✅ هرکس به ضعیف تر زِ خود چوبی زد
✅ بی هیچ صدا زند بِدو چوب، ایزد
دوست عزیز، آقای فعله گری
اهل شعرستان شوید. 👇
@safapoemcity
السلام علیک یا فاطمه الزهرا
ای معجرت نجابت! و ای چادرت حجاب!
در پرده مانده از رخ ماه تو آفتاب
ای محور "لِیُذهِبَ عَنکُم"! وضو بگیر
دستی ببر به آب و ببخش آبرو به آب
بی پرده رو به آینه کن قبله را ببین
هرچند نیست آینه را تابِ بازتاب
لبریزِ مهربانی تو میشود پدر
وقتی تو را به "ام ابیها" کند خطاب
از صبر توست عزت اسلام و اهل بیت
از اشک توست آبروی عترت و کتاب
گرچه شکست بازوی انسیه با غلاف
با آنکه بسته بود یدالله با طناب
کی فاطمه سکوت کند در خروش ظلم؟
کی موج خسته میشود از قهر پیچ و تاب؟
وقتی ز آه فاطمه لرزید عرش و فرش
در حیرتم چه شد، که نشد آسمان خراب؟
مولا سؤال کرد که ای مَحرم علی!
آخر چرا برابر من میزنی نقاب؟
مولا سؤال کرد و در آن غسلِ نیمهشب
معلوم شد سؤال علی نیست بی جواب!
#سید_روح_الله_موید
@s_r_moayed
هاتف اصفهانی
یار بیپرده از در و دیوار
در تَجَلّی است یا أُولِی الْأَبْصار
شمع جویی و آفتاب، بلند
روز بَس روشن و تو در شبِ تار
گر زِ ظلْماتِ خود رَهی، بینی
همه عالَم، مَشارِقُ الْأَنوار
کوروَش، قائد و عصا طلبی
بهر این راهِ روشن و هموار
چشم بُگشا به گلسِتان و بِبین
جلوهٔ آبِ صاف در گل و خار
ز آبِ بیرنگ، صد هزاران رنگ
لاله و گل نِگَر درین گلزار
پا به راهِ طَلب نِه و از عشق
بهرِ این راه، توشهای بردار
شود آسان ز عشق کاری چند
که بُوَد پیشِ عقل بس دشوار
یار گو بِالْغُدِوِّ وَ الْآصال
یار جو بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْکار
صد رَهَت «لَنْ تَرانِي» ار گویند
باز میدار دیده بر دیدار
تا به جایی رسی که مینرسد
پایِ اَوهام و دیدهٔ اَفکار
بار یابی به مَحفلی، کآنجا
جِبرئیلِ اَمین ندارد بار
این رَه، آن زادِ راه و آن منزل
مردِ راهی اگر، بیا و بیار
ور نَه ای مردِ راه، چون دگران
یار میگوی و پشتِ سَر میخار
هاتف، اربابِ معرفت که گَهی
مست خوانندشان و گَه هشیار
از می و جام و مطرب و ساقی
از مُغ و دیر و شاهد و زُنّار
قصد ایشان نَهُفتهاسراری است
که به ایما کُنند، گاه اظهار
پِی بَری گر به رازشان، دانی
که همین است سِرِّ آن اَسرار
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو
✅عکس را بزرگ کنید و با دقت تماشا کنید
🔸گفته می شود یکی از بهترین عکس های شگفت انگیز دنیا است!؟*
▫️عقاب بچه کوسه را در چنگال دارد
▫️و بچه کوسه هنوز یک ماهی در دهان دارد،
▫️بچه کوسه در آغوش مرگ است و بزودی بلعیده خواهد شد ولی هنوز ماهی را رها نمی کند؛
⚠️حرص دنیا در مورد انسان نیز می تواند تا لحظه مرگ ادامه داشته باشد.
♦️حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه ای
گفت: يا آب است؛ يا خاک است يا پروانه ای
♦️گفتمش احوال عمرم را بگو؛ اين عمر چيست
گفت يا برق است؛ يا باد است؛ يا افسانه ای
♦️گفتمش اينها که ميبينی؛ چرا دل بسته اند
گفت يا خوابند؛ يا مستند؛ يا ديوانه ای!
♦️گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو
گفت يا باغ است؛ يا نار است؛ يا ويرانه ای
🔸ڪانال سه دقیقه در قیامت ۱
Join 🔜 @afterlife_ir
#حکایت #جامع_الاخبار_الفاطمیة ج4 ص130
به نام خدا
آن رسول خدای فرد صمد
سید جمله انبیا احمد(ص)
رفت روزی به خانه ی زهرا(س)
دید او را به پشت در تنها
گفت او را که نور چشمانم
از چه، حالت کند هراسانم؟
گفت بیرون برفته نور دو عین
از سحر تاکنون حسن و حسین(ع)
برنگردیده اند تا حالا
شور شد زین سبب به دل برپا
رفت پیغمبر از پی ایشان
تا که یابد به خانه آردشان
دید خفتند بر در غاری
گِردشان چنبره زده ماری
مار بعد از سلام، عذری خواست
گفت از بهر حفظشان این جاست
پس نبی مار را دعایی کرد
نو گلان را به روی دوش آورد
چون حسن را به دوش راست نهاد
جای بر دوش چپ، حسین را داد
جبرئیل آمد و حسین بگرفت
دوش خود، نور هر دو عین بگرفت
زان سپس ز افتخار هر یک گفت
گویی از گفت خویش دُر می سفت
پس حسن گفت این چنین وزین:
«بهترین تمام اهل زمین
هان مرا روی دوش خویش آورد
تا مرا نزد مام پیش آورد»
پس حسین گفت: «خیر اهل سما
بهترین فرشته های خدا
جبرئیلم به دوش خود بنهاد
پس بیاوردم و به مادر داد»
#هدیه به حضرت ختمی مرتبت #محمد_مصطفی صلی الله علیه و آله به مناسبت #ولادت باسعادت ایشان
#ترجمه_منظوم:
#حسین #صفره
🍃💚💚💚💚🍃 اهل شعرستان شوید. 👇
@safapoemcity
به نام خدا
آن که سطحش هنوز مشکوک است
اجتهادش چگونه شد احراز؟!
آفتابه چو دزدد از طلاب
دکتر ار شد، رساله دزدد باز
کاشکی یک لباس دیگر داشت
این قبا هست بر تنش ناساز
آن چنان می رسد به روی و لبش
گوی برده ز دختری طناز
بیست سالی به رفت و آمد بود
نام و ویزاش همچنان یک راز
تابعیت گرفته از اسکات
زین سبب می کشد از آنها ناز
خون مردم درون شیشه بریخت
خون افزون طلب کند از آز
در دروغ و دغل رکورد اوراست
در وقاحت گذشته از اعجاز
دست ابلیس را ببست از پشت
هست ابلیس را به اوی نیاز
او که با گاز انبری جفت است
هر که نقدش کند، بگیرد گاز
دوست بیند از او اهانت ها
دشمنان را کند بسی اعزاز
دل نکند از سفر، ککش نگزید
آن همه کشته پشته شد به حجاز
جای همت بلندی و کوشش
خورده تنها و کرده روده دراز
سیل آمد شمال کشور برد
رفت او کیش و گشت قایق باز
در فتاوای من در آوردی
هست شیخ الشیوخ او بن باز
گفته او را مراد مرحومش
ساز مخفی کمان و تیر انداز
نیست روشن چه وعده دادندش
قر دهد بهرشان با هر ساز
هر زمان فتنه ای برانگیزد
نیست معلوم چیست او را فاز
بس که تحریف دین و قرآن کرد
می شمارد یهودی اش انباز
هر زمانی معیشت مردم
در نشیب ار که بود، داشت فراز
از زمانی که او پدید آمد
همه باشد نشیب و سوز و گداز
بس جوانان که جمله بی کارند
بس عروسان که مانده بهر جهاز
توبه ی گرگ مرگ شد، شاعر
تا بمیرد کنون، بسوز و بساز حسین صفره (صفا) اهل شعرستان شوید. 👇
@safapoemcity
❄️سرد است تمام کوچه هامان برگرد
گرمـای پس از شب زمستان برگرد...
❄️گلـدانِ لب پنجـره ام خشکیـده
ای رحمـت قطـره های باران برگرد...
❄️حالا که فضای روزگـارم تار است
خورشـید همیشگی و تابان برگرد...
(شاعر؟)
#سلامامامزمانم
#امام_زمان♥
@fori_sarasari
🔰در غم لسآنجلس
🔸تازهترین سروده «افشین علا» در واکنش به آتشسوزیهای شهر لسآنجلس در آمریکا:
این سرزمین که رونق و فر و وقار داشت
شهری پرآب بود، در آتش چه کار داشت؟
یکباره از چه سوخت؟ چرا گشت چون خزان؟
این خاک غرق گل که شمیم بهار داشت
ای مردمی که بار نخست است شهرتان
از درد و داغ، تجربهای ناگوار داشت
بیشک جهنمی که شما را احاطه کرد
بغضی نهفته بود و سر انفجار داشت
این آتش جهندهی سرکش، نه از شما
از حاکمان سرکشتان انزجار داشت
شکر خدا که این شرر بیامان فقط
با خانههایتان سر ناسازگار داشت
شکر خدا ز مهلکه بردید جان به در
چون سرزمینتان همه سو سایهسار داشت
چون داشتید جمله ز آتش، گریزگاه
هر کس گریخت خیل پرستار و یار داشت
اما چه دید غزهی مظلوم بیسلاح
از لشکری که اسلحهی بیشمار داشت
در غزه نیز کودک لرزان خسته کاش
همچون شما ز مهلکه راه فرار داشت
بر خطهای که مثل قفس، تنگ و کوچک است
راه نفس نماند که هر سو حصار داشت
دیدید چند کشته اگر در کنار خویش
در غزه هر تنی جسدی در کنار داشت
باریکه بود، در دل ویرانهها ولی
نعش عیان و گمشده، دهها هزار داشت
یک سال و نیم سوخت فلسطین و باختر
با اهل غزه دشمنی آشکار داشت
یک سال و نیم سوخت ولی دولت شما
هر لحظه زخم بیشتری انتظار داشت
چون آتشی که هست به دنبالتان هنوز
با اهل غزه کینهی دنبالهدار داشت
از کشته پشته ساخت اگر دیو روسیاه
از خویش؟ نه! ز کاخ سفید اختیار داشت
کشتار کرد غاصب بیآبرو بسی
با پولتان که در همه جا اعتبار داشت
آری برای نسلکشی، راحت خیال
از دولت شما به وفور دلار داشت
از آستین غرب درآورد سر برون
این اژدها که حنجرهای شعلهبار داشت
تا در حریق، شخم زند خاک غزه را
گاوآهنی ز پول شما نونوار داشت
با خرج حاکمان شما بهر قتل عام
از بمبهای چندتنی کولهبار داشت
از تکههای پیکر اطفال بیگناه
صیاد صهیونیست به هر سو شکار داشت
هر جا که پا نهاد چرا دولت شما
از قتل عام، خاطرهای ماندگار داشت؟
حالا که سوخت شهر شما یاد ما کنید
آیا کم این دیار دل داغدار داشت؟
ایران هم از قدیم، جراحات بیشمار
بر تن ز حاکمان شما يادگار داشت
یاد آورید از ستم دولت شما
بر ملتی که ریشه و اصل و تبار داشت
پنجاه سال فتنه و تحریم و جنگ را
در سر به قصد سیطره بر این دیار داشت
در سربریدن و ترور و قتلعام نیز
تکفیریان بسی به یمین و یسار داشت
داعش به جان منطقه انداخت چون رتیل
آری در آستین نه فقط پنجه، مار داشت
جز شر ندیدهایم ز حکامتان ولی
ایران نه با شما سر این کارزار داشت
ما هم شریک درد شماییم چونکه فارس
از باستان به داد و دهش اشتهار داشت
آموخت درس مهر و مدارا به آدمی
سعدی که کاخی از سخن استوار داشت
فرمود مردمان همه اعضای یک تناند
هرگز ندید کس، سر و پیکر نقار داشت
قلب است بیقرار، اگر پا و سر شکست
دست است غمگسار، اگر دیده خار داشت
پس متحد شویم که تابان شود به مهر
آیینهمان که این همه گرد و غبار داشت
درمان کنیم درد فلسطین خسته را
خاکی که زخم کهنه ز گرگان هار داشت
میخواهم از خدا که ز باران رحمتش
ریزد به خاکتان که بسی برگ و بار داشت
هم خانههای غزه برآرند سر ز خاک
هم خانهی شما که گل و سبزهزار داشت
هم مسلمین خلاص شوند از گزند غرب
هم امت مسیح که از کینه عار داشت
@Kayhan_online اهل شعرستان شوید. 👇
@safapoemcity
این شعر خیام قشنگ ترین چیزی بود که خوندم:
«بد خواه کَسان هیچ به مقصد نرسد
یک بد نکند تا به خودش، صد نرسد!
من نیکِ تو خواهم و تو خواهی بدِ من،
تو نیک نبینی و به من بد نرسد..»
طلب ای عاشقان خوش رفتار
طرب ای شاهدان شیرینکار
تا کی از خانه هین ره صحرا
تا کی از کعبه هین در خمار
زین سپس دست ما و دامن دوست
بعد از این گوش ما و حلقهٔ یار
در جهان شاهدی و ما فارغ
در قدح جرعهای و ما هشیار
خیز تا ز آب روی بنشانیم
گرد این خاک تودهٔ غدار
پس به جاروب «لا» فرو روبیم
کوکب از صحن گنبد دوار
ترکتازی کنیم و در شکنیم
نفس رنگی مزاج را بازار
وز پی آنکه تا تمام شویم
پای بر سر نهیم دایرهوار
تا ز خود بشنود نه از من و تو
لمن الملک واحد القهار
ای هواهای تو هوا انگیز
وی خدایان تو خدای آزار
قفس تنگ چرخ و طبع و حواس
پر و بالت گسست از بن و بار
گرت باید کزین قفس برهی
باز ده وام هفت و پنج و چهار
آفرینش نثار فرق تو اند
بر مچین خون خسان ز راه نثار
چرخ و اجرام ساکنان تو اند
تو از ایشان طمع مدار مدار حکیم سنایی ادامه قصیده تا بیت 145 در این نشانی: https://ganjoor.net/sanaee/divans/ghaside-sanaee/sh75 اهل شعرستان شوید. 👇
@safapoemcity
بیت ۵۰ این قصیده: ده بود آن، نه دل که اندر وی
گاو و خر باشد و ضیاع و عقار
به وسیله ی رهبر معظم انقلاب مهرماه ۱۳۸۳ ش، در دیدار کارمندان وزارت اطلاعات به کار رفت. ایشان گفتند: «... این دل چیز عجیبی است؛ گاهی اوقات به وسیلهای که انسان را به اوج آسمان و اوج معنویت میبرد، تبدیل میشود، گاهی هم به عکس، به سنگ سنگینی تبدیل میشود که بسته میشود به پای انسان، و انسان را تا اعماق دره فرو میبرد؛ غرق میکند؛ پدر انسان را درمیآورد. اگر دل را به پول و به شهوت جنسی و به مقام و به این چیزها دادید، این همان سنگ سنگین است، دل دیگر نیست. در آن صورت؛ 👈دِه بود آن، نه دل که اندر وی- گاو و خر بینی و ضیاع و عقار. 👉آن دلی که انسان در آن عشق اتومبیل فلانجور دارد، آن دل نیست، گاراژ است، بنگاه معاملاتی است! آن دلی که همهاش در آن میل جنسی موج میزند، دیگر دل نیست، عشرتخانه است. شاعر، آن زمان که ضیاع و عقار و زمین و ملک و گاو و خر در زندگی نقش داشته، از اینها نام برده و میگوید دلی که اینها در آن باشد، آنجا طویله است! ده است! دل نیست؛ دل جای خداست، جای نور است». اهل شعرستان شوید. 👇
@safapoemcity
[وعدهی مادر] ملک الشعرای بهار
شنیدهام پسری را جنایتی افتاد
از اتفاق که شرحش نمیتوان دادن
قضات محکمه دادند حکم قتلش را
که رسم نیست به بیچارگان امان دادن
بهدست و پای درافتاد مادرش که مگر
توان نجاتش از آن مرگ ناگهان دادن
بود علاقهٔ مادر به حالت فرزند
حکایتی که محال است شرح آن دادن
از آن که بود مقصر جوان و دشوار است
رضا به فاجعهٔ مرگ نوجوان دادن
به صورتش دم تیغ آشنا نگشته جفاست
گلوش را به دم تیغ خونفشان دادن
بهار زندگیش ناشکفته حیف بود
گلش به دست جفاکاری خزان دادن
ولی دریغ که قانون حرام میدانست
چنان شکار حلالی به رایگان دادن
بود شکستن قانون گناه و نیست گناه
عزیز جانی در دست جانستان دادن
فقیر بود زن و نالهاش نداشت اثر
کجا به ناله توان سنگ را تکان دادن
👈همه رسوم و قوانین نوشته بر فقراست
بجز مراتب احسان و رسم نان دادن👉
وسیلهای به ضمیر زن فقیرگذشت
که باید آن را یاد جهانیان دادن
گرفت رخصت و در حبسگه پسر را دید
چه مشکل است تسلی در آن مکان دادن
بگفت غم مخور ای نور دیده کاسانست
ترا نجات ازین بحر بیکران دادن
به رهن دادهام اسباب خانه را امروز
که لازمست تعارف به این و آن دادن
ز پای دار به آن غرفه بلند نگر
مرا ببینی آنجا به امتحان دادن
گرم سپید بود رخت مطمئن گشتن
وگر سیاه، به چنگ اجل عنان دادن
شبی گذاشتپسر در امید وگفت رواست
زمام کار به اشخاص کاردان دادن
صباح مرگ یکی دار دید و میدانی
پر ازدحام، چو لشکر به وقت سان دادن
به غرفه مادر خود دید در لباس سفید
دلش قوی شد از آن عهد و آن زبان دادن
نشاط کرد و بشد شادمانه تا در مرگ
چو داد باید جان، به که شادمان دادن
فتاد رشتهٔ دارش به گردن و جان داد
بهرغم مادر و آن وعدهٔ نهان دادن
یکی بگفت به آن داغدیده مادر زار
به وقت تسلیت وتعزیت نشان دادن
چرا تو وعدهٔ آزادی پسر دادی
مگر نبود خطا وعدهای چنان دادن
جواب داد چو نومید گشتم این گفتم
که بچهام نخورد غم بهوقت جان دادن
اهل شعرستان شوید. 👇
@safapoemcity