eitaa logo
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
7.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
16 فایل
ضیافت‌قلم‌ودست‌نوشته های #سحر_شهریاری ارشد ادبیات،دانشجوی دکترای مدیریت، معلم،نویسنده،فعال اجتماعی و فرهنگی،سخنران و مجری کشوری،مبلّغ و کارشناس محافل بانوان و دختران،شاگردی درحال آموختن. حذف لینک و نام نویسنده به‌رسم امانتداری جایزنیست تبادل @FatemehSat
مشاهده در ایتا
دانلود
بازار در رڪود و خبرهاے تلخ و سـرد جانم فـداے رونقِ پرچـــــم فروش ها ✋ #عشق‌‌ات‌تمام‌فرضیه‌ها‌را‌بہم‌زده @saharshahriary
هدایت شده از هیئت موکب الزهرا(س)
وقتی صدای نماز شب و العفوِ کوفیان به آسمان می‌رفت، نماینده‌ی حجتِ خدا، تنها و بی‌کس بین کوچه‌ها دنبال پناه می‌گشت. ابن زیاد، عاشقِ این دینِ غیر سیاسی بود. اگر نماز شب خوان باشی و یزید زمانت را نشناسی و خود را از سیاست دور کنی، تیغ بر امام زمانت خواهی کشید ، مطمئن باش... هیئت موکب الزهرا👇👇👇 @heyatalzahra
هدایت شده از هیئت موکب الزهرا(س)
💠استاد انصاریان 🔸️از شرکت در مجلس عزای امام حسین(ع) و رونق بخشیدن آن غافل نشوید که مشکلات دنیوی و سختی های اخروی با اشک بر سیدالشهدا(ع) سهل و آسان می شود. دعوتید به هیئت موکب الزهرا @heyatalzahra
هدایت شده از هیئت موکب الزهرا(س)
#مهمان‌داریم روز جمعه ساعت٩صبح تشييع پیکر مطهر شهيدابوالفضل‌كلهر از مسجدسپهسالارحسین ع خیابان فرجام چهارراه ولیعصر خ شهیدان محمدباقری ان شاءالله همه در اين مراسم پرنور شركت خواهیم‌کرد. #یاابالفضل @heyatalzahra
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
#مهمان‌داریم روز جمعه ساعت٩صبح تشييع پیکر مطهر شهيدابوالفضل‌كلهر از مسجدسپهسالارحسین ع خیابان فرج
تقدیم به پیکر تفحص شده و رجعت کربلایی برادر شهیدمان 🌷🌷🌷 آشنایی من با تو‌ گره خورده به شعله ی شمع های سفیدِ شب شام غریبان، که با دست های کوچک، نگران از خاموش شدنش، قدم هایمان را کند می کردیم و کوچه به کوچه می چرخیدیم و می خوانیدیم: ناله ی وامحمدا آید زطفلان زینب بود امشب پرستار یتیمان... مقصد شام غریبانِ جمعیتِ زیاد مرد و زن مسجد ما که در محله ای پر شهید است و مسجدی های صمیمی و پررفت و آمدی دارد، درب خانه ی شهدای مفقودالاثر بود... دو دمه ها خوانده می شد و به یاد غروب سخت روز دهم و لحظات اسارت آل الله، به سر و سینه میزدند... جلوی خانه ی شهدایی که هنوز پدر و مادر چشم به راهشان منتظر پسرشان بودند جمعیت می ایستاد و نوحه ی "گُلی کم کرده ام می جویم او را..." با هق هق مادرهای شهدا و لرزیدن شانه های پدران شهدا قاتی میشد... همیشه می دانستم بعد از خانه ی شما، نوبت خانه ی ماست، خانه ای که دو عموی شهیدم در آن بزرگ شدند و از همان جا رفتند و دیگر بازنگشتند. تو مفقود بودی عمو جمال من هم مفقود بود... تو رفیق صمیمی عمو یدالله من بودی، تو شهید شده بودی و او هم شهید شده بود، اما او حالا برای خودش مزاری داشت و از توخبری نبود... از تو... از جمال و از خیلی های دیگر... چند سال بعد من بزرگتر شدم و پای همین روضه ها قد کشیدم و زیر این پرچم ها سینه زدم و خادمی کردن یاد گرفتم... حالا دیگر خانه ی ما و چند خانه ی دیگر از مقصد های توقف روضه خوانی شام غریبان حذف شده بود، عموی من برگشته بود و جامانده ی خیلی های دیگر. بارها دنبال تابوت هایشان دویده بودیم و خوانده بودیم این گل "پرپر از کجا آمده... از سفر کرببلا آمده..." دنبال همین تابوت ها به نوجوانی رسیدیم و من همیشه صدای مادرت در گوشم بود که: "آرزو دارم فقط یک بار دیگه ابوالفضل رو بغل کنم." می دانستم مادرت پابه پای هر کاروان شهدا به معراج میرود... می دانستم که پدرت هنوز منتظر زنگ در است که برگردی... همین چند وقت پیش بود که مادرت گفت هیئت موکب الزهرا را خانه ی ما برگزار کن به نیت ابوالفضل...تولدت و شهادتت فرقی نمی کرد برای هردو، مراسم هایت پابرجا بود... فقط دلتنگی که زیاد میشد قبری نبود تا بدانی جگر گوشه ات الان اینجا خوابیده و آرامگاه جان بی قرارت شود. حالا بعد از ۳۷ سال تو آمده ای درست نزدیک شام غریبان... پیچیده در پرچم سه رنگ خوابیده در تابوت چوبی آرام گرفته بر شانه های عزاداران حسین... ما جوان های مسجدی ما جوان های محله به تو نیاز داشتیم. به تو و عطر کربلایی که سه روز است به سر و صورت محل پاشیده ای.... به تو و به امید دوباره ای که به قامت خم پدرت و دل شکسته ی مادرت و قلب بی قرار خواهران و برادرت برگردانده ای... به شور شهادتی که دوباره در جان بچه های بسیج دمیده ای... در این روزهای دلگیر در این شب های سینه زنی به تو احتیاج داشتیم... به دست تو... به نگاه تو که بلندمان کند تا بایستیم و با قدرت تلاش کنیم و کم نیاوریم و بگوییم: "خستگی ها باشه تا با شهدا در کنیم" صبح سه شنبه آماده ی هیئت رفتن شدم که سیل پیام ها برایم روانه شد. خبر داری ابوالفضل کلهر پیدا شده؟؟ جوابی نداشتم جز اشک... چون پیکرهای تفحصی همیشه برایم عزیزند... و تو عزیز دل حضرت مادر... چه صفایی داده ای به دل های غمگین مان... چه به موقع... چه آرام چه زیبا آمدی خوش آمدی برادرم... @saharshahriary
هدایت شده از پلاک خاکی
﷽ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَينِ عَلَيهِ‌السَّلام فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَة خدايا مرا در دنياوآخرت به‌ واسطه حسين(ع) آبرومند گردان #زیارت‌عاشورا @pelakkhakii
هدایت شده از 📝 شعر؛ علیه السلام🪴
🔳🔳 حسیـن جــان 😢💔 فطـرس پرش شکست و شفـا دادے و پریـــد من که دلم شکستـه، چه خاکی به سـر کنم؟ 🏴🏴 شعرعلیه‌السلام در ایتا👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1666777100C9ca21a858d
بعد از کربلا دیگر هیچ بهانه ای برای یاری نکردنِ امام پذیرفته نمی شود. حضرت رقیه به ما آموخت که می شود حتی با سلاح اشک، در گوشه یک خرابه، خواب را از چشم پلید یزیدیان ربود... 👌👌 دعوتید به اندیشکده ادیان و عرفان👇 https://eitaa.com/adyanoerfann
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
امام علی (ع) : اگر كسی اشتباها چیزی گفت به او "نخندید " همیشه در همه كارها به سلامت نخواهی بود. (غرر
فحاشی به علی(ع) و واکنش جالب امیرالمومنین... ✅شخصی به امیرالمؤمنین امام علی(ع) دشنام داد. امام علی، سخن او را نشنیده گرفته و فرمودند: به گوش خود شنیدم که کسی به من دشنام می دهد، ولی به روی خود نیاوردم و گفتم: شاید به علی دیگری دشنام می گفته است! 📚بحار الانوار، جلد ۵۶ ، صفحه ۴۴ پ.ن: جان و روحم فدای مذهبی که امامانش طهارت روح و نورانیت کلام و آرامش باطن و صفای دل و حسن خلق دارند، انقدر خوبند که تو را برای بحث و جدل و کینه و پرسدن به این آن نمی خواهند تورا برای رسیدن به بهشت پروردگار می خواهند. @saharshahriary
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
#بچه_هیئتی #حتما_بخوانید مگر اینجا مجلس روضه است؟! روزى یکى از شاگردان اشکالى را از استاد سؤال ک
نوکری که شب ششم محرم صداش دربیاد واویلاست، رفقا صدای همه ملائک گرفته اس، بچه ها صدای مادرمون فاطمه گرفته اس، بچه ها صدای امام زمان گرفته اس، پس کی میخوای خودتو خرج کنی رفیق؟ میدونی چقدر دلشوره داره زینب... فدای صدای گرفته خواهرش زینب وقتی از تل زینبیه می دید... آه تنگه غروبه تنگه غروبه بالای مقتل خواهری سینه می کوبه... 😭😭😭 @saharshahriary
دوست هیئتی آدم را بهشتی میکند ❤️ یکی را با خودش آورده بود زورخانه که باکی نداشت از کارهای خلاف و شراب‌خواری‌اش بگوید. نه نماز می‌دانست چیست، نه روزه. یک بار هم به جلسات مذهبی نرفته بود. پس از کمی رفاقت آن دو با هم، یک بار ابراهیم او را برد به جلسه‌ای مذهبی. وارد که شدند، او رفت و کنار دوست دیگر ابراهیم نشست. سخنران که بالای منبر از مظلومیت امام حسین، علیه‌السلام، می‌گفت، او فقط خیره خیره نگاه می‌کرد و با عصبانیت گوش می‌داد. چراغ‌ها را هم که موقع روضه خواندن خاموش کردند، او به جای اشک ریختن، به یزید فحش می‌داد؛ فحش ناجور. دوست ابراهیم این‌ها را برایش تعریف کرد و قبلش هم گفت: «این‌ها دیگه کی‌ان دنبال خودت می‌آری؟» ابراهیم خندید: «عیب نداره. این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه بر اهل بیت نکرده. مطمئن باش با امام حسین که رفیق بشه، تغییر می‌کنه. ما هم اگه این بچه‌ها رو مذهبی کردیم، هنر کرده‌ایم!» به تعبیر خود ابراهیم، این بچه‌ها را می‌انداخت توی دامن امام حسین، علیه‌السلام. تلاش ابراهیم ثمر داد؛ آن پسر از بچه‌های خوب ورزشکار شد و بازگشت خودش را هم به مسیر درست زندگی، مدیون ابراهیم و رفقایش می‌دانست. @saharshahriary