فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 توسل #شب_بیستم ماه رمضان
❤️ یا امیرالمومنین علیه السلام
👤 حاج محمود #کریمی
التماس دعای فراوان
#روضه_رمضان
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#انس_با_قرآن
⏪برنامه ی روزنامه ی
✅ #ختم_قرآن کریم
👈 روزی یک صفحه
#صفحه_422
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#جزء_خوانی
❇️تحدیر (تندخوانی) قرآن کریم
استاد #معتز_آقایی
👈هر جزء نیم ساعت
👌روزی دو جزء
✅ سری دوم ختم قرآن
هدیه به امیر المؤمنین علی علیه السلام
#روز_20 ماه #رمضان_99
#جزء_9
#جزء_10
کانال انس با #صحیفه_سجادیه
@SAHIFE2
sahife2.pdf
3.1M
#صحیفه_خوانی_30_روزه
#روز_20
از صفحه 262 تا صفحه 275
👈 مقید باشیم به توفیق الهی و با استمداد از آقا امام سجاد علیه السلام
روزانه صفحات تعیین شده را ، ولو فقط ترجمه اش را ، با هم قرائت کنیم
📲کانال انس با #صحیفه_سجادیه
@SAHIFE2
جایگاه معارف الهی.mp3
1.15M
▪️ جایگاه معارف الهی
▪️ حضرت امیر(سَلامُ الله عَلَیه) شبی دست کمیل را می گیرد از مسجد کوفه بیرون می برد، در همان بیابان اطراف کوفه این بیانات نورانی را دارد که بخشی از اینها در نهج البلاغه آمده است. فرمود: کمیل! «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیةٌ فَخَیرُهَا أَوْعَاهَا»؛ این دل ظرف است، مواظب باش در این ظرف جز معارف الهی چیزی در این دل قرار ندهید! بهترین دل، دلی است که ظرفیتش بیشتر باشد، مظروف ارزنده تری تهیه کند،
👤آیت الله #جوادی_آملی
کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
20.mp3
3.99M
🔈 شرح دعای #روز_20 ماه #رمضان
👤مرحوم آیت الله #مجتهدی ره
#دعا_روزهای_رمضان
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ السلام علیک یا امیرالمومنین یا علی ابن ابیطالب علیه السلام
🔸 ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
عارفان را همه در شرب مدام اندازد
ور چنین زیر خم زلف نهد دانه خال
ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازد
ای خوشا دولت آن مست که در پای حریف
سر و دستار نداند که کدام اندازد
زاهد خام که انکار می و جام کند
پخته گردد چو نظر بر می خام اندازد
روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز
دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد
آن زمان وقت می صبح فروغ است که شب
گرد خرگاه افق پرده شام اندازد
باده با محتسب شهر ننوشی زنهار
بخورد بادهات و سنگ به جام اندازد
حافظا سر ز کله گوشه خورشید برآر
بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد
🔅 برنامه ی روزانه #حافظ_خوانی
#حافظ #حافظ_غزل_150
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
هدایت شده از انس با صحیفه سجادیه
#صحیفه_سجادیه_صفحه_ای
#صفحه_266
دعای #چهل_پنج
🌹 دعای سیدالساجدین (علیه السلام )
" در وداع با ماه #رمضان "
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#صحیفه_سجادیه_بصورت_بند_به_بند
#دعا_چهل_پنج_52
دعای سیدالساجدین(ع) در بدرود با ماه رمضان:
🔹اللَّهُمَّ إِنَّا نَتُوبُ إِلَيْكَ فِى يَوْمِ فِطْرِنَا الَّذِى جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِينَ عِيدا وَ سُرُورا، وَ لِأَهْلِ مِلَّتِكَ مَجْمَعا وَ مُحْتَشَدا مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ أَذْنَبْنَاهُ، أَوْ سُوءٍ أَسْلَفْنَاهُ، أَوْ خَاطِرِ شَرٍّ أَضْمَرْنَاهُ، تَوْبَةَ مَنْ لا يَنْطَوِى عَلَى رُجُوعٍ إِلَى ذَنْبٍ، وَ لا يَعُودُ بَعْدَهَا فِى خَطِيئَةٍ، تَوْبَةً نَصُوحا خَلَصَتْ مِنَ الشَّكِّ وَ الارْتِيَابِ، فَتَقَبَّلْهَا مِنَّا، وَ ارْضَ عَنَّا، وَ ثَبِّتْنَا عَلَيْهَا🔹
🔸خدايا در اين روز #عید_فطر كه آن را براى مؤمنان روز جشن و شادى، و براى دينداران هنگام اجتماع و انس گردانيدى، از هر گناهى كه مرتكب شديم ، يا هر بدى كه پيشتر از ما صادر گشت و هر انديشه زشت كه در ضمير ما گذشت سوى تو توبه كنيم، توبه اى پاك و خالص از شك و شبهه و آن را از ما بپذير و راضى باش و ما را بر ترک گناه استوار بدار🔸
#چهل_پنج #رمضان
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
940421.mp3
13.8M
🔈#شرح
#دعا_چهل_پنج_52
🔹اللَّهُمَّ إِنَّا نَتُوبُ إِلَيْكَ ....
🔴 #توبه_نصوح
🔴 ارکان توبه کامل
🔴موانع توبه نصوح
1️⃣شک
2️⃣عادت های زشت
👤 آیت الله #مصباح_یزدی
دعای #چهل_پنج
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
یا ایّها الَّذینَ آمَنوا تُوبُوا اِلَى اللهِ تَوبَهً نَصُوحاً
اى کسانى که ایمان آوردهاید #توبه_نصوح ، حقیقى و خالص کنید.
#فیلم_سینمایی
#توبه
فیلم سینمایی توبه ی نصوح
با بازی درخشان مرحوم فرج الله سلحشور
◀️ لطف علی خان کارمند با سابقه بانک ناگهان سکته می کند و می میرد. اما هنگام دفن وی اطرافیان مطلع می شوند که او زنده است و از جا بر می خیزد . اطرافیان شگفت زده می شوند، اما این بازگشت از مرگ لطف علی خان را به تفکر وا می دارد و او تصمیم می گیرد که از تمام افرادی که او را می شناسند حلالیت بطلبد. اما غافل از اینکه توبه را نمی تواند به راحتی بدست بیاورد.
اگر ندیده اید حتما نگاه کنید👇
🌸 https://takhtesefid.org/watch?v=489972623132
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#توبه_نصوح
قسمت اول
📜 آیا داستان مردی را که در حمام زنانه کار می کرد را شنیده اید؟ مردی که سالیان سال همه را فریب داده بود نصوح نام داشت.
نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.
از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.
کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید میلرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: خداوندا گرچه بارها توبهام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد.
نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
ادامه دارد ....
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#توبه_نصوح
قسمت دوم
📜 چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:”ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.» همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند.
نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.
وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.
رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.
مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان.
نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند، گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى.
گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند…
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2