🔅 برنامه ی #مثنوی_خوانی
❇️ بشنو از نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد
نی حریف هرکه از یاری برید
پردههااش پردههای ما درید
همچو نی زهری و تریاقی کی دید
همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید
نی حدیث راه پر خون میکند
قصههای عشق مجنون میکند
محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
بند بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
گر بریزی بحر را در کوزهای
چند گنجد قسمت یک روزهای
کوزهٔ چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر در نشد
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
عشق جان طور آمد عاشقا
طور مست و خر موسی صاعقا
با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی
هر که او از همزبانی شد جدا
بی زبان شد گرچه دارد صد نوا
چونک گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت
جمله معشوقست و عاشق پردهای
زنده معشوقست و عاشق مردهای
چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بیپر وای او
من چگونه هوش دارم پیش و پس
چون نباشد نور یارم پیش و پس
عشق خواهد کین سخن بیرون بود
آینه غماز نبود چون بود
آینت دانی چرا غماز نیست
ز انكه زنگار از رخش ممتاز نيست
بشنويد اى دوستان اين داستان
خود حقيقت نقد حال ماست آن
#مثنوی_معنوی_1
#مولوی - #مثنوی_معنوی - #دفتر_اول #اول_دفتر_اول #آخر_دفتر_اول
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
✳️ حکایت #از_علی_آموز_اخلاص_عمل !!! قسمت هفتم گفت امیر المؤمنین با آن جوان که به هنگام نبرد ای پهلوا
✳️سه بیت آخر دفتر اوّل مثنوی نشان میدهد که مجلس مولانا اواخر، دیگر آن کشش سابق را ندارد. این وضع و حال احتمالا ناشی از وضع و حال حسامالدین بوده است. چنین وضعی طبیعی است که در گوینده (مولانا) هم بیتأثیر نباشد. لذا چون مستمع (حسامالدین) و ای بسا مستمعان دیگر (اهل مجلس) را دور از حال و احوال پیشین مییابد، بالطبع چشمة جوشان ذهن مولانا صافی پیشین را از دست میدهد:
👈سخت خاکآلود میآید سُخُن
آب تیره شد، سرِ چَه بند کن
تا خدایش باز صاف و خَوش کند
او که تیره کرد هم صافش کند
صبر آرد آرزو را نه شتاب
صیر کن والله اعلم بالصواب
🔴مولانا با این سه بیت دفتر اول را به اتمام میرساند و دیگر ادامه نمیدهد. بعد از آن به گفتهی خودش صبوری پیشه میکند. آغاز دفتر دوم نشان میدهد که این صبوری دو سال طول میکشد، و ظاهراً دلیل وقفه ی پیشآمده هم احوال حسامالدین چلبی بوده است:
چون به معراج حقایق رفته بود
بی بهارش غنچه ها نشکفته بود
👌ما هم خدا را شکر میکنیم که این دفتر را با ذکر امیرالمومنین علی علیه السلام و در شب نورانی عرفه و در آستانه ی روز باعظمت عرفه و نیز ایام الله عید الله اکبر #عید_غدیر به پایان رسانیدیم ... از دوستانی که ما را یاری کردند هم بسیار تشکر میکنیم .... والله اعلم بالصواب
#آخر_دفتر_اول #اول_دفتر_اول #مثنوی_معنوی_172
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2