eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
1.5هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
13 ‏ 1 ✳️ به نوح گفت: تو بر من نعمتى دارى و من به تو چند خصلت بياموزم، نوح فرمود: نعمت من بر تو چيست؟ گفت: اين كه نفرين كردى بر قومت و خدا همه آنها را هلاك كرد. بپرهيز از كبر و حرص وحسد؛ زيرا كبر مرا از سجده بر آدم بازداشت و كافر وشيطان رجيم كرد، و حرص بود كه همه بهشتى كه بر آدم مباح بود جز يك درخت، او را واداشت از آن خورد، مبادا حسود باشى كه پسر آدم از حسد برادرش را كشت. نوح به او گفت: چه وقت بر انسان چيره‏ترى؟ گفت: به وقت خشم و غضب. «1» امام صادق عليه السلام از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل مى‏فرمايد كه ايشان فرمود: ابليس به نزد موسى درآمد در حالى كه كلاه بلندش را از سربرداشت، سلام كرد، موسى گفت: كيستى؟ گفت: ابليس، فرمود: خدا دورت دارد اين كلاه دراز براى چيست؟ گفت: با آن دلهاى بنى آدم را بربايم. فرمود: به كدام گناه بر انسان چيره شوى؟ گفت: خودبينى، و زياد ديدن عمل و كم ديدن گناه. سپس گفت: اى موسى! با زن بيگانه خلوت مكن؛ زيرا هر كه چنين كند من خود يار او شوم نه ياران من، مبادا با خدا عهدى بندى كه هر كس با خدا عهدى بندد من خود اغوا گرش باشم نه يارانم تا از وفا بازماند، چون قصد صدقه كردى زود بپرداز كه چون بنده قصد صدقه كند من كنار او باشم نه يارانم تا او را از انجام اين عمل خدا پسند و اين كردار ستوده باز دارم. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه ، ج‏ 8 ، ص: 86 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
13 ‏ 2 ✳️ على بن محمد صوفى با برخورد كرد، ابليس پرسيد: كيستى؟ گفت از آدميزادم، او گفت: لا اله الا اللَّه تو از مردمى هستى كه پندارند خدا را دوست دارند و نافرمانيش كنند، و ابليس را دشمن دارند و فرمانش برند، على بن محمد گفت: تو كيستى؟ گفت: منم صاحب داغ كن، و نام بزرگ، و طبل بزرگ، منم كشنده هابيل، منم سوار بر كشتى به همراه نوح، پى كننده ناقه صالح، صاحب آتش ابراهيم، زمينه ساز كشتار يحيى، برنده قوم فرعون به نيل، جادوساز و جادوپرداز عليه موسى، گوساله ساز بنى اسرائيل، ارّه كش بر زكريا، همسفر ابرهه براى ويرانى كعبه با فيل، سردار لشگر ضد محمد در احد و حنين، حسدانگيز در دل منافقان در سقيفه، صاحب هودج در جنگ بصره و شتردار آن. منم كه در سپاه صفّين ايستادم، منم كه در كربلا مؤمنان را سرزنش كردم، منم امام منافقان، منم نابود كن پيشينيان، گمراه كننده بعديان، منم شيخ ناكثين، منم ركن قاسطين، منم سايه مارقين، منم ابومرّه آفريده از آتش نه از گل، من آنم كه پروردگار جهانيان بدو خشم كرده. على بن محمد مى‏گويد به او گفتم: تو را به خدا مرا به كارى رهنمون شو كه به خدا نزديك شوم، و از او در پيش آمدهاى بد روزگار يارى جويم گفت: از دنياى خود به همان پارسائى و كفايت زندگى قناعت كن، و بر آخرت خود به دوستى على بن ابى طالب يارى جو، و عنايت حق را با دشمنى با دشمنانش جلب كن؛ زيرا من خدا را در هفت آسمان عبادت كردم، و در هفت سرزمين نافرمانى نمودم، و نيافتم فرشته مقرّب و نه پيغمبر مرسل جز آن كه به دوستى او به خدا تقرّب مى‏جستند، گويد: سپس از چشمم نهان شد. به محضر حضرت باقر عليه السلام آمدم و اين برنامه را خدمت حضرت گزارش كردم، فرمود: آن ملعون به زبانش ايمان آرد و به دلش كافر باشد. امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: شيطان براى اغواى انسان در هر چيزى زمينه سازى مى‏كند، اگر زورش برسد به وسيله پول سر راه او گيرد و به گردنش بچسبد. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه ، ج‏ 8 ، ص: 87 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
13 ‏ 3 داستانى عجيب از عنايت الهى‏ ✳️ امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: عابدى در بنى اسرائيل بود، به سپاهيانش گفت: چه كسى راهزن او مى‏شود كه از دست او به عذابم؟ يكى گفت: من، گفت: از چه راهى؟ گفت: دنيا را در برابرش آرايش دهم. گفت: تو مرد او نيستى. ديگرى گفت: من، گفت: از چه راه؟ گفت: از راه زنان، گفت: تو هم مرد او نيستى. سومى گفت: من، گفت: از چه راه؟ گفت: از راه عبادت او، گفت: تو مرد اوئى. چون تاريكى شب عابد را فرا گرفت، آن شيطان در خانه او را كوبيد و گفت مهمان است و او را در خانه آورد و او شب تا بامداد نماز خواند و سه شبانه روز عبادتش را دنبال كرد بى آن كه چيزى بخورد يا بنوشد. عابد به او گفت: اى بنده خدا مانندت را نديدم، پاسخ داد: تو هيچ گناهى نكردى به همين خاطر نيرو و قدرت عبادتت سست است، گفت: چه گناهى كنم؟ گفت: چهار درهم بردار و برو نزد فلان زن بدكاره، يك درهم براى گوشت، يك درهم براى مى، يك درهم براى عطر، يك درهم براى مزد خودش. چهار درهم برداشت و به در خانه آن زن آمد و او را صدا زد، زن بيرون آمد وقتى چشمش به عابد افتاد، پيش خود گفت: به خدا فريب خورد، به خدا فريب خورد. به عابد گفت چه مى‏خواهى؟ گفت: اين چهار درهم را بگير و خوراك و نوشابه و عطر فراهم كن تا با تو درآميزم. زن رفت وقطعه ‏اى گوشت خر مرده پيدا كرد، و بول كهنه در ميان تنگ ريخت و نزد او آمد، گفت: اى زن! اين خوراك توست؟ گفت: آرى، گفت: مرا بدان نيازى نيست، اين نوشابه را هم نمى‏خواهم برو خود را آماده كن. زن رفت و تا توانست خود را به نجاست آلوده كرد چون عابد او را بوئيد نفرت كرد و گفت: به خود تو هم نيازى نداريم چون بامداد شد بر در خانه آن زن نوشته بود: خدا فلان زن بدكاره را براى خاطر فلان عابد آمرزيد!! ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه ، ج‏ 8 ، ص: 88 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2