در قرآن شريف فرموده است:
ان الله يحب التوابين.
گناهكارانى كه از معصيت باريتعالى نادم شدهاند و مصمماند كه به سوى خدا بازگشت نمايند و خويشتن را از نعمت اطاعت و اعمال صالحه برخوردار سازند، خداوند بزرگ دوستدار اينان است و مژدهى دوستى خود را با جملهى ان الله يحب التوابين، در قرآن شريف، اعلام فرموده است.
دوستى و دشمنى مردم نسبت به يكديگر گاهى بر وفق حق است و گاه برخلاف آن.
اگر حب و بغض و دوستى و دشمنى مردم درباره ى يكديگر به انگيزهى ايمان باشد آن دوستى و دشمنى بر وفق حق و عدل است و داشتن چنين محبت و عداوتى در روايات اولياى دين از فرايض اسلامى به حساب آمده و نشانهى ايمان كامل است.
رسول گرامى فرموده: دوست داشتن از براى خدا از واجبات است و دشمن داشتن براى پروردگار نيز از فرايض است.
امام صادق (ع) فرموده: كسى كه براى خدا دوست بدارد، براى او دشمن بدارد، و براى او عطا كند، او از كسانى است كه واجد ايمان كاملاند.
اگر حب و بغضهاى مردم نسبت به يكديگر براى خدا باشد آن دوستى و دشمنى، مقدس و بر طبق حق و عدل است،
اما اگر منشا دوستى و دشمنى، هواى نفس باشد نه تنها داراى ارزش معنوى نيست، بلكه ممكن است در مواقعى ضررهاى بسيار بزرگ و خساراتى غيرقابل جبران به بار آورد.
كودك به كشش طبيعى خواهان آزادى مطلق است. مىخواهد هر چه زودتر خويشتن را به هدفهاى نارواى خود برساند و هر جا برود و به هر كارى كه ميل دارد دست بزند و اگر در مواردى مادر روى مصلحت مزاحم او شود و بخواهد از وى سلب آزادى نمايد سخت ناراحت و خشمگين مىگردد. خردسالان در سنين اول زندگى، اعمال تخريبى بسيار دارند، هر جا دستشان برسد ويرانى به بار مىآورند، مورچهها را مىكشند، گلها را پرپر مىكنند، نهال كوچك درختها را آنقدر تكان مىدهند تا ريشههاى آن از جا كنده شود، عروسكهاى خود را پاره مىكنند، اگر گنجشكى به دستشان افتد پرهايش را مىكنند، گچ ديوارها را مىريزند، موى سر بچههاى ضعيفتر از خود را مىكشند، و خلاصه موجب اختلالات بسيارند و مادران بايد پيوسته مراقب آنان باشند و از كارهاى نادرستشان منع نمايند.
يكى از اساتيد روان شناس مىگويد: خوشبختانه اطفال ويرانگر و مخرب ناتوان و ضعيف اند و اگر آنان به قدر جوانان نيرومند و قوى مىبودند زندگى براى بزرگسالان تلخ و غيرقابل تحمل مىشد. والدين و مربيان پيوسته اطفال خردسال را از كارهاى ناروا منع مىكنند و با سخنان خويش، قبح آن اعمال را به آنان مىفهمانند و جديت مىكنند تا آنان را براى زندگى اجتماعى و حسن معاشرت با مردم تربيت نمايند.
بايد توجه داشت كه تربيت اطفال خردسال بدان معنى نيست كه تمايلات ويرانگرى و تخريب در وجودشان محو و نابود مىگردد، بلكه اثر تربيت آن است كه تمايل تخريب و #شرارت را در ضميرشان واپس مىكند و در اعماق وجودشان پنهان مىنمايد و هر وقت فرصت مناسبى به دست آيد تمايل واپس زده شده از ضمير باطن خارج مىشود، از پس پردهى خفا بيرون مىآيد و كارهاى تخريبى را آغاز مىنمايد.
اين مطلب دقيق علمى و روانشناسى در كلام مولىالموحدين آمده است:
على (ع) فرموده است: شر و بدكارى در باطن تمام انسانها وجود دارد، اگر هر فردى بر آن تمايل غلبه كند همچنان در ضميرش پنهان مىماند و اگر نتواند بر آن پيروز گردد ميل شر و ويرانگرى آشكار مىشود و او را به فعاليتهاى ناروا وادار مىسازد.
حب و بغضهاى ناروا و خلاف عدل از طبع متجاوز بشر سرچشمه مىگيرد و آدمى را به راهى كه مرضى خدا نيست سوق مىدهد.
پيمبران الهى آمدهاند تا مردم را انسان بسازند و غرايز بىقيد و بند را با نيروى ايمان و حسن تربيت مهار كنند و هر فردى را به طبع سركش و متجاوزش مسلط سازند.
متاسفانه موفقيت فرستادگان خدا در اين راه ناچيز بوده و نتوانستند در رسالت خود به پيروزى كامل دست يابند،
زيرا اولا خداوند حكيم انسانها را مختار آفريده و در قبول و رد دعوت انبيا آزادى عمل داشتهاند و در هر عصر و زمان بيشتر مردم از آزادى سوءاستفاده نموده، به دعوت رسولان اعتنا نكردند و از پذيرش آن سرباز زدند،
و ثانيا گروه معدودى كه در هر عصر دعوت انبيا را اجابت كردند و به پيروى از اوامر الهى تن دادند اكثرشان از نظر ايمان ضعيف بودند و ايمان ضعيف قادر نيست طبع سركش و متجاوز مردم را مهار نمايد و موقع طغيان غرايز، آنان را از گناه و ناپاكى بازدارد. در اين مواقع حساس، افرادى كه از نظر ايمان متوسط الحالاند بر سر دوراهى قرار مىگيرند، امر الهى آنان را به اجتناب از گناه و ناپاكى دعوت مىكند اما طبع سركش و غرايز نيرومند به راه گناهشان مىخواند و در اغلب مواقع، هواى نفس پيروز مىشود و فضيلت و تقوا شكست مىخورد.
على (ع) اين تضاد و كشاكش خطرناك را ضمن حديثى بيان نموده و خاطرنشان ساخته است. هر كس در اين مواقع حساس، عنان نفس سركش را از دست بدهد و راه گناه را در پيش گيرد به دشمن انسانيت خويش كمك كرده و زمينهى تباهى خود را فراهم آورده است.
على (ع) فرموده: نفس آدمى به طور فطرى به راه نادرستى و خلاف ادب گرايش دارد و بندهى خدا مامور است كه همواره ملازم حسن ادب و درستكارى باشد. نفس به كشش طبيعى ميدان مخالفت را در پيش مىگيرد و بندهى خدا جديت مىكند تا نفس را از خواستههاى ناروايش بازدارد. هر وقت بندهى خدا عنان نفس سركش را واگذارد او نفس خويشتن را در فساد يارى داده و كسى كه نفس خود را در هوى و تمايلاتش يارى دهد، با اين عمل در قتل نفس خويشتن شركت نموده است.
كودكان خردسال به جاذبهى طبيعى، طالب آزادى بىقيد و شرطند، خوب و بد را نمىفهمند، و صلاح و فساد خويش را درك نمىكنند. آنان مايلند آزاد باشند تا به هر كارى كه مىخواهند دست بزنند و از تخريب و ويرانسازى كه انجام مىدهند لذت مىبرند.
اگر والدين و مربيان دانا مانع آزادى اطفال گردند با خشونت و تندى فرياد مىزنند، آنان را با چشم بغض و بدبينى مىنگرند، و از مزاحمتى كه در كارشان فراهم آوردهاند خشمگين و غضبناكاند. موقعى كه دوران كودكى را پشت سر مىگذارند، به سنين جوانى مىرسند، و بالغ مىگردند طبع آزادى طلبشان از ميان نمىرود و آن خواستهى فطرى همچنان باقى و برقرار است، مىخواهند همانند دوران كودكى راهشان باز باشد و چيزى مانعشان نشود.
خداوند در قرآن کریم فرموده:
بل يريد الانسان ليفجر امامه. يسال ايان يوم القيامه.
آدمى ميل دارد پيش رويش سدى نباشد، راهى را كه مىپيمايد بلامانع طى كند، و تمايلات خويش را آنطور كه مىخواهد اقناع نمايد، و چون با وى از روز جزا و مواخذه الهى صحبت شود از روى استهزا و انكار مىگويد: قيامت چه وقت فرامىرسد؟ و روز جزا كى برپا مىگردد؟ البته جوانان و ميانسالان بر اثر تجاربى كه در طول سنين قبل از بلوغ اندوختهاند تا اندازهاى به صلاح و فساد واقف شدهاند، نيك و بدها را تا حدى شناختهاند و مانند كودكان، اعمال جاهلانه انجام نمىدهند، ولى اين شناخت بدان معنى نيست كه جوانان و بزرگسالان به تمام حقايق واقف شدهاند و از تمام ابعاد خوشبختى و سعادت انسانها آگاهى يافتهاند. جوانان و ميانسالان مانند كودكان خطر آزادى بىقيد و شرط را نمىفهمند و نمىدانند كه اگر غرايز حيوانى در سنين جوانى از آزادى مطلق برخوردار باشد انسانيت نابود مىشود، تعالى و تكامل از ميان مىرود، و مفاسد غيرقابل جبران به بار مىآيد. پيمبران الهى كه پدران روحانى و مربيان خدايى هستند آمدهاند تا خواهشهاى نفسانى مردم را تعديل نمايند و آنان را از آزاديهاى مضر و خطرناك كه سد راه صلاح و رستگارى انسان است برحذر دارند.
بدبختانه رفتار و گفتار جوانان و بزرگسالان نادان با پدران روحانى و مربيان الهى همانند رفتار و گفتار كودكان خردسال با والدين و مربيان است، همانطور كه كودكان بر سر پدر و مادر فرياد مىزنند و با خشم و خشونت به آنان مىگويند: چرا از ما سلب آزادى مىكنيد؟ جوانان و بزرگسالان نيز با پدران روحانى و مربيان الهى خود با همان چشم مىنگرند و نسبت به آنان بغض و كينه ابراز مىدارند، اگر دستشان برسد آزارشان مىدهند و ممكن است در مواقعى به قتلشان همت گمارند. نه تنها پيمبران الهى براى دعوت به دين حق و اقامهى عدل در معرض قتل قرار مىگرفتند، بلكه در مواقعى علماى دين را كه مبلغ دعوت پيمبران بودند مىكشتند. قرآن كريم در اين باره فرموده است:
ان الذين يكفرون بايات الله و يقتلون النبيين بغير حق و يقتلون الذين يامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب اليم.
كسانى كه به آيات الهى كفر مىورزند و پيمبران خدا را بناحق مىكشند و همچنين كسانى از مردم را كه جامعه را به قسط و دادگرى امر مىكنند به قتل مىرسانند به آنان عذاب دردناك خداوند را مژده بده.
امام سجاد عليهالسلام در اين قسمت از دعاى «مكارمالاخلاق» بعد از درود بر محمد و آل محمد عرض مىكند:
و ابدلنى من بغضه اهل الشنان المحبه.
بار الها! دشمنى سخت و عميق كسانى را كه با من كينه و عداوت دارند به محبت و دوستى مبدل نما.
بغضه در لغت عرب به معناى دشمنى شديد است،
اگر كسى سوال كند: چرا كسانى با امام سجاد بغض و كينهى شديد داشتند؟
مگر امام با آنان چه كرده بود كه عمل آن حضرت در ضميرشان اثر عميق گذارد و منشا كينهى شديد گرديد؟
به نظر مىرسد كه پاسخ اين پرسش این است که
دشمنى شديد بعضى با امام سجاد همان عداوت و كينهاى است كه هوىپرستان و طالبان آزادى بىقيد و شرط غرايز و شهوات با پيمبران الهى داشتند،
دشمنى افرادى با امام سجاد همانند دشمنى نمرود با ابراهيم،
دشمنى فرعون با موسى،
دشمنى گروه مستبد ظالم عرب با پيمبر گرامى اسلام،
و دشمنى آل اميه و آل عباس با ائمهى معصومين عليهمالسلام بود.
كسانى با امام سجاد (ع) كينه و دشمنى شديد داشتند كه مىخواستند در پرتو حكومت ظالمانهى آل اميه به مال و مقام، جاه و منصب، و فرمانروايى و قدرت برسند و تمايلات غيرمشروع غرايز و شهوات خويشتن را از اين راه ارضا نمايند. اينان به صور مختلف مزاحم امام سجاد بودند و بر ضد آن حضرت تحريكاتى داشتند.
حجاج بن يوسف به عبدالملك مروان نوشت: اگر مىخواهى حكومتت تثبيت شود و ملكت پابرجا بماند على بن الحسين را به قتل برسان. عبدالملك در جواب نوشت: مرا از كشتن بنىهاشم دور نگاهدار و خون آنان را محفوظ بدار كه من ديدم وقتى آل ابىسفيان با رغبت و ميل به ريختن خون آنان دست زدند طولى نكشيد كه خداوند حكومتشان را برانداخت و به زمامدارى آنان خاتمه داد.
امام سجاد (ع) از خداوند درخواست مىكند:
بغض و كينه ى دشمنان مرا به دوستى مبدل نما،
زيرا ذات اقدس الهى مقلب القلوب است،
اوست كه مىتواند دشمني ها را از قلوب ببرد
و دوستى و محبت را جايگزين آنها سازد،
و اين مطلب در قرآن شريف مكرر خاطرنشان گرديده است.
و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا و اذكروا نعمه الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا.
همهى شما ريسمان خدا را دستاويز خود نماييد و نعمت او را به ياد بياوريد كه موقعى دشمن يكديگر بوديد و خداوند دلهاى شما را با هم مهربان ساخت، روز محبت را درك كرديد و از نعمت گرانقدر برادرى برخوردار شديد.
و الف بين قلوبهم لو انفقت ما فى الارض جميعا ما الفت بين قلوبهم و لكن الله الف بينهم.
خداوند است كه دلهاى مومنين را به هم مهربان نمود. اگر تو تمام آنچه كه در زمين است انفاق مىنمودى نمىتوانستى پيوند محبت و دوستى در دلها ايجاد نمايى ، اما خداوند با ارادهى تواناى خود اين مهم را انجام داد.