eitaa logo
🇵🇸مکتب مصطفی🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
8 فایل
سلام رفیق.😍 یادت نره که داداش مصطفی حواسش بهت هست.✌️ کپی؟ حلال🌱 می خوای ناشناس حرف بزنی؟👇 https://daigo.ir/secret/7426630643 جواب ناشناس ها: @nashenas_haye_mm شرایط تبادل و تبلیغ: @sharayete_tabadol_va_tabligh
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸مکتب مصطفی🇮🇷
#خداحافظ_سالار #شهید_حسین_همدانی #صفحه_بیست_ودو این حرکاتشان که حکایت از ریزه‌ کاری‌ های زنانه بود،
زهرا و ســارا که دوســت داشــتند این لحظات تا ابد ادامه داشــته باشــد، ساکت ماندند تا پدر ادامه دهد:«دلم می‌خواست بیاید اینجا و همه‌ چیز رو از نزدیک ببینید، جوونای بســیجی و رزمندۀ ســوری رو ببینید، ایثار و فداکاری هاشــون رو ببینید، ظلم و ستمی رو که به نام اسلام به این سرزمین و مردم مظلومش می‌شه، ببینید و زینب‌ وار پیام مقاومت رو تا هرجایی‌ که می‌تونید، ببرید و زنده‌ نگهش‌ دارید!» ناگهان زهرا انگار که کشف تازه‌ای کرده باشد، پرید توی حرف‌های حسین و گفت:«خب پس چرا می‌خواید ما بریم لبنان؟بذارید اینجا بمونیم!» حســین نگاهــی بــه زهــرا انداخــت و گفــت:«زهرا جان! اونجایی که شــما میرید از ســوریه هــم مهم‌ تــره، اصــلا اهمیــت ســوریه اینــه کــه شــاه راه اتصال ما بــه لبنانه. صهیونیست ها می‌خوان با راه انداختن این جنگ وخدای نکرده تصرف سوریه، راه ارتباط ما رو با‌‌ خط مقدم مون که لبنان و فلسطینه قطع کنن. شما برید اونجا و لحظه‌ ای رسالت خودتون رو فراموش نکنید و راضی باشید به رضای خدا.» حرف‌های حسین کار خودش را کرد، دخترها علی‌ رغم میلشان به رفتن راضی شدند، سکوت کردند و تسلیم شدند. اما می‌شــد بدون زیارت خانم زینب، دمشق را ترک کرد؟ ملتمسانه پرسیدم:«می‌شه الان ما رو ببرید حرم؟» ادامه دارد... نویسنده:حمید‌حسام. @sadrzadeh_ir