انس با صحیفه سجادیه
🔅 برنامه ی #مثنوی_خوانی ❇️ تفسیر ما شاء الله کان ❇️ این همه گفتیم لیک اندر بسیچ بیعنایات خدا هی
❇️ تفسیر ما شاء الله کان
❇️ اين همه را گفتيم ولى در موقعى كه براه مىافتيم اينها همه بدون عنايت خداوند هيچ است.
بدون عنايت حق و اولياى حق اگر ملك هم باشد روزگارش سياه است
اى خداوند قادرى كه از كم و كيف منزه هستى تو از ظاهر و باطن ما آگاهى.
اى خدا اى كسى كه فضل و رحمت تو هر حاجت و مطلبى را بر مىآورد با وجود تو روا نيست كه هيچ كس را ياد كنيم
اين قدر راهنمايى را هم تو عطا فرموده و با او بسى از عيبهاى ما را پوشيدهاى
قطره دانش كه از اول بما بخشيدى لطف كن و او را بدرياهاى خويش متصل ساز
قطره دانشى كه در جان من است از هوا و از خاك تن برهانش
برهان پيش از آن كه اين خاكها او را بر خود كشد و قبل از اينكه هواها او را در خود فرو برده بخشكاند
اگر چه در صورتى هم اين قطره را خاك و هوا فرو برند تو قادرى كه از آنها پس بگيرى
قطرهاى كه بخاك فرو رفته يا در هوا مستحيل شده از دائره قدرت تو بيرون نرفته است
اگر پاى بعدم گذارد و معدوم صرف شود چون تو او را بخوانى سر قدم ساخته بسوى تو مىشتابد
صد هزاران ضد ضد را بخود مىكشد و باز با حكم تو بيرون مىفرستد
بار الها بحكم تو متصل كاروانها است كه از عدم بطرف وجود مىآيند
و هر شب تمام افكار و عقول در درياى ژرف بىخبرى نابود مىگردند
و باز وقت صبح چون ماهى از آب سر بيرون مىآورند
در پائيز صد هزاران شاخ و برگ در درياى مرگ فرو مىروند
و زاغ سياه پوشيده بر مرگ سبزهها و گلزارها نوحهگرى مىكند
پس از آن باز از سالار مزرعه به عدم فرمان مىرسد كه آن چه خوردهاى باز پس بده.
اى عدم اى مرگ سياه آن چه از نبات و سبزه و گل و برگ و گياه فرو بردهاى بيرون بيار
برادر عزيزم دمى بخود آى در تو دم بدم خزان است و بهار
باغ دل را ببين كه سبز و تر و تازه و پر است از غنچه گل سرخ و سرو و كاج آن صف بسته و سر بر فلك كشيدهاند
و از زيادى و انبوهى برگ شاخهها پنهان شده و از كثرت گل خاك صحرا و دشت ديده نمىشود.
اين سخنهايى كه از عقل كل صادر شده بوى همان گلزار و سرو و سنبل است.
تو بوى گل استشمام كردى در جايى كه گل نبود و جوشش شراب ديدى در جايى كه شرابى نيست
اين بو رهبر و پيش آهنگى است كه ترا تا بهشت و كوثر راهنمايى مىكند
بو دواى چشم و سازنده نور است نديدى كه ديده يعقوب به استشمام بويى بينا گرديد
بوى بد چشم را تاريك و بويى كه از ديار يوسف آيد ديده را روشن مىسازد
تو كه يوسف نيستى يعقوب باش و مثل او با گريه و زارى آشوب بپا كن
تو كه شيرين نيستى فرهاد شو و تو كه ليلى نيستى آشكارا مجنون باش.
❇️ در بيان تفسير قول حكيم سنايى قدس سره در اين ابيات
ناز را روئى ببايد همچو ورد
چون ندارى گرد بد خويى مگرد
زشت باشد روى نازيبا و ناز
سخت آيد چشم نابينا و درد
❇️ اين پند را از حكيم سنايى غزنوى بشنو تا در تن خود جان نويى احساس كنى
در پيشگاه يوسف چون خوب رويان ناز نكن و چون يعقوب آه و ناله سر كرده و نياز را اشعار خود قرار ده
مردن طوطى صورتى بود كه معنيش نياز بود تو نيز در فقر و نياز خود را مرده ساز
تا اينكه دم عيسوى ترا زنده كرده و چون خودش تو را خوب و خوشبخت نمايد
در بهار كى ديدهاى كه سنگ سر سبز شود خاك بشو تا گلهاى رنگارنگ از تو سر زند
سالها سنگ بودهاى براى امتحان بيا چندى خاك باش
#مثنوی_معنوی_96
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#صحیفه_سجادیه_گویا_عربی
🔈فایل صوتی کامل
#کتاب نورانی
« صحیفه سجادیه »
جهت بهره برداری ، انس و #نشر_حداکثری ارائه می گردد .
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2