17.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤 خطاب مرحوم #خبازیان دوشب قبل از فوت - نیمه شعبان سال 1371 هجری شمسی به #امام_زمان علیه السلام
◀️سيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي وَ ضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهَادِي وَ ابْتَزَّتْ مِنِّي رَاحَةَ فُؤَادِي ....
👌بسیار سوزناک
*️⃣کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @SAHIFE2
👤 تشرف مرحوم #خبازیان یک ماه قبل از فوت خدمت #امام_زمان علیه السلام
◀️… در خاطرهای آقاي حاج حسن بهاري يكي از دوستان نزدیک مرحوم [شیخ مصطفی] خبازیان نقل ميكند:
حدود يك ماه قبل از فوت مرحوم خبازيان بود كه شبي مرحوم به من زنگ زد كه يك تاكسي بگير بيا با هم حرم حضرت رضا مشرف شويم و دقيقا خاطرم هست كه در مكالمه تلفني كه داشتيم گفت به شرط اينكه پول تاكسي را من حساب كنم بنده يك تاكسي گرفتم و دنبال ايشان رفتم .
وقتي مرحوم خبازيان داخل ماشين كنار من نشستند فرمودند كه مطلبي به شما ميگويم؛ تا زنده هستم به كسي نقل نكني! گفتم چشم.
فرمودند ذكري جهت تشرف به محضر حضرت بقية الله الاعظم—عجل الله فرجه—از آيت الله سيد محمود مجتهد سيستاني گرفتم كه البته ايشان استخاره كردند كه ذكر را بدهند و خوب آمد. چهل روز با آدابي كه فرمودند ذكر را در منزلم واقع در كوي فرهنگ خواندم و ديروز روز چهلم بود.
روز چهلم در منزل كسي نبود و من در سرداب مشغول ذكر بودم. درب ورودي را بسته و اتفاقا قفل كرده بودم كه ناگهان ديدم دونفر، يك پيرمرد نورانی و یک جوان عرب وارد شده و سلام كردند. به محض ورود، اول تمام اعضاء و جوارحم خشك شد و از كار افتاد.
سپس با خود گفتم درب كه قفل است، اين بزرگواران از كجا وارد شدند؟
تازه متوجه شدم زبانم از كار افتاده است. حتي جهت احترام نتوانستم از جاي خود برخيزم. به همان حالت كه بر روي سجاده رو به قبله مشغول ذكر بودم خشكم زده بود.
پيرمرد گفت ”آقا بقية الله مي باشند جواب سلام را بده.“
من كه زبانم از كار افتاده بود، مانند يك انسان گنگ و با اشاره سر، به زحمت جواب دادم و از گوشه چشم، جلالت و عظمت حضرتش را نظاره گر بودم. نور از گريبان مباركش تمام صورت را گرفته بود.
پيرمرد گفت ”آقا امام زمان مي فرمايند تو اَسوَد ما هستي، خدا رحمتت كند.“
و بعد از لحظهای بلند شده و تشريف بردند.
تا به خودم آمدم و به درب خروجي مراجعه كردم ديدم، درب منزل قفل مي باشد. تا اذان مغرب گريه كردم تا آنجا كه مهر نمازم به گِل مبدل شد و با مهري ديگر نماز مغرب را خوانده، با همان حال به منزل استادم آيت الله العظمي سيد محمود مجتهد سيستاني رفتم.
داستان را برايشان نقل كردم و از ايشان پرسيدم اسود لقب كدام بزرگوار بوده است؟
ايشان فرمودند ”اسود لقب مقداد است و شما نمره بيست از آقا امام زمان گرفته ايد.“
آقا فرمودند ”امام زمان، عجل الله فرجه، ديگر چيزي نفرمودند؟“
گفتم ”چرا پيرمرد گفت كه آقا ميفرمايند خدا رحمتت كند.“
تا اين جمله را گفتم آقا با دست محكم بر پاي خود زدند و ديگر چيزی نفرمودند.
✍برگرفته از وبسایت آیت الله حاج سید محمود مجتهد سیستانی (با کمی ویرایش)
*️⃣کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @SAHIFE2
#منتخب
#دعا_هجدهم_2
🔹اللهم وَ إِنْ يَكُنْ مَا ظَلِلْتُ فِيهِ أَوْ بِتّ فِيهِ مِنْ هَذِهِ الْعَافِيَةِ خداوندا ...و اگر عافيتي كه روز را در آن به شب ميرسانم، يا شب را در آن به روز ميرسانم، بَيْنَ يَدَيْ بَلَاءٍ لَا يَنْقَطِعُ وَ وِزْرٍ لَا يَرْتَفِعُ مقدّمه بلايي است كه قطع نميشود، و پيشاپيش بار سنگيني است كه بر طرف نميگردد فَقَدّمْ لِي مَا أَخّرْتَ، وَ أَخّرْ عَنّي مَا قَدّمْتَ. پس آنچه را برايم به تأخير انداخته اي، پيش انداز، و آنچه را پيش انداخته اي به تأخير افكن؛ فَغَيْرُ كَثِيرٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْفَنَاءُ، زيرا چيزي كه پايانش فنا و نابودي است، بسيار فراوان به حساب نمي آيد وَ غَيْرُ قَلِيلٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْبَقَاءُ، و آنچه عاقبتش بقا و هميشگي است، اندك و كم نميباشد، وَ صَلّ عَلَي مُحَمّدٍ وَ آلِهِ.
✍بخشی از #هجدهم #دفع_بلا
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#انس_با_قرآن
⏪برنامه ی روزنامه ی
✅ #ختم_قرآن کریم
👈 روزی یک صفحه
#صفحه_543
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @SAHIFE2