🔻 #حبّ_شهرت
▪ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: إِنَّ حُبَّ اَلشَّرَفِ وَ اَلذِّكْرِ لاَ يَكُونَانِ فِي قَلْبِ اَلْخَائِفِ اَلرَّاهِبِ.
◾ امام صادق عليه السلا فرمود:به راستى حب مقام و شهرت در دلهاى ترسان و بيمناك نباشد.(پس كسى كه از خدا ترسد، حب رياست و شهرت ندارد)
📚 الکافي , جلد۲ , صفحه۶۹
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید علی منصوری:مگر این جهاد چیست که این همه مهم است؟ برادران من ما با جهاد میتوانیم بر تمام قدرتهای جهانی پیروز شویم که با واردکردن ایسمهایی چون امپریالیسم، صهیونیسم، ناسیونالیسم و کمونیسم و ایسمهای دیگری که میخواهند مذهب را از ما بگیرند با واردکردن دزدانی به نام مستشار که ما را از نظر صنعتی و کشاورزی بهنابودی برسانند، از داخل و خارج از طریق نظامی، سیاسی و ایدئولوژیکی.
گاهی میخواهند کودتای نظامی و گاهی میخواهند از طریق فلان خلق و خلق فلان و گاهی مسئله ملیت و ملیگرایی را بهمیان میکشند، گاهی بین اقشار مردم تفرقه میاندازند. پول به تمام رادیوها و تلویزیونها و روزنامهها و دیگر رسانهها که هر کدام بهنحوی زیر نظر خودشان است میدهند که علیهما تبلیغات سوء بکنند.
ما با توجه به اعتقاد به جهاد میتوانیم در برابر آنها چون کوه استوار بمانیم. وقتی ما دیگر «لا اله الا الله» و «اللهاکبر» نگفتیم، همان است که قرآن را از ما میگیرند. نهج البلاغه را از ما میگیرند، ولایت فقیه را از ما میگیرند. همانی خواهیم شد که شاه را سایه خدا در روی زمین می دانستیم.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار علی منصوری قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار علی منصوری قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
372.mp3
1.93M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار علی منصوری قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
✅ #تقوا
🔹🔹 قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : لَوْ أَنَّ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً عَلَى عَبْدٍ ثُمَّ اِتَّقَى اَللَّهَ لَجَعَلَ اَللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً.
🔸🔸 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:اگر آسمان ها و زمين در برابر بنده اى سر به هم آورند و آن بنده تقواى خدا پيشه كند، حتماً خداوند از ميان آن دو، شكاف و راه خروجى برايش قرار خواهد داد.
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد۶۷ , صفحه۲۸۵
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید محمد رضا مهرپاک:هیچ کس وقتی بدن پاره پاره ام را دید گریه نکند. احدی چشم به جسم بی روحم دوخت گریه نکند. این تن جز قفس نیست که این پوست و استخوان بیش نیست. این بدن پوسته صدفی بیش نیست، مرواریدش را تقدیم یار کرده ام و حقش هم همین است.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار محمد رضا مهرپاک قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار محمد رضا مهرپاک قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
373.mp3
1.93M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار محمد رضا مهرپاک قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
📜 #داستان
#همیشه_غافلگیر
صدای تیر و خمپاره از هر سو به گوش می رسید.
با دیدن سفیدی نشسته بر چهره و سر محمد ،خنده بر لبش شکوفه زد. دستش را جلو برد:" سلام، چطوری اخوی سفید بخت؟"
محمد او را به سمت خود کشید و در بغل گرفت:" خوبم برادر خوشبخت، منتظرت بودیم."
صدای جنگ به آنها نزدیک تر شد. محمد دست قاسم را گرفت. او را به پشت دیوار بی سر خانه ای برد، تا از آنجا نگاهی به اطراف بیاندازند. محمد گفت:" نامردا خیلی به حرم حضرت زینب(س) نزدیک شدن. محاصره را تنگ تر کردند، بچه ها داخل و بیرون حرم گرفتار شدن."
قاسم از پشت دیوار بیرون آمد. محمد دستش را کشید:" جان من یِ ذره احتیاط کن. ممکنه روی یکی از این آپارتمان های آش و لاش کمین کرده باشن."
قاسم حین گوش دادن به حرف محمد، آپارتمان ها و خیابان های منتهی به آن را مثل دوربین مادون قرمز بررسی و ضبط کرد. بی سیم را از دست محمد گرفت، گفت:" بی بی (س) از غلاف شمشیر، سیلی، میخ در و آتش برای دفاع از حریم ولایت نترسید. به نظرت نباید مثل بی بی زهرا (س) باشم."
محمد خیره به چشمان کشیده و مشکی قاسم گفت:" به خدا منتظر همین حرفت بودم مرد. " قاسم بدون معطلی از پشت بی سیم شروع به گرا دادن کرد. صدای خمپاره ها و سوتشان تمام فضا را پر کرد. قاسم ایستاد و محل فرود آمدن خمپاره ها را نگاه کرد.
محمد لحظه ای به دود و خاک های برخاسته بر هوا نگاه می کرد و لحظه ای دیگر به قاسم خیره می شد. همیشه کارهای قاسم او را غافلگیر می کرد. با اینکه بارها شاهد هوش و درایت او بود ولی هر دفعه متحیر و انگشت به دهان می شد. میان صداها، صدای شلیک گلوله ای را از نزدیک شنید ناخوداگاه دست قاسم را گرفت و به سمت خود کشید. صدای گلوله ها و فرو رفتنشان در تن و بدن دیوار ، خبر از کمین می داد. محمد با عجله بی سیم را برداشت تا اطلاع بدهد. قاسم دستش را روی دست او گذاشت، با لبخند ملیحی گفت:" لازم نیس، منتظر لو دادن خودشون بودم تا بچه ها بزنن."
صدای خمپاره در نزدیک ترین مکان به آنها لحظه ای شنوایی شان را مختل کرد. سکوت و سکوت تنها صدای بعد از حمله خمپاره ها بود. محمد دو دستش را روی شانه قاسم گذاشت:" همیشه غافلگیرم می کنی."
🖊 #به_قلم_صبح_طلوع
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
ما را در اموری به کار گیر که فردای #قیامت در #ارتباط با آن از ما #بازپرسی می کنی.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh