eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
5.1هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
پادکست ال سامره نهایییی.mp3
زمان: حجم: 44.14M
👓 پادکست زیبای ✅ آنچه از زندگی امام هادی و امام عسکری نمی‌دانید 🔹 خلاصه زندگی امام‌هادی و احضار او به سامرا، دلایل متوکل و اقدامات او 2:38 🔹 اشعار امام هادی در بزم شراب متوکل! 7:40 🔹 اقدامات امام هادی در جذب نزدیکان متوکل به اهل بیت! مادر، پسر و حتی کنیز متوکل! 9:39 ❗️ خلاصه زندگی مبارزاتی امام هادی و تاریخ شهر سامرا در جلسه خصوصی رهبر انقلاب 14:44 ❗️ ❗️ داستانی از کودکی امام عسکری که بجای بازی با کودکان، شدیدا می‌گریست و کسی رفت برایش اسباب بازی بخرد!😳 19:00 🔹 داستان بخشش امام هادی در زبان استاد فاطمی نیا 30:20 🔹 روایت مهم امام عسکری علامات مومن 37:15 🔹 نقد نحسی ایام با بیان زیبای آیت‌الله جوادی آملی 45:30 ✅ ویژگی متمایز حرم سامرا! حرم سامرا چه تفاوت مهمی با تمام حرمهای ائمه دارد؟ 48:10 🆔 @sahife2
📚 مجموعه ی متن کامل 70 کتاب و مقاله پیرامون اربعین 👈دانلود رایگان اینجا علیه السلام 🆔 @sahife2
✳️ چهارده محبت مطلق به ولیّ خدا آغاز زیارت با سلام و عشق به امام حسین(ع) نشان می‌دهد که ایمان واقعی بدون محبت اهل‌بیت معنا ندارد. شناخت هدف قیام در متن زیارت آمده که حسین(ع) “برای نجات بندگان و اقامه دین” قیام کردند، یعنی هدف بزرگی بالاتر از جان و مال. تسلیم بودن در برابر امر الهی امام حسین(ع) همه چیز را فدای رضای خدا کرد؛ این درس تسلیم و ایمان محض به مشیّت الهی است. ایستادگی در برابر ظلم زائر با قرائت این زیارت اعلام می‌کند که مسیرش مسیر “رفض الظالم” است؛ عدم سکوت در برابر فساد. پایداری بر حق تا شهادت ذکر جانفشانی امام و یارانش درس وفاداری و پایداری تا آخرین نفس برای حق است. قدردانی از مقام شهید در زیارت، شهادت حسین(ع) به عنوان “فوز عظیم” یاد شده؛ یعنی شهادت در راه خدا اوج موفقیت است. ارزش بی‌نظیر یاران باوفا یاد اصحاب کربلا در زیارت، اهمیت انتخاب دوست و همراه حق‌طلب را یادآور می‌شود. پیوند با “نهضت” نه صرفاً “حادثه” زائر متعهد می‌شود که راه حسین(ع) را در زندگی ادامه دهد، نه فقط یادش را. ایمان به غیب و وعده الهی زیارت یادآور می‌شود که نصرت الهی و پیروزی حق وعده حتمی خداست. خودشناسی و اصلاح نفس در بخش‌هایی، شناخت جایگاه خود و موضع در برابر حق و باطل تاکید شده است. پرهیز از دنیاپرستی یاد امام و یارانش که دنیا را به بهای حقیقت فروختند، زائر را از دلبستگی به دنیا بازمی‌دارد. عبرت از تاریخ با یاد کربلا، زائر می‌آموزد چگونه عبرت‌های تاریخ را در زندگی امروز به‌کار بندد. اتصال قلب به ولیّ عصر (عج) زیارت، حلقه وصل ولایتی است که از حسین(ع) تا قائم(عج) ادامه دارد. تجدید عهد با خدا و ولیّ او پایان زیارت با اعلام بیعت و دوام بر این بیعت، پیمان قلبی زائر را مستحکم می‌کند @sahife2
📖 داستان : نجوا با خدا از صحیفه تا کربلا 👈 نسیمِ خنک شب، پرده‌ی کوچک اتاق زهرا را به آرامی تکان می‌داد. روستای دورافتاده در سایه ماه، غرق خاموشی و صلوات‌های گاه‌به‌گاه پیرمردی ته کوچه بود که زیر لب دعای فرج می‌خواند. اما هیچ صدایی همچون آرامش نیایش زهرا دل شب را روشن نمی‌کرد. امشب، بیشتر از هر شب دیگر، دلتنگی کربلا، سنگین‌تر بر شانه‌هایش نشسته بود. یاد پیاده‌روی اربعینِ دو سالِ قبل، که با مادر تا حسینیه کوچک شهرک رفته بودند، هرازگاه اشک به چشمانش می‌چسباند. اما این بار خواسته بود «اربعین» را با دل و زبان و قلم صحیفه سجادیه زنده نگه دارد؛ همچون هزاران دلداده که از دور، سهم خود را از زیارت می‌جویند. سجاده اش را پهن کرد. شمع کوچکی روبه‌روی قاب عکس پدر روشن کرد. صحیفه را برداشت و شروع کرد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ يَكُونُ بَعْدَهُ، الَّذِي قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ ، وَ عَجَزَتْ… [سپاس خدایی را که اول است بی آنکه چیزی پیش از او بوده باشد و آخر است بی آنکه چیزی پس از او باشد، خدایی که اندیشه‌ها از درک کنه ذاتش عاجزند…] دلش را به کلمات این دعا سپرد. یادش آمد که امام سجاد (ع) چگونه در سخت‌ترین سال‌های اسارت و غم، شکر و سپاس را از دل بر زبان جاری می‌ساخت—نه فقط برای نعمت‌ها، حتی برای آنچه سخت بود و طاقت‌فرسا. زهرا یاد حال هوای زیارت اربعین را هم در دلش حس میکرد. عطر نان تازه و دمنوشی که مادر کنار کرسی گذاشته بود، با عطر صحیفه در هم آمیخت. در دل خود گفت: «خدایا! این ، مرا به صف زائران حسین (ع) ملحق کن، اگرچه مسیرم از کربلا دور است. تو نزدیک‌تر از همه‌ای؛ امشب میان هزار سلام، سلام دل‌بریده مرا نیز به حرم دوست برسان…» اشک‌هایش سرازیر شد. دست بر سینه زد و جمله‌ای از زیارت را با جان و دل تکرار کرد: “السلام علیک یا اباعبدالله…” در همین هنگام، بخش دیگری از دعای اول صحیفه سجادیه را خواند: “ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً ، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِيَّتِهِ اخْتِرَاعاً .…” [خدایی که آفریدگان را به قدرت بی‌پایانش پدید آورد، بدون آنکه محتاج تجربه یا اندیشه باشد…] زهرا چشم‌هایش را بست، در دلش تصویر مسیر کربلا، کاروان‌هایی که کیلومترها پیاده می‌رفتند و زیر لب ذکر حسین (ع) می‌گفتند، زنده شد. یاد شاگرد کوچکش افتاد، علی‌اصغر، که آرزو داشت روزی پای پیاده به حرم برود. یادش آمد پیامبر(ص) فرموده بود: “عمر انسان گوهری است که نباید در غفلت و هوس‌پرستی هدر رود؛ هر کس عمر را در بهترین راه‌ها خرج کند، او اهل بهشت است…” زهرا هنوز نجوا می‌کرد. میان دعا، خودش را در صف پیاده‌روهای بین‌الحرمین جست‌وجو می‌کرد. تکرار کرد: *"خدایا! تو را با همه وجودم شکر می‌گویم؛ تو مالک عمر و شب و روز هستی، ای کسی که دوری و نزدیکی‌ات بی‌انتهاست… دل مرا در راه عشقت زنده نگه دار و قدم‌هایم در مسیر صالحین خرج کن… ما را به خود و تنها به عشق حسین، زنده بدار."* وقتی شمع کوچک اتاق کم‌سو شد و نسیم یواشکی آن را خاموش کرد، زهرا لبخندی زد. حس کرد دلش سبک‌تر شده. امشب، با صحیفه سجادیه، با و با دعای نخستین امام زین‌العابدین (علیه السلام) در قلبش چراغی روشن بود؛ چراغی که هر سال در جاده کربلا، همه عاشقان را—از دور و نزدیک—به سرزمین عشق و ایمان می‌رساند… 🆔 @sahife2
📖 :کوله‌پشتی‌ ای که هنوز تو جاده‌ کربلاست 👈 سلام… من همون کوله‌پشتی مشکی‌ام که پارسال، با صاحبم پا به پای زائرا از نجف تا کربلا رفتم. یادت هست؟ صبح‌ها که هوا هنوز خنک بود، صدای “لبیک یا حسین” تمام خیابون نجف رو پر می‌کرد. خورشید که بالا می‌اومد، سایه ستون‌ها و پرچم‌ها می‌افتاد رو ما، و گرمای ظهر مچاله‌مون می‌کرد. من نفس سنگینی از پشتش حس می‌کردم، ولی هر وقت از دور گنبد طلای حرم پیدا می‌شد، پاهاش جون می‌گرفت. راه، پر بود از لحظه‌هایی که با همه خستگی، لبخند می‌زد. چای عراقی، بوی نان تازه، بچه‌هایی که با پای برهنه شیرینی پخش می‌کردن. من با همه بند و نخ‌هام، اینا رو قورت داده بودم. می‌خواستم هیچ‌وقت یادم نره. ولی امسال… ماه که رسید، من هنوز گوشه کمد، ساکت و خاکی بودم. چند بار رد شد، نگاهی کرد، حتی دست کشید رو بندام. انگار دلش می‌خواست منو برداره… ولی برنداشت. یک شب، آروم گفت: «رفیق… آیت‌الله گفته: نگویید جامانده‌ایم. کسی که قلب و روحش رفته، جامانده نیست. جامانده اونیه که عشق و شور و طلب ، حتی به ذهنش هم نمی‌رسه. اگر شوق رفتن هست و شرایطش نیست، خیری بوده و ثواب نیت رو برده؛ باید شاکر بود… پس ما جامانده نیستیم.» چند روز بعد، منو آورد بیرون. دلم پر زد، اما نه نون گذاشت داخل شکمم، نه قمقمه، نه لباس. فقط یه کتاب آروم گذاشت تو دلم: 📚صحیفه سجادیه. با یه مکث عمیق گفت: «این میشه جاده‌مون، این میشه همسفرمون.» از همون روز، هر شب منو باز می‌کنه، صحیفه رو درمیاره. نور زرد چراغ می‌ریزه روی صفحه‌ها و صدای امام سجاد علیه‌السلام از بین لب‌هاش جاری میشه. دعای زائران رو که می‌خونه، حس می‌کنم با هر جمله دارم ستون‌ها رو یکی‌یکی رد می‌کنم. یک شب، بعد از خوندن، آروم رو جلد کتاب دست کشید و گفت: می‌گه اول منزل راه، شناختن خودته… پیدا کردن فکرای آشفته، و سپردن این دل سرکش به خدا. شاید امسال من فقط همین باشه حالا فهمیدم… راه ما جامانده‌ها از صفحه‌های دعا رد میشه، موکب‌هامون اشک‌های آروم وسط شب‌اند، پرچم‌هامون آه‌هاییه که مستقیم میره بالا. از توی خونه، وقتی فیلم و عکس جاده رو می‌بینیم، من هم هیجان می‌گیرم. انگار بوی بغض زائرا و خاک زیر پاشون میاد تو اتاق. می‌دونم دعاهایی که از این خونه رفت، از قدمای خاکیِ جاده جلوتر رسید. امسال شاید جای پا‌هامون تو خاک جا نمونه. شاید کفِ پاها تاول نزنه. ولی دل… دل که اگه راه بیوفته، مستقیم میره تا بین‌الحرمین. و من، کوله‌پشتی یه جامانده‌م… ولی باری که امسال تو شکمم دارم، سنگین‌تر از همه سفرای قبله: یه کتاب کهنه، صدای بغض‌های شبونه، و عشقی که تو هیچ زیپی جا نمیشه. 🆔 @sahife2
📖 :یک سلام مشترک 👈 منم… روز . حالا هنوز من نرسیده‌ام، پشت در لحظه‌ها ایستاده‌ام… ساعت‌ها بیشتر نمانده، و همه می‌دانند که فردا اربعین است. امشب آسمان نجف و کربلا پر از چراغ دل‌هایی است که تا آخرین منزل جاده آمده‌اند. پای زائرها تاول دارد، ولی چشمشان برق دارد. پیرمردی هست که زیر لب می‌گوید «فقط چند قدم دیگر تا سلام»… و کودکی که پرچم «یا حسین» را محکم‌تر از هر اسباب‌بازی در آغوش گرفته. اما دل من، روز اربعین، فقط در کف دستان این‌ها که اینجا هستند، نمی‌تپد… صدای جامانده‌ها را هم می‌شنوم. آن جوان که در اتاق کوچک خود چراغی روشن کرده، لبخند کمرنگی روی لبش است و جلد صحیفه سجادیه را روی پاهایش گذاشته. مادری را می‌بینم که کنار سماور، زیارت معروفه اربعین را زمزمه می‌کند: «السلام علی ولی الله و حبیبه، السلام علی خلیل الله و نجیبه…» یادش هست که امام حسن عسکری علیه‌السلام فرموده‌اند نشانه‌های مؤمن پنج چیز است و یکی از آن‌ها . پس آرام می‌گیرد؛ چون می‌داند فردا که من بیایم، اسمش میان زائران نوشته می‌شود، حتی اگر راه را فقط با لب‌هایش رفته باشد. در لحظات بین سلام‌ها، صدای را می‌شنود: «نفس، چون ماه است… نورش را از آفتاب ربوبیت می‌گیرد. امّاره که باشد، بیرون می‌زند از مسیر. لوّامه که باشد، دل را سرزنش می‌کند که چرا جا ماندی. و مطمئنّه که شود، آرام می‌گیرد کنار دوست.» امشب، من هنوز پشت لحظه‌ها صبر می‌کنم… تا فردا وقتی خورشید از خاک بین‌الحرمین بالا می‌آید، من همه سلام‌ها را، از قلب کوچه‌های دور گرفته تا سنگفرش داغ کربلا، یکجا ببرم به پیشگاه حسین. و فردا، که روز من است، همه دنیا می‌شنود: السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک… 🖤» 🆔 @sahife2
حضرت سیدالشهدا(ع) السَّلامُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ السَّلامُ عَلَى خَلِيلِ اللَّهِ وَ نَجِيبِهِ السَّلامُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّكَ الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِداً مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِي هَوَاهُ وَ أَسْخَطَكَ وَ أَسْخَطَ نَبِيَّكَ ، وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِكَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِينَ النَّارَ [لِلنَّارِ] فَجَاهَدَهُمْ فِيكَ صَابِراً مُحْتَسِباً حَتَّى سُفِكَ فِي طَاعَتِكَ دَمُهُ وَ اسْتُبِيحَ حَرِيمُهُ اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبِيلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذَاباً أَلِيماً السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ سَعِيداً وَ مَضَيْتَ حَمِيداً وَ مُتَّ فَقِيداً مَظْلُوماً شَهِيداً وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ، اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُورا فِي الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ [الطَّاهِرَةِ] لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّينِ وَ أَرْكَانِ الْمُسْلِمِينَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلامُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ أَشْهَدُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي وَ قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أَجْسَادِكُمْ [أَجْسَامِكُمْ ] وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ. 🆔 @sahife2