نخست او را به شُبهه‌پراکنی و شُل کردن ایمان دین‌داران توصیف می‌کنند و گروه دوّم به سنت‌گرایی و مفهوم "ناساز" روشن‌فکر دینی. طبیعی است موّجّه‌سازی ایمان برای برای نسل‌های جدید کارِ دشواری است. ✅ من از سخنان سروش در باب دین و قدرت شگفت‌زده نشدم؛ همان‌گونه که از سخنان او در باب رؤیاهای رسولانه؛ سروش را باید آن‌گونه فهمید که استاد ملکیان می‌گفت. با این حال، باید پذیرفت که تاب‌آوری آن صورت تاریخی از دین اندازه‌ای دارد. آن طلا تا اندازه‌ای چکش‌خور است. گاه این‌گونه پاره می‌شود و بی‌تاب. همه‌ی کسانی که برای دفاع از آن صورت تاریخی به روش دکتر سروش دل بسته بودند باید منتظر این روزها می‌بودند. روزهایی که توجیه جواب نمی‌دهد. روزهایی که "روشن‌فکری دینی" تاب از کف می‌دهد، روزهایی که بَزک‌ها به دل نمی‌نشیند. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۱۵ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 مدارا کردن با مخالفان آن‌گونه که آکوئیناس می‌گوید. ✅ آزادی مذهبی، اگر چه اساسی‌ترین دغدغه‌ی انسان روزگار مدرن است، ولی از دیرباز این پرسش که "آیا شعائر و مناسک مذهبی کافران (مخالفان دینی و ناباورمندان) باید تحمّل شود؟" یک پرسشِ جدّی بوده است. جوابِ مسلّط اندیش‌مندانی که در روزگار مدرن زندگی می‌کنند، به این سؤال تا اندازه‌ای روشن است؛ ولی گذشته‌ی حکومت‌های مذهبی و غیر مذهبی چیز دیگری را نشان می‌دهد. واقعیّت آن است که کم‌تر اتّهامی در تاریخ بشر به اندازه‌ی اتّهامِ ارتداد، حوادثی چون جنگ، ستیزه، قتل، مجازات، اعدام، و آشوب به همراه داشته است. ✅ با این که، کلیسا در تاریخ شکل‌گیری خود، خشونت‌های زیادی را بر علیه مخالفان و متهمان به ارتداد اعمال کرده است؛ توماس آکوئیناس، نام‌دارترین الاهی‌دان مسیحی در قرون وسطی، در کتاب جامع الاهیات می‌نویسد که حکومت باید با کافران و دیگری‌دینان با مدارا رفتار کند و مخالفان خود را تحمل کند. ✅ استدلال آکوئیناس از پاسخ او شنیدنی‌تر است. او می‌گوید حکومت بشری از حکومت الهی سرچشمه و مشروعیّت می‌گیرد و حاکمان این جهان نیز باید در شیوه‌ی حکومت‌داری از خدا تقلید کنند. از نظر او خدا در نظام طبیعی و آفرینش به شرور اجازه‌ی حضور داده است و آن‌ها را در حکومت خود پذیرفته است. خدا اراده‌ی مخالفان خود را محدود نکرده است و آن‌ها را به زور به پذیرش آن‌چه می‌گوید وادار نکرده‌است. به همین دلیل، پیروی و تقلید از خدا اقتضا می‌کند که حکومت‌ها نیز اندیشه‌های مخالف و دیگرباوران را تحمل کرده و با آن‌ها مدارا کنند. آکوئیناس در همان کتاب، برای مدارا با اندیشه‌ها و مناسک کافران استدلال دیگری هم دارد. او می‌گوید " تلاش برای نابودی همه‌ی شرور، ممکن است به نابودی برخی از خیرها بیانجامد." (Aquinas,2006.II-II,Q,10,A,11) مهراب صادق‌نیا با سپاس از جناب دکتر بهروز صدقی ۱۳۹۹/۱۰/۱۷ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 کرامت سازی و ایمان‌سوزی ✅ احتمالاً سخنان حاج شیخ کاظم صدیقی، امام جمعه‌ی محترم تهران، را در باره‌ی مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی شنیده‌اید. او در یک برنامه‌ی زنده‌ی تلویزیونی به نقل از کسی که پیکر مرحوم آیت‌الله را غسل داده است، می‌گوید ایشان وسط غسل دادن چشم خود را باز کردند و ... بعد هم نتیجه می‌گیرند " از اولیای مسلّم خدا بود." ✅ سخنان جناب آقای صدیقی نیازی به پاسخ ندارند. همان "عجبی" که مجری برنامه می‌گفت کافی است. آن کلمه و شاید کلماتی تندتر از آن را احتمالاً بیش‌تر بینندگان نیز گفته‌اند. چیزی که باید چاره کرد آسیبی است که این دست کرامت‌سازی‌ها به ایمان مردم وارد می‌کند. ✅ بی‌گمان آیت‌الله مصباح یزدی نیازی به این قدسی‌سازی‌ها ندارند. ایشان یک فیلسوفِ عقل‌گرا بودند که از طریق کتاب‌ها، سخنرانی‌ها، و فعالیّت‌های فرهنگی، اجتماعی، و علمی‌شان برای همه شناخته شده‌اند. طبیعی است که آن جناب نیز مانند هر متفکری دیگر، موافقان و مخالفانی دارد؛ امّا قطعاً آن بزرگوار به سخنان جناب شیخ کاظم صدیقی نیازی ندارند. این سخنان هیچ چیزی به شخصیّت ایشان نمی‌افزاید؛ ولی تا دل‌تان بخواهد ایمان مردم و بویژه جوانان را خراش می‌دهد و آن‌ها را به باورهایی که مسلّم می‌انگارند بدگمان می‌کند. ✅ آقای صدیقی گاه و بیگاه از چشم برزخی و کرامات بزرگانی چون آیت‌الله بهاءالدینی هم سخن می‌گویند. بد نیست خاطره‌ی این کم‌ترین را در این زمینه بشنوید. یادم هست، یک بار بعد از نماز مغرب و عشا، کنار سجاده‌ی ایشان نشستم و با احترام و ترس گفتم آقایی که خود را شاگرد شما می‌دانند و الان در فلان شهر امام جمعه هستند، من را پیش شما فرستاده‌اند که نصیحت کرده و ذکری به من بدهید. آیت‌الله بهاءالدینی پُک محکمی به سیگارشان زدند و گفتند من نصیحتی ندارم ذکر هم هر چه خواستی بگو. من ادامه دادم که ایشان می‌گویند شما چشم برزخی دارید. باطن ماها را می‌بینید؛ نکند ... آیت الله بهاءالدینی با عصبانیت حرفم را قطع کرد و گفت "ایشان و شما غلط می‌کنید." ✅ حالا که شماری از شاگردان حضرت آیت‌الله مصباح یزدی در دفاع از ایشان بر دکتر عبدالکریم سروش و دیگر منتقدان تاختند و سخنان آن‌ها را ناسنجیده و سست خواندند، کاش کسانی هم به دفاع از آن مرحوم و البته سیره و سلوک علمی ایشان، به شیخ کاظم صدیقی و سخنان‌شان خُرده بگیرند. گزند این سخنان بیش‌تر نباشد، کم‌تر نیست. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۱۹ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 عذرخواهی و بیش از عذرخواهی. ✅ به هر حال، جناب حجت‌الاسلام و المسلمین شیخ کاظم صدیقی بابت سخنانی که در بابت کرامت‌های آیت‌الله مصباح یزدی(ره) گفته بود، عذر خواست. گُلی به جمال‌شان. این عذرخواهی به هر دلیل که باشد، یک رفتار پسندیده است و شایسته‌ی ستایش و پذیرش. امّا این حکایت را هم بشنوید: 📌 دوست معتبر‌القولی از آقایان سید محمد و سید جواد شبیری زنجانی، آقا‌زاده‌های آیةالله شبیری زنجانی_خدا نگه‌دارشان باد_ نقل می‌کردد که " یک سال در رَمی جمرات پیر زنی ایرانی را دیدیم که از جمعیت وحشت کرده بود و نمی‌توانست رَمی کند. ما دو برادر کمکش کردیم تا رَمی خود را انجام داد و بر شیطان سنگ زد. شب آن روز، در بعثه جلسه‌ای برگزار بود و آقای صدیقی سخنران آن مجلس بودند. ما هم در آن جلسه حاضر بودیم. به ناگاه درکمال تعجب، خطیب محترم گفتند که امروز امام زمان(عج) و یکی از یارانش در لباس دو سید جوان به یک پیر زن ایرانی در رمی جمرات کمک کردند. ... ما دو برادر نگاهی به هم کردیم با بانگ برآوردیم که آقا، آن دو سید ما بودیم و ..." ✅ این خاطره را گفتم که بگویم، خیلی‌ها برای خیلی از کرامت‌گویی‌ها باید پوزش بخواهند. امیدوارم جناب ایشان و همه‌ی کسانی که سخن گفتن از دین را روز به روز، بیش‌تر به زُلف سخنان غلو آمیز گره می‌زنند، افزون بر عذرخواهی، تصمیم بگیرند که از این پس به‌جای قدسی‌سازی این و آن و سخنانی که به کمک عقل و نقل، امکانِ اعتبارسنجی ندارند، قدری بیش‌تر سَخته بگویند و سنجیده خطابه بخوانند. شوربختانه این ادبیّات رفته رفته به زبانِ مسلط جامعه‌ی ما تبدیل شده است. این سال‌ها برای هر کس که بتوانند از این کرامت‌ها می‌سازند می‌بافند؛ فرقی هم نمی‌کند یک سیاست‌مدار باشد یا یک عالِم مذهبی و یا یک شخصیّت نظامی و هنری. گویی سخن‌گویان، ما را ملّتی یافته‌اند که تنها زبان اسطوره می‌فهمیم. آن‌ها فرض گرفته‌اند ما آدم‌های معمولی و از جنسِ خودمان را دوست نداریم؛ به همین دلیل، وقتی می‌خواهند کسی را برای ما عزیز کنند، دست به دامانِ ادبیات اسطوره می‌شوند و او را از ما جدا می‌کنند. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۲۴ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 اگر دین آن است که تو می‌گویی.... ✅ در احوال یکی از مراجع و علمای پیشین دزفول می‌گویند که روزی یک مرد از کوچ‌نشینانی که پائیز و زمستان برای قشلاق به این شهر می‌آیند، با همسر و فرزند خردسال‌ش نزد ایشان رفت و گفت: من و زنم یکی دو سال است که ازدواج کرده‌ایم و این پسر هم نتیجه‌ی همان ازدواج است. همان موقع، عقد ما را یکی از اهالی ایل خواند و ما به هم حلال شدیم؛ ولی به دلیل صحرانشینی نتوانسته‌ایم ازدواج‌مان را رسمی کرده و جایی ثبت کنیم. حالا آمده‌ایم شهر و می‌خواهیم که شما دوباره ما را به هم محرم سازید تا بلکه بتوانیم ازدواج‌مان را رسمی کنیم. می‌گویند که آن عالم محترم نگاهی به آن مرد انداخت و به بچه‌‌ی در آغوش مادرش اشاره کرد و با تلخی گفت چرا الان آمده‌ای؟ بعد از چند سال؟ من از کجا بدانم شما دروغ نمی‌گوئید و این بچه نامشروع و حرام‌زاده نیست؟! مرد کوچ نشین که قدری دل‌خور شده بود و نمی‌دانست چه پاسخی به آن عالم بدهد، سرش را پائین انداخت و سکوت کرد. نا گاه کودکی خُردسال وارد اطاق شد و بر زانوی حاج‌آقا نشست. آن مرد نگاه به کودک انداخت و به آن عالم گفت: این بچه فرزند شماست؟! عالم در جواب گفت بله. سپس آن مرد ادامه داد: " حاج‌آقا! بچه‌ی من به این ترگل و وَرگلی حرام‌زاده است و بچه‌ی خودت با این سیاه سوختگی حلال‌زاده؟!!! اگر بچه‌ی حلال‌زاده این هست من از خیرش می‌گذرم؛ همان بهتر که نداشته باشم. ✅ این روزها برخی‌ها تمام تلاش خود را می‌کنند تا به وسیله‌ی دین، وضع موجود را موجّه نشان دهند. آن‌ها همه‌ی تصمیم‌های خود را به قرآن و سنّت نسبت می‌دهند و از نتایج و پی‌آمدهای نادرست آن می‌گریزند. بیم آن می‌رود که بر این مردم چنان رَوَد که چون آن مرد کوچ‌نشین بگویند اگر دین این است که شما می‌گویید ما نخواستیم! اجازه بدهید بی‌دینی پیشه کنیم. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۲۷ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 پناهیان، تراکم ایدئولوژیک و رقیق شدگی اخلاق! ✅ چند شب پیش سخنران محبوب صدا و سیما و برخی هیئت‌های تهران در یک برنامه‌ی زنده که گویا از نجف اشرف پخش می‌شد، گفتند که هدفِ بعثت پیامبر (ص) رشد سیاسی جامعه بود و نه اخلاق و معنویّت. ایشان برای تأیید سخن خود ادامه دادند که مردم شبه‌جزیره به هنگام بعثت دین و اخلاق داشتتد؛ چیزی که آن‌ها نداشتند فهم سیاسی بود و پیامبر برای ترمیمِ آن به رسالت مبعوث شدند. البته از نظر ایشان آن حدیث مشهور نبوی که "انّی بُعِثتُ لاُتّممَ مکارم‌الاخلاق" جعلی است و نادرست، یا بهتر است بگویم باید جعلی باشد و نادرست. ✅ البته برای بار دوّم است که ایشان این ادّعا را مطرح می‌کنند. بار نخست در حسینه‌ی امام خمینی (ره) و در مقابل بزرگان نظام و انبوهِ جمعیّتِ این ایده‌ی خود را مطرح کردند. گویا دفعه‌ی پیش هم کسی از ایشان نپرسیده بود که پیامبر (ص) برای رشد سیاسی مردم آمده است تا چه اتفاقی بیافتد؟ قرار است مردم از نظر سیاسی رشد کنند که چه بشود؟ حکومت خوبی ایجاد کنند؟ رشد سیاسی اگر در خدمت تعالی اخلاق و فضایل انسانی نباشد و زمینه‌ی تحقق عدالت را فراهم نیاورد چه ارزشی دارد؟ مگر نه این است که علی‌ابن ابی‌طالب(ع) در ذی‌قار در جواب اصرار ابن عباس بر پذیرش خلافت مسلمانان گفت حکومت به اندازه‌ی لنگ کفش کهنه هم ارزش ندارد، اگر نتواند عدالت را اقامه کند؟ ✅ نظریه‌ی ایجاد تقابل میان اخلاق و سیاست و ترجیح دوّمی، نوعی فرار به جلوست. امثال ایشان که سال‌هاست علی‌رغم داشتن رسانه‌های مختلف، از منبر و روزنامه و تلویزیون و حوزه‌های علمیّه نتوانسته‌اند در بهبود اخلاق و معنویّت جامعه توفیقی کسب کنند، حالا برای فرار از مسئولیّت پاسخ‌گویی، ناتوانی خود را پشت این ادّعا پنهان می‌کنند که قرار ما از اوّل رشد سیاسی جامعه بوده است و نه فضایل اخلاقی آن. وضعیّت تأسف‌بار اخلاق در جامعه، زائیده‌ی همین اندیشه و منطق است. منطقی که نتیجه‌ی آن تراکم ایدئولوژی و رقیق شدن اخلاق در جامعه است. نتیجه‌ی آن این است که در حوزه‌ی سیاست با ما باش و هر چه خواهی کن! مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۲۹ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 در دشواری زن بودن ✅ ایرانی‌ها هم‌زمان با سال‌روز میلاد حضرت زهرا (س) از زنان و مادرانِ خود تقدیر می‌کنند و مقام آن‌ها را گرامی می‌دارند؛ ولی کم‌تر به دردِ زن بودن توجّه دارند. ✅ زن بودن در جامعه‌ی ما که نسبت به زنان بلاتکلیف است، کار دشواری است. زنان جامعه‌ی ما همواره در فضای ارزش های متناقض زندگی می‌کنند؛ از یک سو زن باید تحصیلات عالی داشته باشد، در حوزه‌ی عمومی فعالیت کند، و شاغل باشد، قوی باشد، درآمد داشته باشد و از سوی دیگر باید زنِ خانه باشد، مادر باشد، و به جای نشستن پشت فرمان خودرو باید ماشین رخت‌شویی را پُر و خالی کند. جامعه مدام آنها را به زیباتر شدن، باربی شدن، عمل کردن، استفاده از لوازم زیبایی می‌کشاند و از سوی دیگر همین رفتارهای آنها را مسخره می‌کند و آن‌ها را موجوداتی سطحی و دست و پاچلفتی معرفی می‌کند. ✅ زن بودن در جامعه‌ی بلاتکلیف ایران یعنی تجربه‌ی همواره‌ی انواع خشونت‌های پنهان و آشکار. قانون این جامعه این است که زن باید "خوب" باشد. ولی دختر خوب بودن کاری عمیقاً دشوار است؛ بسیار دشوارتر از پسرِ خوب بودن. آن‌ها در خیابان‌های پر از بوق، تکّه‌پرانی، خیره‌چشمی، دست‌درازی، و آزارهای مختلف باید قوی باشند، ایستادگی کنند، پاک‌دامنی خود را ثابت کنند و در نهایت، خوب باشند. ✅ جامعه‌ای که حال زن‌هایش خوب نیست، حالِ خودش هم خوب نیست. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۱/۱۵ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 جامعه‌ی بی‌چِرا! ✅ امام علی (ع) علم را اصل همه‌ی خوبی‌ها می‌دانند و کلید آن را پرسش. هایدگر، فیلسوف آلمانی، پرسیدن را "تقوای فکر" می‌نامد؛ زیرا که اندیشه را از افتادن در وادی ناراستی‌ها باز می‌دارد. پرسش تیری است بر اندام عادت‌ها و باورهای نیآزموده‌ای که ناخواسته و نادانسته، در گذر زمان در ذهن و زندگی ما خانه گزیده‌اند. با پرسیدن می‌توان جزمیّت‌های ساختگی را شکست و گام در راه حقیقت گذاشت. با آن می‌توان، به قول هوسرل، "جهانِ داده شده" را به چالش کشید و "امر من" را بازسازی کرد و این‌گونه به اصالت زیستن بازگشت. ✅ انسانِ پرسش‌گر در بندِ وضع موجود نیست، حتّی اگر ریشه‌ای چند هزارساله داشته باشد. جامعه‌ای که کنش‌گران‌اش پرسیدن بلد نباشند دیگران جهان آن را خواهند ساخت‌؛ حتّی اگر به ظاهر شهروندانش برگه‌ی رأیی هم به صندوق بریزند. برای جامعه‌ی ناپرسش‌گر دموکراسیِ روزگار جدید چیزی جز یک نمایش برای توجیه وضع موجود نیست. ✅ "چرا؟" مفهوم مقدسی است. اسباب پرهیزکاری و جلوگیری از خطاست؛ کلید رهایی از غل و زنجیرهایی است که به پای یک ملّت بسته شده است. "چرا؟" نشانه‌ی مسئولیّت‌پذیری شهروندان است. جامعه‌ی بی‌چِرا فیلسوف‌اش ساقی مواد مخدّر است و عارف‌اش به بهانه‌ی استغنا، ناسامانی‌ها و بی‌هنجاری پیرامون‌اش را " بادِ بی‌نیازی خدا" معنا می‌کند و خموشی پیشه می‌سازد. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۱/۲۳ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab