هدایت شده از شمس (ساقی)
(مینالم)
من از مردم فریبانِ خدانشناس ، مینالم
که با نام خدا خوردند حقالناس مینالم
از آنکه سفرهاش رنگین شده از خون محرومان
ولیکن با خودش ، ما را کند مقیاس مینالم
دلم خون است از آدمنما میمون خوشرقصی
که دم از حق زند؛ از دست این نسناس مینالم
ازین اهریمنانی که به جلد آدمی رفتند
ازین دیوانِ اهریمنتر از خناس مینالم
تنم در آسیای زندگانی ، بی رمق گشته...
که مثل دستههای خستهی دستاس مینالم
چو عمری صادقانه در مسیر عمر کوشیدم
از آن کس که ندارد حرمتم را پاس مینالم
چنان زخمی به دل دارم ازین مخلوق بی وجدان
که گویی نیش خوردم نیمهشب از ساس مینالم
شکسته، قامتم چون خطّ نستعلیق و دیوانی
که مانند قلم ، بر صفحهی قِرطاس۱ مینالم
گهی نالم به حال مردم قربانی تاریخ
نظیر ژاک رنه و دانتون و باراس۲ مینالم
شدم گاهی چو ژان والژان و ماریوس و کوزت۳ نالان
و گاهی هم به حال شخص آنجوراس۴ مینالم
هزاران بار مُردم از غم ، اما زنده گردیدم
ز دست معجزات حضرت الیاس۵ مینالم
چو عیسیٰ میکشم پَر عاقبت بر آسمان روزی
که من از فتنهی یاران باراباس۶ مینالم
فشارم گاه پایین است و گاهی میرود بالا
ولی هرگاه میبینم به دستی جاس۷ مینالم
اگرچه دائماً کوشیدهام در زندگی اما...
ندارم چون که دیگر طاقت پرگاس۸ مینالم
نمینالم از آن که : میکشد فریاد بیداری
ولی از آنکه خواباست و کشد خرناس مینالم
جهالت ریشه کرده ، ایدریغا بین این مردم
از این انسان تیپاخوردهی فرناس۹ مینالم
به می خو کردهام ناچار اگر از غصه و ماتم
ولی چون از سر انسان بَرد احساس مینالم
اگرچه عالم مستی خوشاست اما از آن روزی
که انسان را کند ولگرد و آس و پاس مینالم
نمینالم ز دست (ساقی) و جامِ مِی و مستی
از آن که داد بر دستان من گیلاس مینالم .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
۱ـ قرطاس : کاغذ
۲ـ ژاک رنه و دانتون : دو تن از انقلابیون فرانسه که اعدام شدند.
۳ـ ژان والژان و ماریوس و کوزت : شخصیتهای داستان بینوایان که سرانجام ماریوس، جوان انقلابی با کوزت ازدواج کرد.
۴ـ آنجوراس : رهبر قیام پاریس که اعدام شد.
۵ـ الیاس : پیامیری که مردگان را زنده میکرد.
۶ـ باراباس : کسی که حضرت عیسی را به جای او به صلیب کشیدند.
۷ـ جاس : نبضگیر
۸ـ پرگاس : تلاش و کوشش
۹ـ فرناس : خوبآلود و نادان
(وعده و پیمان)
سخت است که هی دم زنی از عشق فراوان
اما رَوَد از یاد تو آن وعده و پیمان
آن روز که دیدم گل رویت به تو گفتم:
لبخند تو کردهاست مرا ، واله و حیران
دل بستی و دل بُردی و ناگاه برفتی
چه زود رسیدی به خطِ قرمز پایان؟
برتافتی از روی من آن روی منیرت
من ماندم و تاریکی شبهای بیابان
گویی که تو از قافلهی گنجوَرانی
اما منم از قافلهی قافلهگیران
من ساکن کوخی که خراب است به شوشام
تو ساکن کاخی به بلندای شمیران
در سلسلهی عشق تو عمریست اسیرم
تو بیخبر از سلسله و سلسله جنبان
مانند کویری که ترک خورده ز خشکی
چون دیر زمانیست که دور است ز باران ـ
من تشنهی ته جرعهای از آب حیاتم
اما تو شدی مست ز سرچشمهی حیوان
سرخ است گل روی تو از رونق بازار
زرد است ولی روی منِ بیسر و سامان
من شاخهی خشکیدهای از باغ خزانم
آن شاخهی درماندهی در بندِ زمستان
اما تو دلانگیزتر از فصل بهاری
مانند گل نسترنی در دل گلدان
هرچند که پژمرده و افسردهترینم
اما تو فریباتری از قالی کرمان
دل میکَنم از (ساقی) و میخانه و مستی
اما تو مرا جرعهای از عشق، بنوشان.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
33.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غزل وعده و پیمان
در سلسلهی عشق تو عمریست اسیرم
تو بیخبـر از سلسـله و سلسـله جنـبان
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
#خوانش #اعظم_کلیابی #بانوی_کاشانی