برنامه داشتن برای هر کاری، باعث نظم و آرامش میشود و همین نظم، لذت قلبی را هم بیشتر میکند.
امام رضا(ع) حتی برای نماز واجب و مستحب هم برنامه مشخص داشتند و در هر کدام، سورههای گوناگون را میخواندند.
رجاء بن ابیضحاک که در سفر امام(ع) از مدینه تا مرو همراهشان بود، از سورههایی که ایشان در هرکدام از نمازهای نمازهای مستحبی میخواندند میگفت و تعریف میکرد که:
ایشان در نمازهای واجبشان،
بعد از سورۀ حمد، سورۀ قدر را میخواندند.
در ظهر جمعه، سورۀ جمعه و سورۀ منافقون را
در نماز عشا، در شب جمعه، سورۀ اعلی را
و در نماز صبح روز دوشنبه و پنجشنبه:
در رکعت دوم، پس از حمد، سورۀ غاشیه را
تلاوت میکردند.
همین برنامهی دینی زیبا، به همراهان، ارزش و اهمیت نماز در نگاه اهل بیت (ع) را بیشتر نشان میداد.
#امام_رضا_شناسی
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
دارم عاشقی میکنم... 😢💔 @saharshahriary
چقدر سخته دوری...
امان از صبوری...
😔
4_6028293501119104628.mp3
1.11M
🎧 شور|به تو از دور سلام
🎤 #محمد_حسین_پويانفر
📍هیئت الرضا(ع) شب ششم محرم ١٣٩٨
#ياحسين
@saharshahriary 👈❤️
YEKNET.IR - shoor 2 - 98.05.04 - poyanfar.mp3
1.99M
🎧 شور|من غلام نوکراتم
🎤 #محمد_حسین_پويانفر
📍هیئت الرضا(ع) شب ششم محرم ١٣٩٨
#ياحسين
@saharshahriary 👈❤️
ز فراق من و دلدار چهل روز گذشت
از شب آخر دیدار چهل روز گذشت
از همان شب که زن و بچه ی دلخونت را
من شدم قافله سالار چهل روز گذشت
از شبی تلخ که همراه یتیمان بودم
وسط شعله گرفتار چهل روز گذشت
از شب شام غریبان که زمین می افتاد
پسرت با تن تبدار چهل روز گذشت
از غروبی که تنت زیر سم مرکب رفت
من شدم بی کس و بی یار چهل روز گذشت
از غروبی که دو تا دخترکانت مردند
پشت یک بوته ای از خار چهل روز گذشت
وای بر من ، ز شب غارت معجرهامان
دور از چشم علمدار چهل روز گذشت
از جسارت به من و هلهله ی نامردان
وسط کوچه و بازار چهل روز گذشت
از قد خم شده و موی سپیدم پیداست
چه بر این سینه ی خونبار چهل روز گذشت
من که یک روز جدا از تو شدم ، پژمردم
باورم نیست که این بار چهل روز گذشت
تو خودت از سر نی خوب تماشا کردی
که چه بر زینب غمخوار چهل روز گذشت
شعر؛ علیه السلام👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1666777100C9ca21a858d
معلم ها تأثیرگذارند...این جمله را وقتی درک می کنی که در کوچه پس کوچه های خاطراتت بچرخی و برسی جلوی درب خانه ی آن معلم محبوبی که راه رفتنش، نگاه کردنش، خندیدنش و حتی لحن حرف زدنش برایت بسیار مهم بود، انقدر مهم که سعی میکردی پنهان یا آشکار شبیهش باشی تا جاییکه صبح به صبح بچسبی پای میزش و بگویی خانوووووم چجوری روسریتونو می بندید که عقب نمیره... خانوووووم مامان ما نمیذاره چادر سرمون کنیم...خانووووووم یه چیزی بگیم؟ ما خیلی دوستون داریم...
#روزهای_مهربان_معلمی
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
بدان ای سالک راه خدا!
شما نمیدانید محبت چه کارهایی میکند! اصلا ریشه و محور تمام موجودات محبت و جاذبه است. محبت پیروساز است. بنشینید و فکر کنید و ببینید ریشه مشکلات مادی و معنویتان چیست! آیا به خدا تعلق دارید یا فقط حرف از دین میزنید، و قبله اصلی قلبتان، مال و ثروت و وسایل مجلّل و جاه و مقام و در نظر دیگران بزرگ شدن و همین مسائل دون دنیوی است؟!
اگر خدای ناکرده دنبال دنیا هستیم ولی هنوز ذرهای به خدا دلبستگی داریم، از خودش بخواهیم که قلب ما را از تعلق به دنیا خالی کند.
از حب دیده شدن و در معرض تمجید این و آن قرار گرفتن نجات دهد. از اینکه توسط مردم ستایش شویم و نفس مان لذت ببرد، به خدا پناه ببریم.
از اینکه صبح تا شب به دنبال صورتهای مادی دنیایی و گسترش زر و زیور و مادیات باشیم بترسیم.
اولیای خدا تحت عناوین گوناگون حتی در مناجاتها و دعاهایشان به ما آموختهاند که از خدا «تجافی از دار غرور» را طلب کنیم!
یعنی اینکه بگوییم: خدایا کمک کن تا از این دنیا که سرای فریب است کناره بگیرم!
«تجافی» به معنای «وابسته نشدن»است. «تجافی» عکس وابستگی است.
اما زینالعابدین(ع) در شب ۲۷ ماه مبارک رمضان از اول شب تا آخر شب این دعا را میخواند: اللهم ارزقنی التجافی عن دار الغرور» این هسته مرکزی است که انسان از این سرای فریب ببرد. و الانابه الی دار الخلود و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت. (بحارالانوار، ج ۷۰ ص ۱۲۲) بعداز کنارهگیری از دنیایی که فریب میدهد،
انسان تازه میتواند به دار جاودانه رجوع کرده و برای عبور از این نشئه آماده شود.
_____________
با نگاهی بر رسائل بندگی، آیتالله شیخ مجتبی تهرانی، ص ۲۱۵
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
بیا زندگی کنیم
درست مثل خورشید که روزی یک بار طلوع میکند، ما هم
یک بار متولد شده ایم
زندگی با همین اتفاقات کوچک، با همین دلخوشی های اندک، با همین زمین خوردن های گاه و بیگاه، با همین خنده ها و دوستت دارم های دلچسب، با همین دلتنگی های کشدار شبانه، با همین سلام و خداحافظ های باعجله زیباست...
بیا زندگی کنیم...
🦋🌹
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
خب شکر خدا که ستایش عزیز هم در چهارمین دهه زندگی پر فراز و نصیبش، و در سومین فصل سریال سرشار از تعلیق و جذابیتش عروس شد و عالمی رو از نگرانی و غم تجرد این بانوی زحمت کش، نجات داد.
البته اگر ایشون عروس نشه ، با این وجنات و کمالات که روز به روز در وجودش، کهولت سن جایش را میدهد به ترگل ورگلی، چه کسی بشه پس؟؟؟ نن جون آقای کروبی لابد...
ستایش رو نمیبینم، امشب اتفاقی و گذرا متوجه پای سفره عقد نشستنش شدم و بقیه داستان رو لفظی شنیدم.
اما این دلیل نمیشه که ازدواج این دو نوگل تازه شکفته رو خدمت ملت عزیز همیشه پای تی وی تبریک نگم.
جالب اینجاست که مهمان ما از من میپرسه: مگه نمیبینی ستایشوووووو؟
و من میگم: واقعا میبینی ستایشو!!!! این سریال
توهین به شعور مخاطب نیست؟؟؟ بله منم میدونم جراحی چه میکنه با این جماعت نسوان، یعنی طرف زن آقای تناردیه باشه، بره توی اتاق جراحی، سیندرلا بیاد بیرون قابل هضمه!
اما اینکه طرف، فصل قبلی سریال، عین بیمارای صعب العلاج بود با عینک و چروک مختصر و این سری عین دخترِ دختر خودش میمونه بی عینک و بی چروک!!! اینو کجای دلم بذارم. لااقل اون دوره پیر نمیشد دوباره جوون بشه به اذن الهی. شماها برای وقتتون ارزش قائل نیستید، به مغزتون هم احترام نمیگذارید؟؟
البته من میگم مخاطب بنده خدا از صبر و مهربونیش داره میبینه، شما چرا میسازید آخه؟؟؟!!!
میگه نه عزیزم! ببین مثلا از بس آرامش داشته و استرس نداشته، خوب مونده.
میگم بله میدونم تهیه کننده اش اینو برای ماست مالی گریم تعطلیلشون گفته... اما اگه انقدر آرامش داشته و همه چی عالی بوده، چرا خوب نبوده از اول، بلکه خوب شده یهویی بعداً؟؟؟ کرم حلزونتو چند میخری ستایش جان؟؟؟
میگه خب چی ببینیم. بهتر از ماهواره است که!!!
میگم: عاشق استدلالهاتم و این یکیو قبول دارم. البته اونی که ماهواره میبینه نمیاد پای ستایش.
اما کلا این تِم اوشینی، یعنی سریال زرد، با محوریت یک زن درد و بلا دیده و بیچاره و ذله شده از دست شوووهر و قوم شوهر که همیشه عین کوزت در حال سابیدن کف زمینه، یا با بچه هاش در حال فرار توی کوه و بیابونه، یا سرش هوو اومده، یا درست بعد از چادری شدن و ایمان آوردن به دین و قبله و کتاب الله، کل یوم سر قبر شوهر جوونش داره زار میزنه و چند نفر دارن اموالشو میکشن بالا همیشه جواب میده، دوست داریم این ضعف و خودآزاری ناخودآگاه رو.
درون همه ی ما یک اوشین زندگی میکنه، که اشک ریختن یواشکی با سریال های تلخ زنانه ی شبانه را دوست داره.
تقصیر هم نداریم، ذائقه مان رو عادت نداده اند به امثال "مدینه ها" که تصویر زن عفیف و خودساخته و کارآفرین و مولد و پشتیبان و محکم، رو در عین داشتن رنج و بلا و مصیبت، ببینیم و ببینیم که می شود، ستایش نبود، کیمیا نبود، لیلا نبود، اوشین نبود، اما زن بود!!! زنی محکم و قهرمان که باید به افتخار همه ی صبوری ها و کم نیاوردن هایش ایستاد و کف زد...
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
زائرای حسین با خودتون چه برکتی آوردید... دلتون تنگ شده انگار برای حال و هوای هفته پیش این وقتای خودتون
.. مشایه... عمود به عمود... به یاد موکب و چای و چشم پر اشک...
دل آسمونم انقدر پره که هرچی میباره بازم گریه هاش تمومی نداره... مشایه... ابر به ابر... به یاد مشک و عطش و چشم پر خون....
#سحر_شهریاری
@saharshahriry
4_5870607384618993807.mp3
569.4K
شهید حاج محمود توکلی
مقر تفحص شرهانی
فروردین ۱۳۸۴
@saharshahriary
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
شهید حاج محمود توکلی مقر تفحص شرهانی فروردین ۱۳۸۴ @saharshahriary
صوت را برمیگردانی و از اول گوش میدهی، صدایش موج دریاست، با لهجه ای که مزه ی آب دریا را شیرین کرده... یکبار، دوبار، ده بار، صدبار، گوش میکنی و اما... تمامی ندارد این اشتیاق... اصلا بنظرم اشتیاق همان دلتنگی است... فقط اسمش را عوض کرده اند که دلت خوش باشد، چشمَت به راه بماند، و گوشَت به زنگ باشد که شاید دوباره در چارچوب درب ظاهر شود و همانطور آرام و محجوب لبخند بزند و بماند و نرود...
یک روز بهاری در فروردین ماه سال ۱۳۸۴ در مقر تفحص شهدا ،جایی در دل دشت شرهانی در سنگر هلالی شکل فرماندهی، یک سنگر خالی، که پر از سادگی و صمیمیت بود و آدم هایش هم جنس خودش خاکی و بی ادعا، همراه با حاج محمود توکلی نشسته بودیم و این حرفها بین مان رد و بدل شد.
حاج محمود توکلی جانباز دوران جبهه و جنگ بود و حتی در دوران تفحص نیز ترکش های مین به جراحات قبلی اش افزوده بود و با دردها و رنج های بی شمار روزگار را سپری می کرد...
اگر شخص ناشناسی وارد مقر می شد تا از دیگران سوال نمی کرد، نمی توانست سنگر فرماندهی را از باقی سنگرها تشخیص بدهد و حتی حاج محمود را که یک فرمانده کارکشته بود، از باقی نیروها متمایز کند. آخر آنجا فرماندهی به دل ها رسم بود، نه به درجه و پست و سمت...
در همان سنگر فرماندهی حاج محمود،
یاد شهید غلامی (شهید تفحص) افتاد. خیلی ناراحت بود و با غصه می گفت: چون از شهید غلامی و قافله دوستان شهیدش جا مانده، دلش گرفته، افسوس می خورَد و ...
اما برای من و خیلی های دیگر، مشخص بود که حاج محمود شهید زنده ای در میان اهل زمین است که پایان مأموریتش شهادت است.
حاج محمود همیشه سرش پایین بود و متین و آرام حرف می زد... آن روز هم همین طور... بعد از آن همیشه برای من سوال بود که چرا حاج محمود در جنگ به شهادت نرسیده... این همه سال در بین خاک ها به دنبال تکه استخوان شهدا اتفاقی برایش نیفتاده... تا اینکه دهم مهرماه ۹۸ یک بار برای همیشه، سوالم را جواب داد... با رفتنش...با برنگشتنش...
ماموریت حاجی در پنجوین عراق به تمام رسید و مسافر معراج شهدا، فرمانده ی بی ادعا... حالا چند روزی است که ساکن بهشت است...
#شهیدحاجمحمودتوکلی
#مهدی_طوقانی
@saharshahriary
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
اولین جمعه ی دلتنگی اولین جمعه ی تنهایی اولین جمعه ی بی قراری... اگر میتوانستم همین الان پرواز میکرد
👇👇👇👇👇👇👇👇
از اینجا به بعد نظرات دوستان عزیز و مهربان همراه راجع به مطالب مختلف کانال تقدیم نگاهتون
عزیزان دل نادیده اما در دل جای گرفته، سلام! ✋
ممنونم که مهربانید و همراه.
گاهی پای درددل هاتون خوشحال شدم خندیدم و گاه اشک ریختم، گاهی حرف و صحبت مفصل داشتیم و گاهی حتی نرسیدم پاسخ تون رو بدم.
خواهشم اینه که هیچ وقت این عدم پاسخ رو حمل بر بی ادبی نکنید، واقعا نمیرسم و ترجیحم اینه صحبت ها جمعی باشه نه شخصی، مگر موارد ضروری.
گاهی حتی دوست دارم ازتون کمک بگیرم، ببینم کسی میتونه وقت بگذاره مطالبی رو که در روزهای شلوغم، نمیرسم بنویسم، براش بفرستم تا لطف کنه بنویسه، بگذارم در کانال تازه تازه به دست مخاطب برسه، اما روم نمیشه و باز فرصت اندک دورم میکنه از نوشتن...
گاهی انقدر پیامهای زیبا، حرف های دل، خاطره های جالب و نظرات و پیشنهادات سازنده تون زیاده، که نمی رسم پاسخ بدم و یا همه رو عکس بگیرم و بگذارم در کانال. البته تا جایی که فرصت کردم بیشترش رو منتقل کردم و دیدید. چون اعتقاد دارم، چراغ اینجا با حرف و صحبت و قلم و نظر همه مون روشنه و نه فقط من کمترین. من وجود نداره همه زنده ی محبتیم و شهید عشق. مگه نه؟؟؟
ارادتمند و قدردان محبت و توجه تک تک تون هستم.
#سحر_شهریاری