eitaa logo
ثاقبین
1.7هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
5.5هزار ویدیو
163 فایل
ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس بگو https://eitaayar.ir/anonymous/aC13.WB6bV @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمی‌گم شهید نشید، شهید زندگی کنید، تا جوانید کارتون داریم آنوقت اگر خواستید در پیری شهید بشید. انشاالله بتوانیم شهید زندگی کنیم در رکاب رهبر معظم انقلاب و سرباز واقعی باشیم برای امام زمان روحی و ارواحنا لتراب مقدمه الفدا تا روزی لیاقت شهادت را داشته باشیم... https://eitaa.com/saghebin
🌷پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: ‌ هر که درختی بکارد و درخت میوه دهد، خداوند به اندازه میوه‌های آن درخت به او ثواب می‌دهد. 📗مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۴۶۰ @SAGHEBIN
aboozar_mixdown.mp3
25.62M
🎙 🚨وضعیت محتوایی ۱-جریمه نقدی عملاً قابل وصول نیست ۲-بی‌ححاب فقط به جریمه محکوم می‌شود ۳-طرح نور پلیس متوقف می‌شود ۴-هیچ‌کس حتی مقام قضایی و پلیس اجازه ممانعت میدانی از بی‌حجابی ندارد ۵-جریمه های نقدی بی‌حجابی ضمانت اجرایی ندارد @SAGHEBIN
عین حقیقته! 😂 @SAGHEBIN
✅ گزیده ای از بیانات رهبر انقلاب در دیدار کارگزاران حج ۱۴‌۰۳/‌۰۲‌/۱۷ ✨ملّتی که احتیاج دارد به کارهای اساسی و بزرگ، آحادش باید با ذکر خدا مأنوس باشند 🔸اگر ما متذکّر یاد خدا باشیم، دنبالِ ذکر، «فلاح» است. فلاح فقط رستگاری معنوی و روحی نیست؛ فلاح یعنی در همه‌ی کارها به هدف و مقصد دست یافتن 🔸همین امروز، این اتّفاقی که الان در دانشگاه‌های آمریکا و بعضی از کشورهای دیگر می‌افتد، یک حادثه‌ شگفت‌انگیز و بی‌سابقه است. 🤝امروز فلسطین به پشتیبانی دنیای اسلام احتیاج دارد. بله، جمهوری اسلامی منتظر این و آن نماند و نمیمانَد، لکن اگر چنانچه دستهای قویّ ملّتهای مسلمان و دولتهای مسلمان از اطراف بیایند و همراهی بکنند، تأثیرش خیلی بیشتر میشود؛ دیگر این حالت رقّت‌بار مردم فلسطین این‌جور ادامه پیدا نمیکند. 🍀از خداوند، تفضّلاتش را، رحمتش را، مغفرتش را برای امام بزرگوارمان، برای شهدایمان، برای گذشتگانمان مسئلت میکنیم. @SAGHEBIN
💠مکروهات مسجد 💬گاهی دیده می‌شود مردم در مسجد به استراحت می‌پردازند یا با صدای بلند یکدیگر را صدا می‌زنند یا به خرید و فروش یا صحبت از امور دنیایی مشغول هستند و...؛ درحالیکه نمی‌دانند کلیه این امور در مسجد، مکروه است. 💠 این کارها درباره مسجد مکروه است: 🔹 خرید و فروش در مسجد 🔹 سخن گفتن از امور دنیا در مسجد 🔹 خوابیدن در مسجد مگر در حال ناچاری 🔹 فریادزدن در مسجد و صدا را بلند کردن، مگر برای اذان 🔹 عبور از مسجد، به عنوان محل عبور، بدون آنکه در آنجا نماز بخواند 🔹 انداختن آب دهان و بینی در مسجد ( اگر بی احترامی به مسجد باشد حرام است ) 🔹 رفتن به مسجد برای کسی که سیر یا پیاز خورده و بوی دهانش مردم را آزار می‌دهد. 📚 احکام مسجد، ص۵٧ 📚 @SAGHEBIN
🔹به دروغ گفته اند ایران پس از اسلام عقب ماند و همه افتخارات و تمدن و علم ما متعلق به پیش از اسلام است. 🔸 میخواهند تو این دانشمندان مسلمان کشورت و آنچه باعث پیشرفت و اوج تمدن ما و جهان بود و هست را نشناسی... ✅ جهانِ امروز ، علم خود را مدیون اسلام و دانشمندان مسلمان است.
سلام خدمت همه بزرگواران امیدوارم که حال همگی خوب باشد و ایام به کام باشد🤲🏻🌸 بزرگواران از امروز مستند سریالی ۲۰ قسمتی حجاب راه رستگاری در شبکه یک ساعت ۱۸:۳۰ که توسط افراد دلسوز برای ترویج حجاب و عفاف ساخته شده پخش میشود. اگر تمایل داشتید بین افراد خانواده و گروهها که دوستار همچین کارهای فرهنگی هستند تبلیغ بفرمایید از پخش و تبلیغ شما بزرگواران سپاسگزارم🙏🏻🌺🌸امیدوارم که این بیداری اسلامی برای امام حاضرمان حضرت ولیعصر عج مبارک باشد🤲🏻🌸🌺
دختر تمدن ساز در کلام امام خامنه ای.pdf
1.32M
💠 دختر تمدن‌ساز در دیدگاه و بیانات رهبر تمدن‌ساز؛ حضرت امام خامنه ای حفظه الله تعالی 🌸 🌴🇮🇷🌱 🪴بفرمایید محتوای دهه کرامتی! @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷امیرالمؤمنین علیه السلام: خداوند تعالى موجوداتی شگفت انگيز را ابداع كرد. بعضى جاندار، بعضى بيجان. برخى ساكن و برخى متحرک. پس بر آفرينش لطيف و دقيق و عظمت قدرت خود شواهدى آشكار اقامه كرد. آنسان، كه عقلها به فرمانبرداريش اذعان نمودند و به وجودش معترف شدند و تسليم او گشتند، و در گوشهاى ما، دلايل يكتايى او آوازه افكند. 📗از خطبه ۱۶۵ نهج البلاغه @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ اهمیت و برکات تواضع داشتن در دنیا 💢خودشیفتگی و تکبر بدتر از گناه است @SAGHEBIN
پاره آجر! 😂 @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رئیسی: مجلسِ قوی دولت قوی را به‌دنبال خواهد داشت؛ مردم جمعه با حضور در دور دوم انتخابات، انتخابشان را تکمیل کنند. @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رئیسی: گشت ارشاد مدیران عملیاتی شده است 🔸تاکنون نزدیک به ۱۰۰ نفر از مدیران دولتی جابه‌جا شده‌اند. گشت ارشاد مدیران فعال شده و در دستگاه‌ها و اداره‌ها حضور دارند. ما برای برخورد با متخلفان و افراد ناکارآمد خط قرمزی نداریم. @SAGHEBIN
◽️رئیسی: برای استان‌هایی که بیشترین آمار بیکاری را دارند کارگروه‌ ویژه و سریع تشکیل شود پرداخت تسهیلات برای واحدهای تولیدی، پرداخت تسهیلات ازدواج، مسکن و اشتغال از موضوعاتی است که دولت همواره نسبت به آن دغدغه داشته است. ◽️بشار اسد: در کمک به مقاومت تردید نخواهیم کرد موضع ما در قبال آرمان فلسطین هیچ تغییری نکرده و سوریه با تمام امکانات به مردم فلسطین و کسانی که در برابر رژیم صهیونیستی مقاومت می‌کنند، کمک خواهد کرد. ◽️۸۱ درصد سدهای خوزستان پُر شد مدیرعامل آب خوزستان: در حال حاضر ۸۱ درصد کل مخازن سدها آبگیری شده، در زنجیرۀ کارون بالای ۹۱ درصد و در سد دز ۱۰۰ درصد آبگیری شد. @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حملات بی‌سابقه حزب‌الله به دشمن 🔹دیروز مقاومت اسلامی لبنان، لحظه‌ای دشمن را آرام نگذاشت. 🔹پرتاب موشک‌های هدایت شونده به اهداف اسراییلی با حمله پر تعداد پهپادی همراه بود. 🔹بیش از ۶ پهپاد به سوی دشمن پرتاب شد که برای مقابله با آنها از پدافند زمینی، جنگنده اف۱۵ و هلیکوپترهای جنگی کمک گرفتند و تنها یک پهپاد را شکار کردند. 🔹به نظر می‌رسد حزب‌الله این پیام را می‌دهد که آماده استفاده پر شمار از سلاح‌های مختلف خود در پاسخ به افزایش جنایات رژیم صهیونیستی است. @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هشتگ رفح، زیر پست‌ها در شبکه‌های مجازی 🔹کاربران از حال و روز اهالی رفح پس از حملات رژیم صهیونیستی نوشتند. @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خواسته مشترک دانشجویان حامی فلسطین در آمریکا و اروپا چیست؟ @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت‌الله رئیسی ساعاتی قبل به قم آمد و به زیارت حرم حضرت معصومه(س) مشرف شد 🔹 آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور کشورمان بامداد امروز برای انجام دومین سفر استانی به شهر مقدس قم سفر کرده و به زیارت مضجع شریف حرم مطهر بانوی کرامت مشرف شد و ضمن زیارت قبور‌ علما با زائران حرم بدون تشریفات دیدار کرد. @SAGHEBIN
ثاقبین
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت پنجاه و چهارم من زورکی خندیدم و او ادامه د
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ قسمت پنجاه و پنجم از چاله قام دین تا سبزه میدون اومدی برا خرید کشک؟! به خانه رسیدم، عمه دست و پایم را مالید و دلداری ام داد. به بخاری نفتی چسبیدم تا لب هایم از حرارت گل انداخت. عمه گفت:«پروانه جان، وقتی بقالی سر کوچه بسته بود، باید برمی‌گشتی، نه اینکه بری تا سبزه میدان.» هیچی نگفتم میهمان‌ها رفتند، عمه هم به تهران برگشت و زمستان هم با همه سختی هایش گذشت. هنوز سبزه‌ها از دل خاک قد نکشیده بودند که رادیو مارش حمله زد. و خبر یک حمله بزرگ سراسری به نام عملیات فتح المبین را داد. و حاج آقا سماوات نبود که از حسین و بچه های همدان خبری بدهد. او هم به خوزستان رفته بود. ایام نوروز بود و بدون حسین، سفره هفت سین لطفی نداشت فقط قرآن می‌خواندم و از رادیو اخبار عملیات را دنبال می‌کردم. پیام امام که پخش شد، دلم آرام گرفت. ظاهراً بخش وسیعی از خوزستان از اشغال دشمن خارج شده بود. رادیوی استان زمان تشییع شهدا را اعلام می‌کرد. چشمم به در بود که کسی از سپاه یا بنیاد شهید بیاید و خبری را که نمی‌خواستم بشنوم، بدهد. روزها از پی هم می‌گذشت و خبری از حسین نبود. خبرهای داغ و پرالتهاب از تلویزیون پخش می‌شد؛ اخبار و تصاویر عملیات برای آزادسازی خرمشهر پس از دو هفته، آمبولانسی با چراغ قرمز گردون، دم در خانه ایستاد. ریختم. قلبم به کوبش افتاد. راننده آمبولانس، دوست حسین، حاج آقا مختاران بود. سراسیمه جلو رفتم چشمانم حسین را می‌جست. دیدمش. روی برانکارد دراز کشیده بود و دست تکان می‌داد، کمی آرام شدم. دو نفر سر و ته برانکارد را گرفتند و به خانه آوردنش. تیر به پایش خورده بود. زخم را در ماهشهر بسته بودند. اما هنوز لباس خاکی و شوره زده جبهه تنش بود و شلوارش خونی، صورتش سوخته و سیاه و کف پاهایش پر از تاول‌های ترکیده. باور نمی‌کردم زنده ببینمش. لال شده بودم. وهب با ریش‌هایش بازی می‌کرد و مواظب بودم که روی پایش نیفتد. حاج آقا مختاران وقت رفتن، به شکلی که حسین نشنود، گفت:« گلوله تیربار خورده به پاهاش، نمی‌خواست بیاد عقب، به زور آوردیمش.» هر روز از بهداری سپاه می‌آمدند و زخم را ضد عفونی می‌کردند. تب داشت ولی به روی خودش نمی آورد. مبادا نگران شوم. پرسیدم:«چرا بیمارستان نموندی؟» گفت:« یه زخم سطحیه. تیر به گوشت خورده و بیرون رفته، زود خوب میشه.» و به حاج آقا مختاران تلفن زد. ۷ ماهه بودم وهب هم نحسی می‌کرد. انتظار داشتم تا به دنیا آمدن فرزند دوممان بماند. ابرو گره کردم««کجا؟ یعنی نیومده می‌خوای برگردی با این زخم؟!» برعکس من، تبسم کرد و گفت:«بچه ها رسیدن پشت دروازه خرمشهر. حاج احمد متوسلیان هم مثل من از پا ترکش خورده ولی برگشته.» - تو با این پای زخمی حتی نمی‌تونی بایستی، حداقل بمون، زخمت که خوب شد برو. آهی کشید که از ته وجودش بالا آمد:«شاید اون وقت دیر شده باشه، حاج محمود تنهاس.» همان روز حاج آقا مختاران با همان آمبولانس آمد با دو تا عصا به جای آن دو نفر که آورده بودنش. حسین عصاها را زیر بغل زد. سیر نگاهم کرد و کشان کشان تا پای آمبولانس رفت. و رفت. «خرمشهر شهر خون آزاد شد.» این خبر را از تلویزیون شنیدم و دیدم تصویر هزاران، هزار عراقی را که زیر پوش هایشان را درآورده بودند و دست‌هایشان به علامت تسلیم بالا بود. مردم همدان توی خیابان‌ها آمده بودند و ماشین‌ها توی روز با چراغ روشن می رفتند و بوق شادی می‌زدند. بوی اسپند و بانگ صلوات در همه جا پیچیده بود. سر چهار راه ها شیرینی پخش می‌کردند و به هم تبریک می‌گفتند. وهب را بغل کرده بودم و توی خیابان می‌گشتم که چشمم به پلاکاردی افتاد که می‌خکوبم کرد. نوشته بود:«پرواز ملکوتی فرمانده سپاه همدان و جانشین تیپ ۲۷ محمد رسول الله حاج محمود شهبازی بر مردم شریف و انقلابی...» چشمانم سیاهی رفت و یک گوشه نشستم. حاج محمود و حسین مثل یک روح در دو بدن بودند. می‌توانستم حدس بزنم که حسین چه حال و روزی دارد. دیگر نه به فکر زخم پای او بودم و نه در اندیشه بچه توراهی‌ام. فقط از خدا می‌خواستم، او را زنده ببینم. تا یکی از بچه‌های سپاه را که از خرمشهر آمده بود، دیدم و از حسین پرسیدم، گفت:«حالش خوبه عصا رو هم کنار گذاشته.» پرسیدم:«پس چرا نمی آد؟! سکوت کرد و رفت. چند روز بعد پیکر محمود شهبازی و سایر شهدای فتح خرمشهر را برای تشییع به همدان آوردند. پشت سرتابوت او از میدان امام تا خیابان شهدا رفتم. احساس می‌کردم پشت تابوت حسین می‌روم. همسر حاج آقا سماوات که نگرانی ام را می‌دید، گفت:«نگران نباش، حسین آقا حالشون خوبه اما چون مسئولیت دارن، ناچارن بمونن. محمود شهبازی را برای تدفین به شهرش اصفهان بردند. تعدادی از خواهران سپاهی هم به اصفهان رفته بودند و می‌گفتند:«پدر و مادر شهید شهبازی تا روز تشییع نمی‌دونستن، فرزندشون، فرمانده سپاه همدان و جانشین تیپ محمد رسول الله بوده.» ❤️ 🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️🍃❤️
🌹پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله: هر کس سه جمعه متوالی، نماز جمعه را بی دلیل ترک کند، منافق نوشته شود. 📙بحارالانوار ۱۸‌/۱۸۳‌/۸۹ @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی که توان درک «تغییرِ وضعیت اضطراری جهان»، و «ورودِ آن به تمدن جدید» را در این روزها ندارد، به «سلامت قلب» خود شک کند! @SAGHEBIN
ثاقبین
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت پنجاه و پنجم از چاله قام دین تا سبزه میدون اوم
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ قسمت پنجاه و ششم شهادت شهبازی داغی سنگین بر دل حسین بود. این را در لابه لای، نامه ای که برایم نوشت، فهمیدم. نوشته بود:« محمود شهبازی رفت. دنیا براش کوچیک بود، خیلی کوچیک!» و در انتهای نامه احوال وهب و بچه توراهی ام را پرسیده بود. فرزندمان پسر بود و قرار بود اسمش مهدی باشد. پا به ماه بودم. خواهرم ایران از وهب مواظبت می‌کرد. عمه هم تهران بود و چند ماهی می‌شد که پدرم، پس از سال‌ها تنهایی، به اصرار بزرگ ترها، زن گرفته بود. وقتی مهدی به دنیا آمد از بیمارستان به خانه آمدم. نه همسری نه مادری و نه مادر شوهری، تنها ایران بود که مثل پروانه دورم می‌چرخید. دلم داشت از غصه می‌ترکید. انگار نه انگار که مهدی به دنیا آمده است. اما باید غصه و دلتنگی ام را پنهان می‌کردم سر بیشتر کوچه ها، حجله شهید گذاشته بودند. شهدای عملیات جدیدی به نام رمضان. حالا فهمیدم که چرا حسین نمی توانست .بیاید. کم کم جای خالی حسین را برای ما حاج آقا سماوات و همسرش پر کردند. حاج آقا هر روز دم غروب برایمان نان سنگک می‌آورد. ماه رمضان بود، وهب زولبیا، بامیه می خواست. تهیه می‌کرد و به خانه می‌داد. پیغام‌های حسین را هم می‌رساند که دارد نیروی های تیپ محمد رسول الله را برای مقابله با اسرائیلی ها که به جنوب لبنان حمله کرده اند، از مهرآباد به سوریه می‌فرستد. پرسیدم:«حسین هم میره؟!» جواب داد:«اگر بخواد بره حتما سری به شما می‌زنه.» روز آخر ماه رمضان بود، روز جمعه و روز قدس. سر ظهر داشتم مهدی را شیر می‌دادم که انگار زلزله شد. ساختمان لرزید و صدای انفجاری مهیب شهر را لرزاند. رفتم سر پشت بام و توده عظیم و سیاهی که مثل قارچ از وسط شهر به آسمان می‌رفت را دیدم. محل نماز جمعه در استادیوم ورزشی بمباران شده بود. آن روز بیش از ۱۲۰ زن و بچه که روی سجاده نماز نشسته بودند، قطعه قطعه شدند. بمب وسطشان خورده بود. خواهران حسین، منصور و اکرم شاهد این صحنه بودند و قطعه های گوشت را از گوشه و کنار جمع کرده بودند. و عصر همان روز با حالت رنگ پریده آمدند. خسته بودند. رفته بودند گورستان برای شستن شهدا. اکرم خانم که به آب و آبکشی، دقیق و حساس بود، با لیف و کیسه حمام و سنگ پا، پیکر شهدا را شسته بود. منصور خانم می‌خندید و می‌گفت:«پروانه، نبودی ببینی، اکرم برای شهدا سنگ پا می‌کشید. خوش به حال مرده یا شهیدی که اکرم اونو بشوره. مثل برف سفید و تمیز میشه.» اکرم هم که هنوز توی حال و هوای غسالخانه بود، پشت دستش میزد و برای من، از دست و پاها از بدن جدا افتاده، و از دخترکانی که هنوز هویتشان معلوم نشده بود، می‌گفت. عملیات رمضان تمام شد. ماه رمضان هم تمام شد. شهدای بمباران نماز جمعه دفن شدند و حسین آمد. مهدی ۱۷ روزه بود. یک چشم حسین خندان و چشم دیگرش گریان بود. خنده برای آمدن مهدی و گریه برای رفتن حاج محمود شهبازی. مهدی را بغل کرد و دهنش را نزدیک گوشش برد و برایش اذان و اقامه خواند. گفتم:«از وهب آروم تره.» گفت:«حتماً تو آروم بودی که مهدی هم آروم تره.» به جای پاسخ نگاهش کردم، یک نگاه معنی دار. از همان نگاه، پاسخم را شنید و لحنش را تغییر داد:«می‌دونم که این چند ماه که نبودم به تو، چه گذشته ولی خدا شاهده که باید جبهه می موندم. حاج محمود، یه شب قبل از ورود ما به خرمشهر شهید شد و کارش افتاد رو دوش من. بعد از نبرد دو ماهه برای آزادی خرمشهر، عملیات رمضان رو برای به سرانجام رساندن جنگ ادامه دادیم، اما سمبه دشمن پرزور بود و هرچی زدیم، به در بسته خوردیم. توی دژها و خاکریزهای مثلثی کوشک و شلمچه گیر کردیم. همزمان بنا شد که بخشی از نیروهامون رو به جنوب لبنان بفرستیم. حاج احمد خودش زودتر از بقیه رفت و با چند نفر دیگه به اسارت گروهی در اومدن که دستشون با اسرائیلی ها یکی بود. حاج همت برای هدایت نیروها به سوریه و جنوب لبنان رفت و منو از دم پله هواپیما برگردوند. مجبور شدم بمونم. آیا با این شرایط، می‌تونستم حتی یه روز به شما سر بزنم؟!» رک و صریح گفتم:«آره، به اندازه یه رفت و برگشت یک روزه میتونستی بیای و بری. همون طور که برای مداوای زخمت اومدی و رفتی.» سرش را پایین انداخت، وهب با زبان کودکانه اش گفت:«بابا نبودی هواپیماها، بمب انداختن روی سر مردم.» حسین مهدی را بغل کرده بود وهب را هم روی زانویش نشاند و خطاب به من گفت:«پیداست که زخم پای من خوب شده اما زخم دل تو، نه.» بغضی گلوگیر داشت خفه ام می‌کرد. بریده بریده، گفتم:« زخم زبون‌ها می‌شنوم که جگرم رو می‌سوزونه. میگن همه امکانات مملکت مال پاسدارها شده و غرق در رفاهن. میگن، فرماندهان، بچه های مردم رو میفرستن جلوی گلوله و خودشون جلو نمی رن میگن...» و ترکیدم. حسین بچه هایش را به سینه چسباند و دردمندانه گفت:«پروانه، امتحان تو از امتحان من، جنگِ من، زخم من، سخت تره. ❤️ 🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️🍃❤️