eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
5.1هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
3 الهى! اگر كار به گفتار است، بر سر گويندگان تاجم، و اگر به كردار است، به مورى محتاجم. الهى! اگر حساب با مايه ‏داران است، من درويشم، و اگر با مفلسان است، من در پيشم. الهى! آن را كه تو خواهى، آب در جوى او روان است، و آن را كه نخواهى، او را چه درمان است؟ آه از تفاوت راه، دو پاره آهن از يك بوته ‏گاه، يكى نعل ستور و ديگرى آينه شاه! مرغ را دانه بايد و طفل را شير، و شاگرد را استاد بايد و مريد را پير. از او خواه كه دارد و مى ‏خواهد كه بخواهى، از او مخواه كه ندارد و مى‏ترسد كه از او بخواهى. يكى مى ‏دود و نمى ‏رسد، و يكى خفته و بدو مى ‏رسد. اگر تو خالق را شناختي به در مخلوق نپرداختيى. تا تو بر جان و مال مى ‏لرزى، حقّا كه به دو جو نمى ‏ارزى. در حق دنيا چه گويم؟ كه به رنج به دست آرند، و به زحمت نگاه دارند، و به حسرت بگذارند. بنده آنى كه دربند آنى، آن نماى كه آنى تا در نمانى، و گرنه به تو نمايند چنانكه سزاى آنى. درويشى پنهان بايد، چون پيدا شد برهان بايد. اگر دارى مگو، و اگر ندارى دروغ مگو! آن كه دارد مى ‏پوشد، و آن كه ندارد مى ‏خروشد و مى ‏فروشد. اگر از قفس دنيا رستى، به لطف احد پيوستى. دنيا بر خلق پاش و زنده باش، درون كس مخراش و بنده باش. 👈 ادامه دارد .... 🆔 @sahife2
4 الهى! اگر كنى تلخ است، از بوستان است، و اگر رهى كس نى، از دوستان است. اگر دوست را از در بيرون كنند، از دل بيرون نكنند. الهى! همه آن كنى كه خواهى، از اين مفلس بيچاره چه خواهى؟ الهى! يافت تو آرزوى ماست، دريافت تو نه به بازوى ماست. الهى! همه از تو ترسند و من از خود، از تو همه نيكى ديده‏ام و از خويش همه بد. الهى! لا تقنطوا اگر چه قرآن است، قلم رفته را چه درمان است؟ مهر از كيسه بردار و بر زبان نه، مهر از درم بردار و بر ايمان نه! الهى! از بوده نالم يا از نابوده؟ از بوده محال است و از نابوده بيهوده. شريعت بى‏بدى است، و حقيقت بيخودى. آنچه در پيشانى مردم نهان است، بجوى كه به از هر دو جهان است. الهى! اگر يك بار گويى: «بنده من» از عرش بگذرد خنده من. الهى! چون با توام، از جمله تاج‏دارانم- تاج بر سر، و اگر بى‏توام، از جمله خاكسارانم- خاك بر سر. اى دير خشم زود آشتى! آخر در نوميدى مرا نگذاشتى. الهى! يحبّهم تمام است، يحبّونه كدام است؟ الهى! اين چه فضل است كه تو با دوستان خود كرده‏اى؟ هر كه ايشان را شناخت ترا يافت، و هر كه ترا يافت ايشان را شناخت. گلهاى بهشت در پاى عارفان خار است، آن كس كه ترا جست با بهشتش چه كار است؟ الهى! همچون بيد مى‏لرزم كه نبايد به هيچ نيرزم. الهى! به بهشت و حور چه نازم؟ مرا نظرى ده كه از هر نظرى بهشتى سازم. الهى! به عزّت آن نام كه تو خوانى و به حرمت آن صفت كه تو چنانى، درياب مرا كه مى‏توانى. اى كريمى كه بخشنده عطايى، و اى حكيمى كه پوشنده خطايى، و اى صمدى كه از ادراك خلق جدايى، و اى احدى كه در ذات و صفات بى‏همتايى، و اى خالقى كه راهنمايى، و اى قادرى كه خدايى را سزايى، كه جان ما را صفاى خود ده، و دل ما را هواى خود ده، و چشم ما را ضياى خود ده، و ما را آن ده كه آن به، و مگذار ما را به كه و مه. الهى! عبد الله عمر بكاست، اما عذر نخواست. الهى! عذر ما بپذير، بر عيبهاى ما مگير. 👈 ادامه دارد .... 🆔 @sahife2
5 به نام آن خداى، كه نام او راحت روح است و پيغام او مفتاح فتوح است و سلام او در وقت صباح مؤمنان را صبوح است و ذكر او مرهم دل مجروح است و مهر او بلانشينان را كشتى نوح است، اى جوانمرد! در اين راه مرد باش، و در مردى فرد باش، و با دل پردرد باش. الهى! خواندى، تأخير كردم، فرمودى، تقصير كردم. الهى! عمر خود بر باد كردم، و بر تن خود بيداد كردم. الهى! بساز كار من، منگر به كردار من. هرگاه كه گويم برستم، شغلى ديگر دهى به دستم. الهى، از پيش خطر، و از پس راهم نيست، دستم گير كه جز فضل تو پناهم نيست. اى بود و نبود من ترا يكسان، از غم مرا به شادى رسان. الهى! اقرار كردم به مفلسى و هيچ كسى، اى يگانه ‏اى كه از همه چيز مقدسى، چه شود اگر مفلسى را به فرياد رسى؟ الهى! اگر با تو نمى ‏گويم افكار مى ‏شوم، چون با تو مى ‏گويم سبكبار مى ‏شوم. الهى! ترسانم از بدى خود، بيامرز مرا به خوبى خود. ابليس در آسمان زنديق شد، ابو بكر در بتخانه صديق شد. بر گناه دليرى مكن كه حق صبور است، خويشتن را غرور مده كه او غفور است. بيدار شو كه بيگاه شود، نبايد كه آخر كار تو تباه شود. گناه را به تقدير الله دان تا بى ‏گناه آيى، طاعت را به تقدير الله دان تا به راه آيى. الهى! در دل هاى ما جز تخم محبّت خود مكار، و بر تن و جانهاى ما جز الطاف و مرحمت خود منگار، و بر كٍشته ‏هاى ما جز باران رحمت خود مبار. پادشاها! گريخته بوديم، تو خواندى، ترسان بوديم، بر خوان لا تقنطوا تو نشاندى. الهى! بر سر از خجالت، گرد داريم، در دل از حسرت درد داريم، و رخ از شرم گناه زرد داريم. الهى! اگر دوستى نكرديم، دشمنى هم نكرديم! اگر چه بر گناه مصرّيم، بر يگانگى حضرت تو مقرّيم. الهى! در سر خمار تو داريم، و در دل اسرار تو داريم، و بر زبان استغفار تو داريم. الهى! اگر گوييم، ثناى تو گوييم، و اگر جوييم، رضاى تو جوييم. الهى! بنياد توحيد ما را خراب مكن، و باغ اميد ما را بى‏ آب مكن، و به گناه روى ما را سياه مكن. الهى! بر تارك ما خاك خجالت نثار مكن، و ما را به بلاى خود گرفتار مكن. الهى! آنچه ما را آراستى خريديم، و از دو جهان محبّت تو بر گزيديم، و جامه بلا بريديم، و پرده عافيت دريديم. الهى! بايسته تو بيش از طاعت مقبول، و نابايسته تو بيش از معصيت مهجور. 👈 ادامه دارد .... 🆔 @sahife2
6 الهى! به لطف ما را دست گير، و به كرم پاى دار، دل در قرب كرم، و جان در انتظار، و در پيش حجابها بسيار، حجابها از پيش ما بردار، و ما را به ما مگذار، يا رحيم يا غفّار، و يا حليم و يا ستّار. الهى! دلى ده كه در كار تو جان بازيم، جانى ده كه كار آن جهان سازيم. الهى! تقوى ده كه تا از دنيا ببريم، روحى ده كه تا از عقبى برخوريم، يقينى ده كه تا در آز بر ما باز نشود، قناعتى ده تا صعوه حرص ما باز نشود. الهى! دانايى ده تا از راه نيفتيم، دست گير كه دستاويزى نداريم، بپذير كه پاى گريزى نداريم. الهى! درگذار كه بد كرده‏ايم، آزرم دار كه آزرده‏ايم. الهى! مگوى كه چه كرده‏اى، كه دروا شويم، مگو چه آورده‏اى كه رسوا شويم. الهى! توفيق ده تا در دين استوار شويم، عقبى ده تا از دنيا بيزار شويم، نگاه دار تا پريشان نشويم، بر راه دار تا سرگردان نشويم. الهى! بياموز تا سرّ دين بدانيم، برفروز تا در تاريكى نمانيم تلقين كن تا ادب شرع بدانيم، توفيق ده تا در خلأ طمع نمانيم، تو نواز كه ديگران ندانند، تو ساز كه ديگران نتوانند، همه را از خودپرستى رهايى ده همه را به خود آشنايى ده، همه را از مكر شيطان نگاه دار، همه را از كينه نفس آگاه دار. الهى! دلى ده كه طاعت افزايد، طاعتى ده كه به بهشت راهنمون آيد، علمى ده كه در او آتش هوا نبود، عملى ده كه در او آب ريا نبود، ديده‏اى ده كه عزّ ربوبيّت تو بيند، دلى ده كه ذلّ عبوديّت تو گزيند، نفسى ده كه حلقه بندگى تو در گوش كند، جانى ده كه زهر حكمت را به طبع نوش كند. الهى! تو ساز كه از اين معلولان شفا نيايد، تو گشاى كه ازين ملولان كارى نگشايد. الهى! به صلاح آر كه نيك بى‏سامانيم، جمع دار كه بد پريشانيم. الهى! ظاهرى داريم شوريده، باطنى داريم خراب، سينه‏اى داريم پرآتش، ديده‏اى داريم پرآب، گاه در آتش سينه مى‏سوزيم، و گاه در آب چشم غرق آب. الهى! اگر نه با دوستان تو در رهم، آخ نه سگ اصحاب كهف درگهم؟ دوستى او ما را مست كرد و رها كرد، نشانى فرا داد و نشانه بلا كرد. روزگارى او را مى‏جستم، خود را مى‏يافتم، اكنون خود را مى‏جويم، او را مى‏يابم. دانى كه زندگى خوش كدام است؟ آن كس كه هميشه بى‏نام است، و از حق بر دل وى پيام است، و بر زبان و دل او ذكر حق مدام است، و دنيا او را دام است، و عقبى او را انتظام است، و از هر دو او را مولى تمام است. 👈 ادامه دارد .... 🆔 @sahife2
7 انتظار را طاقت بايد و ما را نيست، صبر را فراغت بايد و ما را نيست. بندگى كردن جز ملك را، بر بنده حرام است، تو او را بنده باش، همه عالم ترا غلام است. كشته‏اى ديدى از جور زمان؟ من آنم، تشنه‏اى ديدى ميان آب روان؟ من آنم. هر كوه كه نه برآورده مهر اوست، هامون است، و هر آب كه نه از درياى لطف اوست، همه خون است. الهى! از هيچ همه چيز توانى، و به هيچ چيز نمانى، هر كه گويد تو چنينى يا چنانى، تو آفريننده اين و آنى. الهى! ضعيفم خواندى و چنين است، هر چه از من آيد در خور اين است. اگر با خداى نياز دارى، پيران را نيازارى، زهدورزى از بهر مردارى، آنگاه تو كيستى؟ بگو بارى. انكار مكن، كه انكار شوم است، انكاركننده از اين دولت محروم است. سر فرود آر تا به هر درى در نگريزى، همّت بلند دار تا به هر خسيسى نياميزى، خوش‏خوى باش تا به هر دلى بياميزى. سخن با تو او مى‏گويد، من ترجمانم، تير قهر او بر جان تو مى‏زند، من كمانم. اگر جان ما در سر اين كار شود شايد، كه اين كار ما را جان مى‏افزايد. الهى! اگر خواهى همه آن كنيم كه تو خواهى، چون همه آن كنى كه خواهى، پس از اين بيچاره مفلس چه خواهى؟ دوستى را آن شايد كه در وقت خشم بر تو ببخشايد. اگر درآيى، در باز است، و اگر نيايى، حق بى‏نياز است. محبت در بزد، محنت آواز داد، دست در عشق زدم، هر چه بادا باد! دفع تقدير ترا توان ندارم، عذر تقصير خود را زبان ندارم. چون درمانى، فرارى شوى، چون كارت برآيد عاصى شوى. عيبى كه در شماست، ديگران را ملامت مكنيد، داد طاعت ناداده، دعوى كرامت مكنيد. از ديدار شناخت نيايد، ديدار بر مقدار شناخت آيد. اگر بقا مى‏خواهى، در فناست و اگر باقى مى‏خواهى، خداست. چون از خودى خود رستى، به حق پيوستى. عذر بسيار خواستن بى‏مروتى است، عذر قبول ناكردن بى‏فتوتى است. 👈 ادامه دارد .... 🆔 @sahife2
8 الهى! اگر نه از تو آغاز اين كارستى، لاف مهر تو هرگز كه يارستى؟ اگر نه ترا حديث اين خواستى، پسر عمران به طلب ارنى كى برخاستى؟ دلا در كار من مى‏كن نظرها كه در راه تو مى‏بينم خطرها گشا از خواب غفلت چشم تا من‏ به گوش هوش تو گويم خبرها نگر در خلق گورستان فكنده‏ ز يك تير قضا جمله سپرها بسى شاهان بريزيدند در خاك‏ كزيشان در جهان مانده اثرها معاصى زهر قهرست و نموده‏ به كام نفس تو همچون شكرها گذرگاهى است اين دنياى فانى‏ نپايد مرد عاقل بر گذرها چو در پيش است مرگ اى پير انصار تماشاى جهان كن در سفرها دنيا سراى ترك است، و آدمى براى مرگ است، چاهى است تاريك، و راهى است باريك، واى بر آن كس كه چراغ ايمان كشت، و بار مظالم بر پشت. اگر در ظلمتى اينك سراجت‏ حساب امروز كن، فردا چه حاجت؟ كنون از حق فراغت مى‏نمايى‏ به گور آيى ببينى احتياجت‏ به كنج تخته تابوت جنسى‏ به خوارى، گر بود تختى ز عاجت‏ ترا پرهيز بايد چند گاهى‏ كه فاسد گشت از عصيان مزاجت‏ كسادى در فساد افكن ز توبه‏ كه چون فردا شود، بينى رواجت‏ ز رنج فسق و زرق اى پير انصار مگر فضل خدا باشد علاجت‏ 👈 ادامه دارد .... 🆔 @sahife2
9 درهاى لطف و كرم باز، و ترا اين همه ناز، چرا قدر خود ندانى، و نامه اعمال خود نخوانى؟ خود را نشناسى، كه از كدام اجناسى، روميى چون ماهى؟ و يا حبشى سياهى؟ رانده درگاهى، يا قبول بارگاهى؟ همه وجود نورى، يا از اين معنى دورى؟ پسنديده معبودى، يا قلب زراندودى؟ بنده رحمانى، يا خواجه گمانى، يا از جمله عارفانى؟ يا از گروه و لا هم يحزنون، يا از فرقه فى طغيانهم يعمهون؟ بس كه بر ما غالب آمد نفسك بيداد ما گشت شيطان همنشينش تا شود شدّاد ما رخصت تلبيس خود را مى‏زند بر رقّ دل‏ فرصت تقديس خود را مى‏برد از ياد ما نيست ما را دختران باقيات الصالحات‏ تا مگر لطف و قبول حق شود داماد ما پرگناهيم و تباه و نامه عصيان سياه‏ ليك قرآن رهبر ما ذكر او اوراد ما ما به نور لا إله و ذكر الّا الله رويم‏ سوى جنّت، گر به طاعت مى‏روند اوتاد ما گر فرومانيم ازين ره، پير انصارى، چه غم؟ غمخور كارت جهان را كرد خلدآباد ما الهى! عبد الله را از سه آفت نگاه‏دار: از وساوس شيطانى، و از مكايد نفسانى، و از غرور نادانى. الهى! دلى ده كه در كار تو جان بازيم، جانى ده كه كار آن جهان سازيم، تقوايى ده كه دنيا را بسپريم، روحى ده كه از دين برخوريم، يقينى ده كه در آز بر ما باز نشود، قناعتى ده تا صعوه حرص ما باز نشود، دانايى ده كه از راه نيفتيم، بينايى ده تا در چاه نيفتيم، دست گير، كه دستاويز نداريم، بپذير كه پاى گريز نداريم، درگذار كه بد كرده‏ايم، آزرم دار، كه آزرده‏ايم، طاعت مجوى كه آب آن نداريم، از هيبت مگوى كه تاب آن نداريم، توفيقى ده تا در دين استوار شويم، عقبى ده تا از دنيا بيزار شويم، نگاه دار تا پريشان نشويم، به راه دار تا پشيمان نشويم، بياموز تا شريعت بدانيم، بر افروز تا در تاريكى نمانيم، بنماى تا در روى كس ننگريم، بگشاى درى كه درگذريم، تو بساز كه ديگران ندانند، تو بنواز كه ديگران نتوانند، همه را از خود رهايى ده، همه را به خود آشنايى ده همه را از مكر شيطان نگاه دار، همه را از فتنه نفس آگاه دار. الهى! بساز كار من، منگر به كردار من، دلى ده كه طاعت افزون كند، طاعتى ده كه به بهشت راهنمون كند، علمى ده، كه در او آتش هوا نبود، عملى ده كه در او آب ريا نبود، ديده‏اى ده كه عزّ ربوبيّت تو بيند، دلى ده كه ذل عبوديّت تو بيند، نفسى ده كه حلقه بندگى تو در گوش كند، جانى ده كه زهر حكمت تو به طبع نوش كند، تو شفا ساز كه از اين معلولان شفايى نيايد، تو گشادى ده كه از اين ملولان كارى نگشايد، باصلاح آر كه نيك بى‏سامانيم، جمع دار كه بس پريشانيم. 👈 ادامه دارد .... 🆔 @sahife2
10 الهى! ظاهرى داريم شوريده، باطنى داريم در خواب، سينه‏اى داريم پرآتش، ديده‏اى داريم پرآب، گاه در آتش سينه مى‏سوزيم و گاه در آب چشم غرقاب، و اليك المرجع و المآب. يكى را همت بهشت و يكى را دوست، فداى اويم كه همتش همه اوست. هر كه را مرغ او در جان بياراميد، هر چه جز مهر او بود از آشيان برميد. طالب دنيا رنجور، و طالب عقبى مزدور، و طالب مولى مسرور. گل بهشت در پاى عارفان خار است، جوينده مولى را با بهشت چه كار است؟ اگر دست همت عارف به حور بهشت بازآيد، طهارت معرفت او شكسته شود، و اگر درويش از اللّه جز اللّه خواهد، در اجابت بر وى بسته شود. بهشت اگر چه عزيز است، از كم يافتن است، بهشت خواستن آبروى كاستن است. اگر چه مشك اذفر خوش‏نسيم است‏ دم جان‏بخش چون بويت ندارد مقامى سخت دلخواه است فردوس‏ و ليكن رونق كويت ندارد اى عزيز! بهشت و دوزخ بهانه است، مقصود خداوند خانه است. اى بهشت! سرّ تو ندارم، مرا دردسر مده، اى دوزخ! تن تو ندارم، از خود خبرم مده. الهى! اگر چه بهشت چون چشم و چراغ است، بى‏ديدار تو درد و داغ است. دوزخ بيگانه را بنه‏گاه است و آشنا را گذرگاه است، بهشت مزدور را بنه‏گاه است و عارفان را نظرگاه. الهى! من به حور و قصور كى نازم؟ اگر نفسى با تو پردازم، از آن هزار بهشت پر سازم. الهى! اگر عبد الله را بخواهى گداخت، دوزخى ديگر بايد آلايش او را، و اگر بخواهى نواخت بهشتى ديگر بايد آسايش او را. از عارفان در جهان نشان نيست، و آن زبان كه از عارفان نشان دهد، در هيچ دهان نيست، چون نشان دهى از چيزى كه در جهان نيست؟ يكى تشنه آب آب مى‏جويد، و يكى در آب قصه آب مى‏گويد، اگر اين تشنه در دريا بار كند، زندگانى به دريا دهد، و اگر آن تشنه فرا آب رسد، زندگانى فرا آب دهد، و اين هر دو در طلب زندگانى هلاك، اين سخن را نداند مگر صاحب دل پاك. الهى! زبانم در سر ذكر شد، ذكر در سر مذكور، دل در سر مهر شد، مهر در سر نور، جان در سر عيان شد، عيان از بيان دور. پيداست كه نازيدن مزدور به چيست، و نازيدن عارف به كيست، از صوفى چه گويم كه نه از آدم‏زاده است و نه آدمى است. زاهد مزدور به بهشت مى‏نازد و عارف به دوست، از صوفى چه گويم كه صوفى خود اوست. 👈 ادامه دارد .... 🆔 @sahife2
11 الهى! آنچه بر سر ما آمد، بر سر كس نيايد، ديده‏اى كه به نظاره تو آيد هرگز باز پس نيايد. اصل وصال دل است، و باقى زحمت آب و گل است. دل رفته و دوست يافته، پادشاهى است، بيدل و دوست زيستن گمراهى است. الهى! نظر خود بر ما مدام كن، و ما را برداشته خود نام كن، و به وقت رفتن بر جان ما سلام كن. الهى! اگر از نعمتت گويم، حرز گردن است، و اگر نگويم، طوق آن در گردن است. الهى! مى‏دانى كه ناتوانم، پس از بلاها برهانم. الهى! نيستى همه را مصيبت است، و مرا غنيمت است. الهى! قصه بدين درازى، من دريافتم به بازى بازى. الهى! تا دى بشناختم، از غم فردا بگداختم. الهى بر آن روز مى‏خندم كه يافته مى‏جستم، دست و دل از دانش بشستم، به نابينايى مى‏نگريستم، به مردگى مى‏زيستم. الهى! ناديده و ناجسته حاصل، اى جان و دل را زندگانى و منزل، از پيش خطر و از پس نيست‏ راهى، بپذير كه جز دوستى توام نيست پناهى. الهى! مى‏لرزم، از بيم آنكه به جوى نيرزم. الهى! اكنون چون بر من است تاوان، آفتاب صدق و صفت بر من تابان، كه به شر از شرك رستن نتوان، و به نجاست نجاست شستن نتوان. الهى! نه ظالمى، كه گويم زنهار، و نه مرا بر تو حقى، كه گويم بيار، همچنين مى‏دار، اى كريم و اى ستّار! الهى! تو غيب بودى و من عيب بودم، تو از غيب جدا شدى و من از عيب جدا شدم. الهى! مى‏پنداشتم كه ترا شناختم، اكنون آن پنداشت و شناخت را در آب انداختم. الهى! در ملكوت تو كمتر از مويم، اين بيهوده تا كى گويم؟ الهى! نه نيستم نه هستم، نه بريدم نه پيوستم، نه به خود ميان بستم، لطيفه‏اى بود، از آن مستم، اكنون زير سنگ است دستم. از صولت عيان بود آنچه حلّاج را بر سر زبان بود. الهى! همه شاديها بى‏ياد تو غرور است، و همه غمها با ياد تو سرور است. الهى! بنياد توحيد ما خراب مكن، و باغ اميدها ما بى‏آب مكن. الهى! چون به تو نگريم، شاهيم- تاج بر سر، و چون به خود نگريم، خاكيم- و از خاك بدتر. الهى! بر تارك ما خاك خجالت نثار مكن، و ما را از بلاى خود گرفتار مكن. الهى! صبر از من رميد، و طاقت شد سست، تخم آرام كشتم، بى‏قرارى رست. الهى! بدين شادم، كه نه به خود به تو افتادم. الهى! از كشته تو خون نيايد، و از سوخته تو دود، كشته تو به كشتن شاد، و سوخته تو به سوختن خشنود. 👈 ادامه دارد .... 🆔 @sahife2
12 الهى! دانى كه بى‏تو هيچ‏كسم، دستم گير كه در تو رسم. به ظاهر قبول دارم، به باطن تسليم، نه از خصم باك دارم، نه از دشمن بيم، نه بر صاحب شريعت رد نه بر تنزيل، نه گنج تشبيه نه جاى تأويل. اگر دل گويد: «چرا؟» گويم: «امر را سرافكنده‏ام»، و اگر خرد گويد: «چرا؟» جواب دهم كه «من بنده‏ام» الهى! ندانم كه در جانى يا جان را جانى، نه اينى نه آنى، اى جان را زندگانى، حاجت ما عفو است و مهربانى. الهى! مى‏بينى و مى‏دانى، و برآوردن مى‏توانى. الهى! عمر بر باد كردم و بر تن خود بيداد كردم، گفتى و فرمان نكردم، درماندم و درمان نكردم، با تو چنين عهد و پيمان نكردم. الهى! با غم و حسرتم، بى‏جرم و بى‏تهمتم، و بى‏تو بيتم و به حيرتم، در زندان محنتم، بسته مشيتم. اى موصوف به كرم وجود، اى انس و جن را خالق و معبود! اى آنكه گردن گردون گردان در ربقه تسخير توست، و بر سر عظام رميم لجام تقدير توست، فردوس بوستان توست، قيامت ميزان توست! سرگشته قضاى تو جباران، شكسته عزّت كبرياى تو قهاران! الهى! اگر نه از تو آغاز اين كارستى، لاف بندگى تو را كه يارستى؟ الهى! اگر كار نه از خدمت خاستى، پسر عمران به طلب ارنى كى برخاستى؟ و اگر نه ترا اين معنى بايستى محمّد مصطفى قاب قوسين را نشايستى. يكى را جواب لن‏ترانى گفت و بار كوه جهان بر دلش نهفت، ديگرى در خانه‏ام هانى خفت. الهى! اگر ابليس آدم را بدآموزى كرد، گندم آدم را كه روزى كرد؟ يكى را دوست مى‏خواند، و يكى را مى‏راند، و كسى سر قبول ورد نمى‏داند. سبحان الله اين چه درياى بى‏پايان است؟! صد هزاران دل صديقان با خون آميخته كه نه از نسيم وصال به مشام فراق ايشان بويى رسيده و نه از منهل قرب شربتى چشيده. اگر همه عالم باد گيرند، چراغ مقبل نميرد، و اگر آب گيرد، داغ مدبر نشويد. بو جهل از كعبه و ابراهيم از بتخانه، كار عنايت دارد، باقى همه بهانه. ابراهيم را چه زيان كه پدر او آزر است؟ آزر را چه سود كه ابراهيم او را پسر است؟ نور در طاعت است اما كار به عنايت است. آنجا كه عنايت خدايى باشد فاسق ، آخر كار پارسايى باشد و آنجاى كه قهر كبريايى باش سجاده ‏نشين، كليسيايى باشد 👈 ادامه دارد .... 🆔 @sahife2
13 الهى! اگر با تو سازم، گويى كه ديوانه است، و اگر با خلق در سازم، گويى كه بيگانه است. الهى! رهى به طاعت فرمودى و با آن نگذاشتى، و از معصيت نهى كردى و بر آن داشتى. الهى! فرمايى كه بجوى و مى‏ترسانى كه بگريز، مى‏نمايى كه بخواه و مى‏گويى بپرهيز. الهى! گريخته بودم، تو خواندى، ترسيده بودم، برخوان لا تقنطوا تو نشاندى، ابتدا مى‏ترسيدم كه مرا بگيرى به بلاى خويش، اكنون مى‏ترسم كه مرا بفريبى به عطاى خويش. الهى! به اوّلم نواختى به آخرم باز پس انداختى. الهى! علمى را كه خود افراشتى، نگونسار مكن، چون در آخر عفو خواهى كرد، در اول شرمسار مكن. تنى دارم كه بار خدمت بردارد، دستى ندارم كه تخم دولت بكارد، چشمى دارم كه هر زمان فتنه‏اى آرد. الهى! اگر يك بار گويى كه «اى بنده من» از عرش بگذرد خنده من. اى جامع هر پراكنده، و اى رافع هر سر افكنده، و اى چاره هر بيچاره، و اى جامع هر آواره، اى آن كه غريبان با تو راز كنند، و يتيمان بر تو ناز كنند، كاشكى عبد الله خاك شدى، تا نامش از دفتر وجود پاك شدى. الهى! مكش اين چراغ افروخته را، و مسوز اين دل سوخته را، و مدر اين پرده دوخته را. چون سگى را بر آن دربار است، عبد الله را با نوميدى چه كار است؟ الهى! ما را پيراستى چنانكه خواستى. الهى! نه خرسندم نه صبور، نه رنجورم نه مهجور. الهى! تا با تو آشنا شدم، از خلايق جدا شدم، در جهان شيدا شدم، نهان بودم پيدا شدم. دى آمد و هيچ نامد از من كارى‏ و امروز زمن گرم نشد بازارى‏ فردا بروم بى‏خبر از اسرارى‏ ناآمده به بدى از اين بسيارى‏ 👈 ادامه دارد .... 🆔 @sahife2
14 زنده نشدم تا نسوختم، دانى كه اين جامه نه من دوختم. يكى در غرقاب زيادت متقاضى، ديگرى در تشنگى به قطره آبى راضى. الهى! اگر ترا بايستى، بنده چنان زيستى كه شايستى. آتش با صولت است، اما خاك با دولت است. چون آفتاب معرفت عيان گردد، عارف بى‏بيان گردد. كريما! هر كه را خواهى كه برافتد، او را فاكنى تا با دوستان تو در افتد. الهى! اين چه فضل است كه با دوستان كرده‏اى كه هر كه ايشان را شناخت، ترا يافت، و هر كه ترا يافت، ايشان را شناخت. الهى! تو آيينى و دوستان تو آينه، آيين را در آينه بتوان ديد هرآينه. الهى! به توبه‏ام پشيمانم، همانم دان كه نومسلمانم. الهى! اگر عبد الله را نمى‏نگرى، خود را مى‏نگر، آبروى عبد الله پيش دشمن مبر! كريما! امانت عرضه كردى، بگريخت كوه، چون است كه امانت بهره من آمد، تجلّى بر كوه؟ الهى! عيب و آزار من مجوى، كه آب كرم بازاستد از جوى. قصه دوستان دراز است، زيرا معبود بى‏نياز است. الهى! جمال تراست، باقى زشتند، زاهدان مزدور بهشتند. اى منعم و تواب و اى آفريننده خلقان از آتش و آب، فرياد رس از ذلّ حجاب و فتنه اسباب و وقت شوريده و دل خراب. الهى! بر رخ از خجالت گرد داريم، و در دل از حسرت درد داريم، و روى از شرم گناه زرد داريم، اگر بر گناه مصرّيم، بر يگانگى تو مقرّيم. الهى! در دلهاى ما جز تخم محبّت مكار، و بر جانهاى ما جز باران رحمت مبار! الهى! به لطف ما را دست گير و پاى دار، (كه) دل در قرب كرم است و جان در انتظار، و در پيش حجاب بسيار! الهى! حجابها از راه بردار و ما را به ما مگذار، برحمتك يا عزيز و يا غفار! 👈 ادامه دارد .... 🆔 @sahife2