eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
5.1هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ حکایت " با اگر گفتن کار درست نمی شود " (در چند قسمت ) قسمت 1 🌺 آن غریبی خانه می‌جست از شتاب دوستی بردش سوی خانهٔ خراب گفت او این را اگر سقفی بدی پهلوی من مر ترا مسکن شدی هم عیال تو بیاسودی اگر در میانه داشتی حجرهٔ دگر گفت آری پهلوی یاران بهست لیک ای جان در اگر نتوان نشست برنامه ی - قسمت 1 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت " با اگر گفتن کار درست نمی شود " 🌺 روزی در شهری، مرد غریبی، وارد کاروانسرایی شد. از صاحب کاروانسرا خواهش کرد که جایی در کاروانسرا به او بدهد تا با زن و فرزندانش آن شب را به صبح برساند. کاروانسرادار گفت: «پس زن و فرزندانت کجایند؟» گفت: «بیرون کاروانسرایند!» کاروانسرادار گفت: «گرچه جایمان بسیار تنگ است، اما چون در این شهر غریبی و جایی را نمی شناسی، من جایی به تو و زن و فرزندانت می دهم. برو و آن ها را به کاروانسرا بیاور!» مرد غریب رفت و زن و فرزندانش را به کاروانسرا آورد. کاروانسرادار در گوشه ای از کاروانسرایش، پرده ای کشید و گفت: «بروید پشت آن پرده و تا صبح راحت باشید!» مرد غریب، خود پیش کاروانسرادار رفت و در کنارش نشست، تا کمی با او صحبت کند و اطلاعاتی درباره آن شهر به دست آورد. کاروانسرادار پرسید: «می خواهید در این شهر بمانید؟» مرد غریب گفت: «آری! فردا باید در جستجوی خانه ای برآیم برای زندگی!» کاروانسرادار پرسید: «شغلت چیست؟» مرد غریب گفت: «کاسبی دوره گردم. مردی فقیرم. ولی راضیم به رضای خدا. بالاخره خداوند مهربان، نان بخور و نمیری می رساند و ما زندگی می گذرانیم. راضی به رضای یزدانیم. با همه بدبختی ها و دربه دری هایی که داریم، خودمان را خوشبخت می دانیم!» کاروانسرادار که دلش به رحم آمده بود، گفت: «غم مخور برادر، خدا کریم است و رحیم است. اتفاقاً من خانه ای دارم در پشت همین کاروانسرا. چون تو برای یافتن خانه شتاب داری، می توانی فعلاً در آنجا با زن و فرزندانت زندگی بگذرانی تا بعد، خانه ای مناسب تر بیابی!.» مرد غریب گفت: «چه بهتر از این؟ خدا تو را عوض بدهد!» کاروانسرادار گفت: «پس، برو و بخواب. فردا صبح تو را به آنجا می برم و خانه را نشانت می دهم!» صبح فردای آن شب، کاروانسرادار، مرد غریب را به خرابه ای برد و گفت: «این است خانه ای که شب پیش، حرفش را زدم!» مرد غریب از دیدن آن ویرانه، دهانش از تعجّب باز ماند. کاروانسرادار گفت: «می دانم، می دانم چه فکری از سرت می گذرد. درست است که این خانه سقف ندارد...» مرد غریب با تعجب گفت: «آری، اینجا که سقفی ندارد. در خانه بی سقف که نمی توان زیست!» مرد غریب با تمسخر سرش را تکان داد و به فکر فرو رفت. کاروانسرادار نگاهی به مرد غریب انداخت وگفت: «من از تو بسیار خوشم آمده است و بسیار دوستت دارم. دلم می خواهد که تو در کنار من، پهلوی کاروانسرایم زندگی کنی و همسایه من باشی. البته اگر ...» مرد غریب پوزخندی زد. نگاهی به آن ویرانه و نگاهی به کاروانسرادار انداخت وگفت: «دوست من، این خانه بسیار خوب است، اگر سقف داشته باشد. خوب است، اگر پنجره داشته باشد. خوب است، اگر در داشته باشد. ولی متاسفانه هیچ کدام از این ها را ندارد. در چنین خانه ای هم که نمی توان نشست!» 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت " با اگر گفتن کار درست نمی شود " (در چند قسمت ) قسمت 2 🌺 این همه عالم طلب‌کار خوشند وز خوش تزویر اندر آتشند طالب زر گشته جمله پیر و خام لیک قلب از زر نداند چشم عام پرتوی بر قلب زد خالص ببین بی محک زر را مکن از ظن گزین گر محک داری گزین کن ور نه رو نزد دانا خویشتن را کن گرو یا محک باید میان جان خویش ور ندانی ره مرو تنها تو پیش بانگ غولان هست بانگ آشنا آشنایی که کشد سوی فنا بانگ می‌دارد که هان ای کاروان سوی من آیید نک راه و نشان نام هر یک می‌برد غول ای فلان تا کند آن خواجه را از آفلان چون رسد آنجا ببیند گرگ و شیر عمر ضایع راه دور و روز دیر برنامه ی - قسمت 2 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت " با اگر گفتن کار درست نمی شود " (در چند قسمت ) قسمت 3 🌺 چون بود آن بانگ غول آخر بگو مال خواهم جاه خواهم و آب رو از درون خویش این آوازها منع کن تا کشف گردد رازها ذکر حق کن بانگ غولان را بسوز چشم نرگس را ازین کرکس بدوز صبح کاذب را ز صادق وا شناس رنگ می را باز دان از رنگ کاس تا بود کز دیدگان هفت رنگ دیده‌ای پیدا کند صبر و درنگ رنگها بینی به جز این رنگها گوهران بینی به جای سنگها گوهر چه بلک دریایی شوی آفتاب چرخ‌پیمایی شوی برنامه ی - قسمت 3 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت " با اگر گفتن کار درست نمی شود " (در چند قسمت ) قسمت 4 🌺 کارکن در کارگه باشد نهان تو برو در کارگه بینش عیان کار چون بر کارکن پرده تنید خارج آن کار نتوانیش دید کارگه چون جای باش عاملست آنک بیرونست از وی غافلست پس در آ در کارگه یعنی عدم تا ببینی صنع و صانع را بهم کارگه چون جای روشن‌دیدگیست پس برون کارگه پوشیدگیست برنامه ی - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت " با اگر گفتن کار درست نمی شود " (در چند قسمت ) قسمت 5 🌺 رو بهستی داشت فرعون عنود لاجرم از کارگاهش کور بود لاجرم می‌خواست تبدیل قدر تا قضا را باز گرداند ز در خود قضا بر سبلت آن حیله‌مند زیر لب می‌کرد هر دم ریش‌خند صد هزاران طفل کشت او بی‌گناه تا بگردد حکم و تقدیر اله تا که موسی نبی ناید برون کرد در گردن هزاران ظلم و خون آن همه خون کرد و موسی زاده شد وز برای قهر او آماده شد گر بدیدی کارگاه لایزال دست و پایش خشک گشتی ز احتیال اندرون خانه‌اش موسی معاف وز برون می‌کشت طفلان را گزاف همچو صاحب‌نفس کو تن پرورد بر دگر کس ظن حقدی می‌برد کین عدو و آن حسود و دشمنست خود حسود و دشمن او آن تنست او چو فرعون و تنش موسی او او به بیرون می‌دود که کو عدو نفسش اندر خانهٔ تن نازنین بر دگر کس دست می‌خاید به کین برنامه ی - قسمت 5 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2