❄️•🔹•❄️•🔹•❄️
🔹•❄️•🔹•❄️
❄️•🔹•❄️
🔹•❄️
❄️
دنیا برای هرکس طعم و مزهای دارد،
رنگ و بوی خاصی،
فراز و فرود و آغاز و پایانی!
♢
شاید هیچکس دنیا را از منظر من تعریف نکند،
نبیند،
نخواند،
نشنود؛
شاید هم تنها کسی که میتوان او را مثال زد
و از زاویۀ دید او دنیا را تعریف کرد، من باشم،
♢
یک خواهر...!
♢
حتی برادرها هم هیچگاه در تعریفهایشان،
پنجرهای را رو به دنیا، به نام خواهر باز نمیکنند!
جز من که خواهرم و جز او که برادر من است!
♢
خواهری و برادری رسم و رسوم خاصی ندارد،
یا حداقل خیلیها پایبند رسم و رسومات نمیکنند خودشان را؛
♢
اما من آمده بودم که این پنجره را بگشایم
و نسیم لذتوار و فراموش شدهاش را در گلزار
دنیا به روی همۀ موجودات بنشانم!
📖¦ #کتاب_خواهر
✍¦ #نرجس_شکوریان_فرد
ا❄️
ا🔹•❄️
ا❄️•🔹•❄️
ا🔹•❄️•🔹•❄️
ا❄️•🔹•❄️•🔹•❄️
°
شما #کتاب_خواهر رو خوندید!؟✨
نظر و حستون رو برا ما بفرستید📨
قراره با هم بخشهایی از کتاب رو بخونیم،
از دست ندید...😍💛📖
|@saheleroman|
🌲•🌱•🌲•🌱•🌲
🌱•🌲•🌱•🌲
🌲•🌱•🌲
🌱•🌲
🌲
مادر من، عزت زن بود و آرامشبخش مهمترین هستۀ جهان؛ خانواده!
مادر من، عطر بهشت میداد و عطر عبادت!
مادرم تعریف عالم خلقت از زن را با صفات خوبی که داشت، تغییر داد!
※
زن شد مخلوقی که خداوند متعال لب به ستایشاش گشود که:
- یارسولالله اگر تو نبودی عالم را خلق نمیکردم، اگر علی نبود تو را خلق نمیکردم، اما یارسولالله، اگر فاطمه نبود، نه علی را و نه تو را، هیچکدام را خلق نمیکردم!
※
مادر من فاطمه بود!
دورکنندۀ دوستدارانش از رنج سنگین جهنم؛
بریده شده از لذت کوتاه دنیا،
وصلکنندۀ دلهای تنگ انسانها به آسمان؛
پناه زنهای مورد ظلم قرار گرفته در استعمار و استکبار و شهوت!
※
مادر من فاطمۀزهرا بود،
نوری که تمام عالم را روشن کرد
و وحشت تاریکی را زائل!
※
و من دختر بهترین زن عالم هستی شدم!
الحمدالله رب العالمین!
📖¦#کتاب_خواهر
✍¦ #نرجس_شکوریان_فرد
ا🌲
ا🌱•🌲
ا🌲•🌱•🌲
ا🌱•🌲•🌱•🌲
ا🌲•🌱•🌲•🌱•🌲
☀️•🌾•☀️•🌾•☀️
🌾•☀️•🌾•☀️
☀️•🌾•☀️
🌾•☀️
☀️
میگویند زینب درختی است زیبا و معطر؛
همین است که نام زینب را بر دختران میگذارند
▽
که نشان از برکت حضورشان است و رحمت وجود
و بودنی که پر از عطر و بو میکند هر جا را؛
شکوفههایی سفید رنگ که عطرافشانیاش جان را راحتی میبخشد!
▽
«زیناب» اما حقیقتی فراتر از ظاهر دارد.
▽
دختر را خدا رحمت قرار داد
و پسر را نعمت،
از رحمتاش سؤال نمیپرسد، این مرام خداست!
▽
آنچه رحمت میکند، هم بهترین است و هم صاحبش را مسرور میکند
با هدیهای که بخشیدنش، پرسیدن در پی ندارد!
▽
خدا همان ابتدا هم مرا زینت پدرم میخواست؛ پدرم علی(علیهالسلام)
📖¦ #کتاب_خواهر
✍¦ #نرجس_شکوریان_فرد
ا☀️
ا🌾•☀️
ا☀️•🌾•☀️
ا🌾•☀️•🌾•☀️
ا☀️•🌾•☀️•🌾•☀️
🌿•✨•🌿•✨
✨•🌿•✨
🌿•✨
✨
خانۀ ما اگر خالی از گناه بود،
چون هر گناهی از هر کسی دو ظلم دارد؛
هم در حق خود فرد که خَش میاندازد بر روح و روانش؛
هم در حق اطرافیان که لاجرم ما انسانها جمعی زندگی میکنیم
و وقتی من بر اثر گناه، آلودهام، صفای وجود دیگران را هم تحت تأثیر قرار میدهم!
و یا اینکه بهخاطر بیتلألویی وجودم نمیتوانم
وجود دیگری را روشن کنم!
✧
ما با این اندیشهها مسیر بندگی خدا را میرفتیم
و هر کس که جز مسیر بندگی برود،
دور از محبت است و محبت، بهانۀ خلقت است
و ما زادگان و تربیتیافتگان محبت الهی!
✧
خانۀ ما ظاهرا چهار دیوار داشت و در آن ما بودیم؛
اما حقیقت آن بود که مادرم همراه پدرم جهان
هستی را خانۀ خودشان میدانستند
و خودشان را مخلوق خداوندی که میفرماید:
- الخَلقُ عَیالی!
✧
خلق اهل و عیال خداوندند؛
و مادرمان شأنشان این بود که در خدمت خداوند بودند
و یاری دهندۀ او بر روی زمین!
✧
همین هم میشد که هر چه برای خود دوست داشتند،
برای همه میپسندیدند!
محبت از خانۀ ما جاری میشد به هر جایی
و هر کسی که طالب بود و نبود.
✧
دستگیری از دیگران کار یک روز و دو روز ما نبود،
سبب ساکن شدن ما بود در زمین.
آمده بودیم تا راه را نشان دهیم
و پناه باشیم
و رد غم را از چهرهها پاک کنیم!
✧
راه گم کرده، درب خانۀ ما را میزد.
پر از سؤال به ما پناه میآورد.
درمانده، تکیهاش دیوار خانۀ ما بود
و مادر و پدرم پناه بودند!
📖¦ #کتاب_خواهر
✍¦ #نرجس_شکوریان_فرد
🎊¦ #میلاد_حضرت_زینب
ا🌿
ا✨•🌿
ا🌿•✨•🌿
ا✨•🌿•✨•🌿
🕯🌑🕯🌑🕯🌑
🌑🕯🌑🕯🌑
🕯🌑🕯🌑
🌑🕯🌑
🕯🌑
🌑
من پروانه بودم دور وجود پدرم علی!
دخترها پدریاند؛
میآمد، استقبالکنندۀ کوچکش من بودم.
"
مینشست، در آغوشش جای من بود،
صورتم را میان دستانش میگرفت و باران بوسههای من بود که بر صورت و دستانش مینشست.
"
دستان شمشیر زن و کارگری پدرم نرم نبود؛ اما هوای نَفَسهای من را عوض میکرد!
"
آن روز در آغوشش که رفتم مرا نشاند روی پاهایش، خوشصحبت بود و
خندهرو؛
به من فرمودند:
"
ُ- دخترکم، بگو یک!
بار اول نبود که مرا کلمهای، داستانی، شعری، آیهای میآموخت؛
"
اما آنبار، بار اول بود که فرمود بگویم یک. دستش را بوسیدم و گفتم:
- یک!
برای من قبلا زمزمه کرده بود که قل هوالله احد! بگو خدا یکتاست!
که دومی ندارد. اما حالا تنها عدد را میگفت!
بعد از زمزمۀ من گفتند:
"
- بگو دو!
با انگشتانش بازی کردم و هیچ نگفتم. سکوتم را که دید گفت:
"
- تکلمی یا قره عینی، نور چشمم سخن بگو!
"
دوست داشتم صفتهایی که برایم به کار میبرد، نور چشم او بودن
آرزوی هر دختری بود؛
"
اما دیگر نمیتوانستم سکوت کنم، شیرینزبانی دخترانه هم لذت پدرم بود که آن را آمیختم با معرفتی که یادم داده بود و گفتم:
"
- پدرجان، نمیتوانم با زبانی که نام واحد را جاری نمود، کلمه دو را جاری کنم...!
"
لبخند نرم پدرم و همۀ محبتش و تحسین کلامش برای من تمامی نداشت و همین بود که ما هیچگاه محتاج غیر نبودیم و غیر برای ما معنایی جز جدایی از او نداشت.
✨| #حضرت_زینب
📖| #کتاب_خواهر
🌱| #نرجس_شکوریان_فرد
|@saheleroman|
ا🌑
ا🕯🌑
ا🌑🕯🌑
ا🕯🌑🕯🌑
ا🌑🕯🌑🕯🌑
ا🕯🌑🕯🌑🕯🌑
🍁🥀🍁🥀🍁
🥀🍁🥀🍁
🍁🥀🍁
🥀🍁
🍁
حسن برادر من بود؛ آرام بود و مهربان!
یک تکیهگاه و محبت خاصی به مادرم داشت.
همراه کارهای خانه و بیرون خانۀ مادر،
حسن بود.
حتی روزهایی که خانۀ ما آشوب بود، مثل مرد همراهی میکرد.
•
همراه پدر میرفت تا مسجد، همراه رسولخدا نماز میگذارد و پای سخنان او که مینشست و دیر که میآمد، ما میدانستیم که وقتی بیاید او میشود سخنران و مادر شنونده!
•
من یکی از لذتهایم نشستن روی پای مادر و چشم دوختن به صورت زیبای برادرم بود.
دستانش خیلی وقتها جای دستان مادر، دستاس میچرخاند، جارو میکرد.
•
خیلی وقتها کنار پدر کار میکرد و یاری میرساند. همیشه با حسین همراه بود؛ برای من، سرپرست!
کودکیهایم با حسن پر از آرامش و شکوه دخترانه بود!
•
حسین را مادرم طوری صدا میزد که همیشه همراه صدای مادر چشمان من میگشت دنبال نگاهش.
در خانه هرجا که حسین بود، همانجا
کنارش من را میدیدید نشستهام.
سخن میگفت، نگاهش میکردم؛
•
کار انجام میداد، کنارش من را میدیدید؛ میخوابید و بعد من میخوابیدم.
بیرون از خانه که میرفت تا پای در میرفتم و با دستان کوچکم دستش
را میفشردم و میخواستم که به سلامت برود و بیاید!
•
حسین مظلومیت خاصی داشت.
رحمت نگاهش، دل را دنبال خودش
میکشاند!
•
خواهرها اگر یک جان داشته باشند، آن یک جان را فدای برادرشان میکنند.
اگر هزار جان داشته باشند، باز هم آنها را فدای برادرشان میکنند!
•
نگاه خواهرها را اگر بخواهند تفسیر کنند، یک معنا دارد و مفسرها را
متحیر میکند:
•
- جان من است!
•
هرچند برادرها هم یک حرف را بیان میکنند؛ که برادری در لطف نگاه خواهر معنا پیدا میکند!
غیرت برادر مثالی است که فقط رذلها از آن سوءاستفاده میکنند؛
•
و الا که همه میدانند برادرها از همان نوزادی که دست خواهرشان را
میفشارند، شأن و شخصیت پیدا میکنند!
•
برادر من حسن بود، برادر من حسین بود!
من در دریای غیرت و مدد برادرانم قد کشیدم و شدم خواهری که کلماتش مدح آن دو بود و مَشی و مرامش برگرفته از آنها!
✨| #حضرت_زینب
📖| #کتاب_خواهر
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
|@saheleroman|
ا🍁
ا🥀🍁
ا🍁🥀🍁
ا🥀🍁🥀🍁
ا🍁🥀🍁🥀🍁