سفیران رمضان
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۶۲ *═✧❁﷽❁✧═* همچنان منتظر روشن شدن پنجره ها و ورو
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۶۳
*═✧❁﷽❁✧═*
کم مانده بود انگشت در چشم ما فرو کنند تا چیزی نبینیم ❌ خوشحال بودیم که درجه خشم و عصبانیت😡 آنها را رنگ چادر ما تنظیم کرده بود . گاه گاهی خارج از ساعت آزاد باش اجازه چند قدم👣 پیاده روی در همان مسیر قبلی به ما داده می شد . ناراحت بودیم و به این فکر😇 می کردیم که با این آغل ، هوای قفس غیر قابل تحمل تر می شود ، اما ناراحتی اصلی مان این بود که رد و بدل کردن چیز هایی که از قاطع برادران می آمد غیر ممکن شده بود 👌
چهاردهم شهریور 1362 بیست و یکمین بهار جوانی ام و چهارمین پاییز اسارتم 🙌را پشت سر می گذاشتم . باورم نمی شد بیست و یک ساله شده ام ! همیشه از ماه ها 🌙قبل تمام توان مان را به کار می بستیم که جشن تولد یکدیگر را به زیبایی برگزار کنیم . هنوز روز تولد برایمان روز مهم و باشکوهی بود . فاطمه به مناسبت تولدم یک تابلو « الله اکبر » و حلیمه دو شاخه گل🌷 نسترن و مریم یک سجاده گلدوزی کرده بود که یکی از دیگری قشنگ تر بودند . آن شب وقتی رفتم سطل آب را به داخل قفس بیاورم در انتهای راهرو یک قوطی کبریت نظرم را جلب کرد . دور از چشم حاجی به سرعت آن را برداشتم و با یک سطل آب و یک قوطی کبریت وارد سلول شدم . قوطی کبریت را که باز کردم در آن سنگی دیدم بیضی شکل که با خطی بسیار زیبا کلمه « مهدی » روی آن حک شده بود 📝 همه از دیدن آن تکه سنگ متحیر و خوشحال شده بودیم . این تکه سنگ خیلی برایمان ارزشمند بود چون می دانستیم برادران روزها و ساعت ها ⌚️کنار سایه دیوار این تکه سنگ ها را به زمین می کشند تا به شکل دلخواهشان در بیاید و به چه سختی اسم امامان یا عزیزانشان را هنرمندانه روی آن می تراشند . هر کدام به نوبت به آن سنگ دست می کشیدیم و تماشایش 👀می کردیم . به هرسه شان اصرار کردم که مال شما اما هیچ کدام قبول نکردند و همگی گفتند : این قسمت و هدیه خودته ، جز خدا کی می دونسته امروز روز تولد توئه . بیشتر از این تعارف نکن که تعارف اومد ، نیومد داره‼️
فردای آن روز حلیمه یواشکی توی گوشم👂 گفت : غلط نکنم این هدیه همون بی نام و نشانه . آخه ما بیشتر از هزار روزه که توی عراقیم ، کی می دونست دیروز چه روزیه ❓
من بی خیال این حرف ها هدیه ارزشمند را داخل کیف💼 نامه هایم گذاشتم .
تغییر فصل و آمدن سرما ، درد های مفصلی و استخوانی را مثل یک بیماری🤕 واگیر و کشنده به همه درد ها و ناراحتی های ما اضافه کرده بود . این درد مداوم دست و پای 👣مارا متورم کرده و خواب و بیداری مان را یکی کرده بود و باعث شده بود تشنگی و گرسنگی را فراموش کنیم.
تازه می فهمیدم 😇مجروحینی که خاموش در کنج این خرابه ها همراه با رنج بی پایان اسارت ، زخم های بی دوا و درمان را تحمل می کنند ، چه درد مضاعفی دارند😢
هیچ کدام بهتر از دیگری نبودیم . با دست هایی دردناک و ورم کرده ، تن و بدن یکدیگر را می مالیدیم که نشان دهیم خودمان درد کمتری داریم و هنوز دستمان توان گرفتن درد را از دیگری دارد . حلیمه تن بسیار ظریف و شکننده ای داشت . حتی وقتی درد بی رحمانه بر او می تازید صبورانه صدایش را در گلو پنهان می کرد👌
وقتی بی قرار می شد از من می خواست از رساله بی بی یک جمله بگویم و من هم به او می گفتم : بی بی همیشه می گفت : اگه یه روز بیدار شدی و دیدی هیچ جات درد نمی کنه ، بدون که مردی . درد مال آدم زندس . آدم با درد به دنیا 🌍می آد .
سعی می کردیم با این حرف ها به خودمان قوت قلب❤️ بدهیم تا بتوانیم دردمان را اندکی تسکین دهیم . چند روزی به دلیل درد و ناتوانی فقط در حد نیاز و ضرورت بیرون می رفتیم . تمام قاطع ها بسیار دقیق وضعیت و موقعیت ما را زیر نظر داشتند . چندین بار توی راهرو در کناراخبار جبهه و جنگ ، جویای سلامتی مان می شدند . حتی نگهبان حاجی هم متوجه شده بود که حال خوشی نداریم✅
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_بقره_آیه_۷۷
#آگاهی_خداوند_از_همه_اسرار
آیا علمای یهود نمی دانند که خداوند از اخباری که آنها پنهان می دارند وآن خیانتها وانحرافاتی که آشکار انجام می دهند, آگاه است?
( پس چرا آیات مربوط به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله را از تورات تحریف کرده و حقایق را مخفی می نمودند?!)
∞♥∞
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
«صبحم» شروع می شود آقا به نامتان
«روزی من» همه جـا «ذکـر نـامتـان»
صبح علی الطلوع «سَلامٌ عَلی یابن الحسن»
مـن دلخـوشـم بـه «جـواب سلامتـان» ...!!
❣ #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ ❣
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
❣#اللّٰھـُـم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ❣
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
📌 اصل زندگی...
🛣 منتظران ظهور! کسی که راهش را از امام زمان ارواحنافداه جدا کرده و کاری به حضرت ندارد، مانند همانهایی است که امام حسین علیهالسّلام را تنها گذاشتند، راهشان را جدا کردند و دنبال زندگیشان رفتند. اصل زندگی، هدف و سعادت ما با امام زمان بودن است. «سَعِدَ مَنْ وَالَاكُمْ»...
👤 آتیـــــن عزیزی
ZiyaratAleYasin1399.mp3
10.28M
🤲 قرائت زیارت #آل_یاسین
🎙 بانوای: #حاجمیثممطیعی