⭕همیجان و راهی که طی کردیم...
کف مینی بوس بدون صندلی آقای مارکو نشستیم و سیدرضی از روستا برایمان گفت؛
از خانههای پلکانی و سنگنگارههای چندهزارسالهاش؛
از قنات و چشمههای جوشانش؛
از برق، راه و مدرسهاش که یادگار جهادسازندگی بود؛
و از کوه سیاه که حالا میخ معرکه شده بود؛
اولین مواجهه ما با روستا، تیربرقی بود وسط راه افتاده و مسیر را بسته بود؛
پیرمردی با کتری سیاه کنار تیربرق ایستاده بود؛
جلوی گاراژی پیاده شدیم؛ روی دیوار گاراژ نوشته بود:
خورشید را نفروشید جایش شمع بگیرید...
مینیبوس توان بالا رفتن از کوه را نداشت؛
پیرمرد ما را با مزدا تا پشت کوه برد؛
جایی که شرکت معدنی، مخفیانه جاده زده بود و پیرمرد و اهالی روستا مقابلش سنگر زده بودند!
حاج حسین وسط سنگر ایستاد و قصه مقاومت مردم همیجان را برایمان تعریف کرد؛ ک
بعد از آن دغدغهمان شد پیدا کردن راهی برای حل مسئله همیجان؛
و چه راه و ابزاری بهتر از هنر و رسانه...
ساعتها مطالعه و پژوهش کردیم و پای صحبت اساتید و کارشناسان نشستیم؛
صحبتهای مردم پیش چشممان بود اما حواسمان بود در تشخیص پا کج نگذاریم.
پای دنیا و آخرت خودمان و کلی انسان در میان بود؛
سعی کردیم یک طرفه به قاضی نرویم؛
هم حرف مخالف را شنیدیم و هم موافق را؛
و هم منفعت ملی را در نظر گرفتیم و هم منفعت مردم منطقه را؛
بالاخره کار تمام شد و به جشنواره عمار فرستادیمش؛
نه برای لوح و جایزه!
بلکه برای رساندن صدای مردم و حل مشکلشان؛
باور داریم اصالت و هویت عمار به جنبشواره بودنش است نه جشنواره بودن؛
و دادخواهی برایش اصالت دارد؛
جایزه اصلیش هم حل مشکل و درد مردم است؛
امید که این جایزه نصیبمان شود تا هم الله از ما راضی باشد و هم عیال الله...
#علی_اصغر_مرتضایی_راد
@noghtewirgool