#تفسیر_حکمت_7
🍃حکمت۷:
تا میتوانی صدقه بده و آن هم بطور پنهانی و بگذار برای آخرتت بماند.
#نهج_البلاغه
#نهضت_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#مڪتب_الحــــســـن_ع
https://eitaa.com/joinchat/2871001114C314b32ded3
InShot_۲۰۲۱۰۲۲۷_۰۳۱۹۳۷۸۹۷.jpg
1.83M
عکس نوشته با کیفیت #حکمت_هفتم
#نهضت_نهج_البلاغه
،○•🌱
حسین
قسم به نیمهشب
همان هنگام
که جنون از حد میگذرد...
و فراق حرم
بیخوابت میکند...!
شبتون_حسینی✨
#مڪتب_الحــــســـن_ع
https://eitaa.com/joinchat/2871001114C314b32ded3
○•🌱
در حد حسن هیچ کسی نیست حسینی
اندازه ارباب کسی هم حسنی نیست
#صبحتون_امام_حسنے
#مڪتب_الحــــســـن_ع
https://eitaa.com/joinchat/2871001114C314b32ded3
سبک و شعر سائل
لقمه حلال #قسمت_بیست_هشت سرم را بالا گرفتم,با چشمان اشک الودم انچه راکه میدیدم باور نداشتم..... با
لقمه حلال
#قسمت_بیست_نه
با پدرم به سمت خیابان امام حسین ع حرکت کردیم ,به گفته ی بابا، اول خیابان ووسط راه نجف تاکربلا از طرف کارخانه مان ,موکب برپا کرده بودند وبرای خدمت به زوار هر کاری میکردند از نهاروشام گرفته تاجای خواب ووسایل رفاهی....
همینجور که دست در دست پدرم قدم برمیداشتم ,پدرم بامحبتی خاص بهم نگاه کرد وگفت:میدونی یاد یه خاطره,از مادرم یعنی بی بی معصومه افتادم,همانطور که میدانی مادرم که خدارحمتش کند,مخالف سرسخت ازدواج من با مادرت ژیلا بود,میگفت شما زمین تا اسمان باهم فرق دارین,از جنس هم نیستید وفردا که بچه دارشدید,بچه هات به راه های ناجور میروند چون قراره کسی مثل ژیلا که هیچی از فرهنگ ایرانی واسلامی نمیداند ,بچه هات راتربیت کند,میگفت اختلاف فرهنگی باعث جداییتون میشه,البته حق داشت ,من ومادرت خیلی باهم فرق وفاصله داشتیم اما سادگیی وصداقتی که دروجود مادرت دیدم,تمام این فاصله ها راپر میکرد ,ولی همیشه به مادرم میگفتم:نگران نباش عزیزم ,بچه ای که (لقمه حلال)بخورد,هرجا که برود اخرش سرسفره ی اهل بیت ع ,برمیگردد والان میبینم که درست حدس میزدم ,درسته ژینوس جان؟؟...
من:بابا به خدا که راست گفتی,باورت میشه اگه تمام عمرم را یک طرف قراربدهند وهمین دقایقی که در حرم مولاعلی ع بودیم هم یک طرف قرار بدهند ,بازم این طرف یعنی این چند دقیقه به کل عمرم میچربه....
پدرم دوباره بوسه ای به سرم زد واشاره به جلوکرد وگفت:عه مثل,اینکه مهمانهامون رسیدن..
نگاه کردم,اره درسته نزدیک ده دوازده نفری باشال سفید وتیپ وقیافه های,غربی سرخیابان ایستاده بودند..
ادامه دارد...
#تفسیر_حکمت_8
🍃حکمت۸:
انسان با یک لایه ی نازک چشم نگاه میکند و با یک تکه گوشت زبان حرف میزند و با یک تکه استخوان گوش میشنود و از یک شکاف نفس میکشد!
اما همین اعضا روز قیامت بر علیه ما یا به نفع ما شهادت میدهند
ما جزء کدوم دسته ایم؟
#نهج_البلاغه
#نهضت_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#مڪتب_الحــــســـن_ع
https://eitaa.com/joinchat/2871001114C314b32ded3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار مومن نشد ندارد، کافیه اراده، تقوا و اخلاص داشته باشه☝️
#ستارگان_دوكوهه
#مڪتب_الحــــســـن_ع
https://eitaa.com/joinchat/2871001114C314b32ded3
4_6030348118984230031.mp3
4.29M
😭😭😭😭
نکنه میخوای بگی که برات
نوکر نمیشم❣
#رزقمعنوےشبانه
#مڪتب_الحــــســـن_ع
https://eitaa.com/joinchat/2871001114C314b32ded3
○•🌱
تب را علـاج آب بُود
وین عجب کہ مݩ
مےسوزم از تبے
کہ علـاجش بہ خاڪ توست...♥️
#شبجمعهاستهوایتنڪنممےمیرم🍃
#شبتون_حسینے
#مڪتب_الحــــســـن_ع
https://eitaa.com/joinchat/2871001114C314b32ded3
لطفی کن ای کریم و بفریاد ما برس
کز خلد بهشت لطف تو صد بار خوشتر است
#صبحتون_امام_حسنے
#مڪتب_الحــــســـن_ع
https://eitaa.com/joinchat/2871001114C314b32ded3
سبک و شعر سائل
#آداب_زندگی 10 🔶 از ادابی که در نماز خوبه انسان رعایت کنه اینه که موقع قرائت حمد و سوره دستهاش همین
#آداب_زندگی 11
🔶 قرآن کریم روی یک ادب خیلی تاکید داره و اونم ادب مقابل پدر و مادر هست. خوبه که ما تنهامسیری ها سعی کنیم مقابل پدر و مادرمون بیشترین ادب رو داشته باشیم.
❇️ مثلا توی خونه اگه دیدی پدرت روی زمین نشسته شما روی مبل نشین. یا اگه با پدر ومادرت داری یه جایی میری سعی کن به هیچ وجه جلوتر از اون ها راه نری.
یا در جایی که پدر و مادرت هستند برای صحبت با افراد دیگه صدات رو بلند نکنی.
☢️ ادب مقابل پدر و مادر هم اینطور نیست که فقط در صورت خوب بودن اونا داشته باشی! نه حتی اگه خدای نکرده پدر و مادرت آدم های خوبی هم نبودن و شما رو خیلی اذیت کرده بودن بازم سعی کن مقابلشون مودب باشی تا روحت بزرگ بشه...
#مڪتب_الحــــســـن_ع
https://eitaa.com/joinchat/2871001114C314b32ded3
سبک و شعر سائل
لقمه حلال #قسمت_بیست_نه با پدرم به سمت خیابان امام حسین ع حرکت کردیم ,به گفته ی بابا، اول خیابان و
لـــقـــمهحـــلال
#قسمت_سے
خودمان رابهشون رساندیم و پدرم با زبان سلیس انگلیسی باهاشون صحبت کرد وخودش رامعرفی نمود,یکدفعه یک جوان موبوروچشم ابی از داخل گروه بیرون امد دستش رابه طرف پدرم دراز کرد وگفت:من دانیل هستم از انگلیس....
عه این دانیل با عکسش خیلی فرق داشت ,انگار توعکسش بچه تر نشان میداد ,منم لبخندی,زدم و کمرم رابه نشانه ی احترام کمی خم کردم وخودم رامعرفی کردم وبعد اونهایی که اومده بودند یکی یکی اسمشان راگفتند,از همه جا اومده بودند,از انگلیس,فرانسه,المان,امریکا,روسیه,ارمنستان,اندونزی خلاصه ازهرجایی بودند
بابا روبه جمع کرد وموکبی را کنار جاده نشان داد تا اومدن بقیه ,اینها برن استراحت کنند.....
بالاخره ساعت ۹شب به وقت عراق,همه ی انهایی که ازگروه مابودند وخودشان را به موقع رسانده بودند ,بعداز صرف شام ,اماده ی حرکت شدیم.
جمعا سی وپنج نفربودیم ,بابا برای احتیاط به چندنفر سپردکه فرداهم با شال سفید کنارجاده بیاستند تااگر احیانا کسی,از گروه امد ,به طرف ما راهنماییش کنند, بابا برای هر کس یک نقشه تدارک دیده بود که در ان نقاطی مشخص شده بود برای استراحت وموکب اصلی هم که فردا شب باید همه خودمان رابه ان میرساندیم با نقطه ی,قرمز مشخص شده بود,چون باتوجه به,شلوغی مسیر ,احتمال جدا شدن ما از هم خیلی,زیاد بود,اما باتدابیری که پدرم اندیشیده بود,میتوانستیم همدیگر رابه راحتی پیدا کنیم.
پدرم شب رابرای حرکت مناسب تر میدید چون جمعیت روان تر وهوا هم خنک تربود وبرای پیاده روی مناسب تر...
پدرم ,پیشانی بند یاحسین به پیشانی بست وبرای من هم یک پیشانی بند (یازینب)بست,یک پرچم سیاه یااباعبدالله به کوله ی من بست ویکی هم به کوله ی خودش که ناگاه دیدم دانیل به طرفمان میاید...
دانیل:ببخشید اقا غلام حسین ,اینها چی هست به سرتان؟اون پرچم چی چی,هست؟
بابا لبخندی,زد وگفت:اینها نشانه ی شرکت کنندگان در همایش است,پوشیدنش مجبوری نیست,دلی هست ,یعنی باید دلت بخواهد...
دانیل اشاره ای به خودش وبه جمیع گروه کرد وگفت:من هم دلم میخواهد,انها هم دلشان میخواهد نشانه داشته باشند وبه این ترتیب کاروان همایش ما با نشانه ی ارادت به حسین ع برجبینشان به حرکت افتاد.
ادامه دارد ....