eitaa logo
تنها ساحل آرامش
70 دنبال‌کننده
4هزار عکس
108 ویدیو
5 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم داستان ها و داستانک ها تولیدی است. لطفا مطالب تولیدی را فوروارد بفرمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَنْ عَيَّرَ أَخَاهُ بِذَنْبٍ قَدْ تَابَ مِنْهُ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَعْمَلَهُ. 🔻 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هر كس برادر خود را براى گناهى كه از آن توبه كرده است سرزنش كند، نميرد تا خود آن گناه را مرتكب شود. 📚 ميزان الحكمه جلد هشتم,محمّد محمّدی ری شهری,صفحه 338؛ تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام) , جلد۱ , صفحه۱۱۳ ❤ 📝 @sahel_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 رضا موفق یکی از هم رزم های شهید نسیم افغانی: بنده با این شهید چهار ماه کامل تا فروردین سال ۶۲ در گردان سیف‌الله در یک سنگر بودیم و در نهایت کنار من شهید شد. او داستان‌های زندگی خود و نحوه شهادت خانواده‌اش توسط شوروی را برایم تعریف می‌کرد، لذا طبق تعریف خودش خواهر، برادر و پدر مادرش را از دست داده بود. او پس از شهادت خانواده‌اش در سال ۵۷ به ایران می‌آید و با شروع جنگ به جبهه‌ها می‌رود، لذا انسانی ترسو نبود و با اعتقاد و باور‌های عمیق در مقابل دشمنان ایران حضور داشت. 🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار نسیم افغانی قرائت خواهیم کرد. 🌹 📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار نسیم افغانی قرائت بفرمایید. ❤ 📝 @sahel_aramesh
191.mp3
1.99M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است. 🌷 به نیت شهید بزرگوار نسیم افغانی قرائت بفرمایید. ❤ 📝 @sahel_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📄 💞 🔸 فائزه آرام گفت: نمی دانم بگویم مبارک باشد یا نه. هر چه هست خیر باشد. خانمتان باردار است. دکترها می گویند با اینکه معده اش را شستشو داده اند به خاطر دوز بالایی که از قرص های مختلف خورده، امکان دارد مقداری از آنها جذب بدنش شده باشند و روی بچه تأثیر بد بگذارد و خدایی ناکرده بچه نقصی یا عیبی بگیرد. 🔹 بهاره چند ماه بعد برای سونوگرافی و غربالگری رفت. همه آزمایش ها خوب بود. حمید، خدا را شکر گفت. ولی مادرش اصرار داشت این بچه ناقص خواهد بود و بهتر است او را سقط کنند. وقتی حمید علت اصرار مادرش را پرسید. مادر با لحنی تند و پر از سرزنش جواب داد:با آن کار خانمت انتظار داری خدا بچه سالم هم به او بدهد؟ چند سال قبل تو روزنامه خواندم زنی در چند ماه اول بارداریش قرص جلوگیری می خورده است و خبر نداشته باردار است، وقتی بچه هایش به دنیا می آیند از قفسه سینه بهم چسبیده بوده اند. این خانم بچه نمی خواسته و خدا دو تا بهش داده ولی به خاطر اشتباهی که کرده بچه هایش ناقص شده اند. هر چند اگر میدانست، قرص نمی خورد. اگر خدایی نکرده بچه بدون دست یا پا به دنیا بیاید، چه خواهید کرد؟ 🔸 افکار پریشان، حمید را به دنبال خود برد: بچه، بدون دست و پا به دنیا آمده بود. مادرش او را برای حمید آورد. با عصبانیت گفت: بگیر، این هم بچه ای که نخواستی سقطش کنی. 🔹 حمید او را روی دست گرفت. به صورت سرخ و سفیدش خیره شد. با دهان صدایی درآورد تا پسرش چشم باز کند. بچه، قصد نداشت چشم به دنیای خاکی بگشاید. حمید دستی روی صورت او کشید. نوازشش کرد. پسرش خندید. آهسته آهسته چشمانش را گشود. چشمانش، همان چشمان بهاره بود. مو نمی زد. به همان رنگ و همان زیبایی و دلفریبی. لبان غنچه ای بچه به خنده باز شد. 🔸 حمید خندید. به مادرش گفت: بچه ام هر چه باشد خدا خواسته ، من دستور قتلش را نمی دهم. 🔹 مادر با پرخاش گفت: پس هر چه بشود، خودتان خواسته اید. 🔸 حمید خندان جواب داد: خدا برای بنده هایش بد نمی خواهد. 🔹 لبخند تلخی بر لبان مادر نشست. گفت: بله، خدا بد نمی خواهد، به شرطی که بنده خدا راه بد آمدن را باز نکند. 🔸 بچه، سالم بدنیا آمد. هم دست داشت، هم پا. فقط چشمانش را باز نکرد. چند روز اول گفتند: طبیعی است، گاهی پیش می آید بچه ای یکی دو روز اول چشمانش را باز نمی کند. اما بعد از چند روز به دنیا سلام می دهد. 🔹 چند روز گذشت و طی آزمایش ها فهمیدند سهیل نابیناست. هر دکتری نظری داشت. یکی می گفت: به مرور زمان خوب می شود. 🔸 دیگری می گفت: باید عمل شود تا بینایی اش را به دست آورد. 🔹 دکتر یزدی دارو داد و گفت: إن شاءالله با این داروها، بینایی اش برگردد. 🔸 دکترشیرازی بعد از دیدن پرونده قطور سهیل گفت: چاره ای جز پیوند قرنیه ندارید. آن هم پنجاه ، پنجاه است. 🔹 آخرین دکتری که رفتند، در تهران بود. آب پاکی را روی دستشان ریخت و گفت: برای درمان پسر شما کاری از دست ما دکترها بر نمی آید. بهتر است به امام رضا متوسل شوید. 🔸 در این میان بهاره با زخم زبان های مادر شوهر، یک چشمش اشک بود و یکی خون. حمید اشک نشسته روی چشمانش را پاک کرد و گفت: وقتی بهاره حرف دکتری را شنید که راه درمان را فقط از طریق شما می دانست، پایش را در یک کفش کرد که هر چه زودتر باید برای درمان به اینجا بیاییم. آقا جان دستم به دامنت، دل این زن را نشکن. در این مدت سختی زیاد کشیده، از خدا بخواه از سر تقصیرهای ما درگذرد و بینایی طفلکم را به ما بازگرداند. 🔹 هشت ضلعی لبان خشک افتاده مرد را دید. آرام بهم می خورد و صدای سوزناکی را در فضای صحن پخش می کرد. دعا و نوایی آشنا در گوش تیز هشت ضلعی طنین انداخت: آمدم ای شاه پناهم بده . . . بنده نوازی کن و راهم بده 🔸 هشت ضلعی خانم خادم را دید که به طرف او می آمد. پَرِ سبز رنگش را بالا گرفت. روی صورت زوار تکان داد و گفت: خانمم برف می آید، اینجا مریض می شوید. آقا راضی نیست زائرهایش مریض شوند. اگر می توانید بفرمایید داخل وگرنه . . . ادامه دارد ... 🖊 📝 @sahel_aramesh
‌ 🌹 تو را شکر می کنم که م را به آتش سوزاندی و مجروحم را برای همیشه کردی م را سوختی و شکستی تا فقط تو باشد 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَلرَّجُلَ يُذْنِبُ اَلذَّنْبَ فَيُحْرَمُ صَلاَةَ اَللَّيْلِ وَ إِنَّ اَلْعَمَلَ اَلسَّيِّئَ أَسْرَعُ فِي صَاحِبِهِ مِنَ اَلسِّكِّينِ فِي اَللَّحْمِ. 🔶 امام صادق عليه السلام فرمود : آدمى گناهى مى كند و بدان سبب از نماز شب محروم مى شود ؛ تأثير كار بد در صاحب آن، سريعتر است از تأثير كارد درگوشت . 📚 ميزان الحكمه ,جلد ششم,محمّد محمّدی ری شهری,صفحه 342؛ تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة , جلد۱۵ , صفحه۳۰۲ ❤ 📝 @sahel_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید محمد صادق امانی همدانی:سرلوحه وظائف بشری معرفت بخدا و آشنائی با فرستادگان او و آموختن وظیفه بندگی از مکتب پیغمبران و جانشینان ایشان است. و سپس باخلاص عمل کردن و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین و این روش تا لحظه مرگ ادامه دادن و بسی و مقصود از حب و دوستی اهلبیت مطهر پیغمبر صلی اله علیه و علیهم اجمعین همان اطاعت و فرمانبرداری ایشانست که «مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ» هرکه براین دوستی و اطاعت بمیرد آمرزیده از دنیا رفته. کلید سعادتهای جهان فانی و باقی در همین چند خط مستور است «الثقه بالله علم و حلم مال و سخاء فقر و صبر» شعار زندگی تو باشد خدای سرانجام نیکت دهد و مجمع انس ما را در بهشت جاوید خود برقرار کند الله یحافظک و یهدیک الی صراط مستقیم الی یوم الدین انشاءالله. 🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار محمد صادق امانی همدانی قرائت خواهیم کرد. 🌹 📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار محمد صادق امانی همدانی قرائت بفرمایید. ❤ 📝 @sahel_aramesh
192.mp3
1.93M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است. 🌷 به نیت شهید بزرگوار محمد صادق امانی همدانی قرائت بفرمایید. ❤ 📝 @sahel_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📄 💞 🔸 خانم خادم، کنار زن ایستاد. زن، پتوی سبز دور بچه اش را محکم تر کرد. بوی عطر حرم را از پر روی سرش فرو داد. به صورت گل انداخته او خیره شد و گفت: خانم جان، اشکال ندارد. ما از راه دور آمده ایم. چند ساعت بیشتر وقت نداریم. یا آقا شفای بچه ام را می دهد یا با دل شکسته از اینجا خواهیم رفت. 🔹 خانم خادم کمی از زن فاصله گرفت و گفت: هر طور راحت هستید. إن شاءالله جوابتان را بگیرید. ما را هم دعا کنید. 🔸 هشت ضلعی زائران را زیر نظر گرفت. خانم خادم با تکان دادن پرش، آن ها را تکاند. یکی یکی گره دستانشان را از دور گردن هشت ضلعی ها باز کردند، با احتیاط به طرف کف پوش مشکی و زبر وسط صحن رفتند. مسیرشان را به طرف داخل حرم یا بیرون صحن انتخاب کردند و با خیال راحت جلو رفتند. بدون اینکه از سُر خوردن و افتادن، ترسی به دل راه دهند. 🔹 هشت ضلعی از خلوت شدن اطرافش، غم به دل گرفت. فقط دو زن از کنارش دور نشدند. مرد جوان هم سر جایش خشک شده و هیچ عکس العملی نشان نمی داد. زن جوان، با آه و ناله زبان گرفت: آقا جان، خودت بهتر می دانی، وقت زیادی نداریم. از همه جا و همه کس دل بریدیم. آقا جان، از خدا بخواه از سر تقصیرم بگذرد و طفلکم را شفا دهد. 🔸 زن ، چادر را روی صورتش کشید. به چهره معصوم پسرش خیره شد. یاد تمام سال های بدون او افتاد. یاد روزی که تلفن لعنتی ، خواب را از سرش پراند. چشم هایش تازه گرم شده بود. با صدای تلفن از جا پرید. متوجه نشد چطور خودش را به آن رساند و گوشی را برداشت. منگ بود. صدای آنطرف خط تلفن به نظرش محو و ناشناس می رسید. صدا با ناز گفت: سلام بهاره جان، خواب بودی؟ خدا مرگم بدهد. ببخشید مزاحمت شدم. 🔹 بهاره خواب آلود جواب داد: سلام، تازه داشت خوابم می برد. اشکال ندارد. 🔸 صدا با ناز و عشوه بیشتر گفت: شناختی که؟ 🔹 بهاره صداهای درون ذهنش را زیر و رو کرد؛ اما صدای مشابه آن را نیافت. جواب داد: نه عزیزم، نشناختم. 🔸 صدا با هیجان گفت: فائزه ام دیگر؛ دختر عمه شوهرت. همسایه تان. 🔹 بهاره به آرامی گفت: آها، ببخشید. حال شما؟ خوب شدید؟ 🔸 فائزه خندید و جواب داد: الحمدلله، شما بهتر هستید؟ 🔹 بهاره آهسته الحمدلله گفت و با تعجب پرسید: چطور؟ یادم نمی آید مشکلی داشته باشم. 🔸 فائزه مکثی کرد و گفت:آخر مادر شوهرت در به در دارد برای پسرش دنبال زن می گردد. 🔹 بهاره با بی توجهی خندید و جواب داد: خب بگردد. تازه دیر هم شده است. زودتر از این ها باید دست به کار می شد. حالا این چه ربطی به من دارد؟ 🔸 فائزه گفت: ربط دارد دیگر. برای پسر مجردهایش که دنبال زن نمی گردد. برای شوهر شما دارد دنبال زن می گردد خانم. همه جا هم پر کرده چون زنش مشکل زنانگی دارد، بچه دار نمی شود. او هم دوست ندارد پسرش بدون نسل و پشت باشد و با این حرف ها کارش را توجیه کرده تا کسی به او خرده نگیرد. 🔹 دنیا دور سر بهاره چرخید. زبانش بند آمد. نمی دانست چه بگوید. گوشی از دستش رها شد. فائزه چند بار اسمش را صدا زد. بهاره سعی کرد به احساساتش غلبه کند. گوشی را بالا آورد. بله ای گفت. مکثی کرد. فائزه گفت:فکر کردم قطع کردی. ناراحت شدی؟ ناراحت نشو عزیزم. این اخلاق گندی است که زن دایی ام دارد. نباید جلویش کم بیاوری و دست روی دست بگذاری وگرنه دستی دستی زندگی ات نابود خواهد شد. 🔸 بهاره به حرف هایش با حمید فکر کرد. حمید به او گفته بود: اگر بچه دار نشوند هرگز او را رها نخواهد کرد. به فائزه گفت: من از بابت شوهرم مطمئن هستم. بچه برایش مهم نیست. 🔹 فائزه ایشی کرد و گفت: دختر تو چقدر ساده ای؟! انگار مردها را هنوز نشناخته ای؟ اگر ازشان دست خط و امضا هم داشته باشی باز نمی توانی به آن ها اعتماد کنی. حالا بگو ببینم واقعا مشکل فقط از جانب توست یا شوهرت هم مشکل دارد؟ 🔸 بهاره من و منی کرد و گفت: چه بگویم؟ راستش آخرین دکتری که رفتم گفت هر دو مشکل داریم و باید تحت درمان باشیم. 🔹 فائزه گفت: خب الان هر دو تحت درمان هستید؟ 🔸 بهاره یاد حرف حمید افتاد. گفته بود: به هیچ کس نگو من مشکل دارم. یک لحظه فکری به ذهنش رسید: یعنی حمید با این مخفی کاری چه نیتی داشته است؟ نکند با مادرش ... به فائزه گفت: فعلا که سر همه پیکان ها به طرف من نشانه رفته است. همه می گویند تو مشکل داری و باید دکتر بروی تا بچه دار شوید. مگر می شود مرد هم مشکل داشته باشد؟ ادامه دارد ... 🖊 📝 @sahel_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَا مِنِ اِمْرَأَةٍ تَسْقِي زَوْجَهَا شَرْبَةَ مَاءٍ إِلاَّ كَانَ خَيْراً لَهَا مِنْ سَنَةٍ صِيَامٍ نَهَارُهَا وَ قِيَامٍ لَيْلُهَا وَ بَنَى اَللَّهُ لَهَا بِكُلِّ شَرْبَةٍ تَسْقِي زَوْجَهَا مَدِينَةً فِي اَلْجَنَّةِ وَ غُفِرَتْ لَهَا ستي (سِتُّونَ) خَطِيئَةً. 🌹 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هيچ زنى نيست كه جرعه اى آب به شوهرش بنوشاند ، مگر آن كه اين عمل او برايش بهتر از يك سال باشد كه روزهايش را روزه بگيرد و شب هايش را به عبادت بگذراند . خداوند به ازاى هر جرعه اى كه به شوهرش مى نوشانَد ، شهرى در بهشت برايش مى سازد و شصت گناه او را مى آمرزد 📚 إرشاد القلوب , جلد۱ , صفحه۱۷۵ ❤ 📝 @sahel_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 در یکی از جلسات دادگاه از شهید محمد بخارایی می پرسند:«چرا گلوله را به مغز حسنعلی منصور نزدید؟» می گوید:«چون شکم او بزرگ بود و نشانه روی نمی خواست من هم می خواستم که او را از پا در بیاورم» باز می پرسند: «چرا گلوله دوم را به حنجره او زدید؟» می گوید:«می خواستم گلوله دوم را به مغز او بزنم اما قبل از اینکه گلوله را به مغز او بزنم یادم آمد که این حنجره او بوده که به مرجع تقلید و رهبر اسلامی من اهانت کرد باید اول حنجره او دریده شود» 🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار محمد بخارائی قرائت خواهیم کرد. 🌹 📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار محمد بخارایی قرائت بفرمایید. ❤ 📝 @sahel_aramesh