#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_45
#دعا_چهل_پنج_13
#انفاق_قرض 3
⏺ شرايط انفاق و قرض
البته بايد توجّه داشت قرض الحسنهاى ارزشمند و نيكو خواهد بود و خداوند ثوابش را چند برابر كرده تا جايى كه مىفرمايد: ثوابش را به جز من احدى نمىداند كه داراى شرايط خاصّ انفاق و قرض باشد.
مرحوم شيخ طبرسى رحمة ا ... عليه در تفسير شريف مجمع البيان شرايط انفاق و قرض را چنين بيان كردهاند:
«1- اين كه از مال حلال باشد. زيرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
إِنَّ اللَّهَ طَيِّبُ وَ لايَقْبَلُ إِلَّا الطَيِّبَ.
به راستى كه خداوند پاك و منزه است و نمىپذيرد مگر پاك را.
2- اين كه از بهترين چيزى باشد كه مالك آن است، نه اين كه چيز پستى را انفاق كند.
3- اين كه تصدّق كند در حالى كه او آن را دوست دارد و اميدوار به زندگى است.
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در اين باره فرمود:
برترين صدقه آن است كه آن را بدهى در حالى كه تو تندرست و سالم هستى و اميد به زندگى و ترس از فقر دارى. «1» 4- اين كه آن را واپس نگذارى تا وقتى كه جان به گلويت برسد و بگويى براى فلانى چقدر و براى فلانى چقدر.
5- اين كه آن را براى دوستترين افراد و نيازمندترين و شايستهترين آنها قرار دهى كه آن را بگيرند.
6- اين كه تا مىتواند و امكان دارد آن را پنهان و مخفى بدارد.
7- اين كه در پى و تعقيب آن منّت نگذارده و آزار نكند.
8- اين كه فقط قصد كند به اين كار وجه الله و رضاى خدا را و ريا نكند براى آن كه ريا و خود نمايى مذموم و ناپسند است.
9- اين كه آن چه داده به نظرش كوچك و كم آيد، هر چند كه زياد باشد، براى آن كه متاع دنيا قليل و اندك است.
10- اين كه از محبوبترين مال او باشد و از بهترين مالى باشد كه خود او آن را دوست دارد.» «2» پس اگر اين ده صفت در صدقه و قرض الحسنه جمع شود مصداق آيه شريفه: وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ»
و او را پاداشى نيكو و باارزش باشد.
خواهد بود. يعنى خالصى كه مشوب و آلوده به صفت نقص نمىشود، و از شأن خداوند كريم است كه خير فراوان عطا كند و چون اين نفع و سود و بزرگى به انسان مىدهد، خداوند در آيه شريفه توصيف به كريم نمود، و اجر كريم همان بهشت برين است.
👈 ادامه دارد ...
تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج 11 ، ص: 351
👌 دعای #چهل_پنج
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
یا #سالم
✨ خدایا از تو مى خواهم به حق نامت اى نگهدار، اى پابرجا، اى جاویدان، اى رحم کننده، اى سلامت بخش ...
👈بخشی از دعای #جوشن_کبیر
#اسم_اعظم
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی
#نهج_البلاغه_حكمت_262
نکوهش یاری نکردن حق
وَ قِيلَ إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ (علیه السلام) فَقَالَ أَ تَرَانِي أَظُنُّ [أَنَ] أَصْحَابَ الْجَمَلِ كَانُوا عَلَى ضَلَالَةٍ؟ فَقَالَ (علیه السلام):
يَا حَارِثُ [حَارِ] إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ، فَحِرْتَ؛ إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ، فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ [أَهْلَهُ]، وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ، فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ. فَقَالَ الْحَارِثُ فَإِنِّي أَعْتَزِلُ مَعَ [سَعْدِ] سَعِيدِ بْنِ مَالِكٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ. فَقَالَ (علیه السلام) إِنَّ [سَعْداً] سَعِيداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ يَخْذُلَا الْبَاطِلَ.
مشكل حقّ ناشناسى : حارث بن حوت نزد امام آمد و گفت: آيا چنين پندارى كه من اصحاب جمل را گمراه مى دانم چنين نيست، امام علی که درود خدا بر او باد فرموذند :
اى حارث تو زير پاى خود را ديدى، امّا به پيرامونت نگاه نكردى، پس سرگردان شدى، تو حق را نشناختى تا بدانى كه اهل حق چه كسانى مى باشند و باطل را نيز نشناختى تا باطل گرايان را بدانى. (حارث گفت: من و سعد بن مالك ، و عبد اللّه بن عمر، از جنگ كنار مى رويم، امام فرمود) همانا سعد و عبد اللّه بن عمر، نه حق را يارى كردند، و نه باطل را خوار ساختند.
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ نخست حق را بشناس سپس پيروانش را:
قسمت 1
📜 بعضى گفته اند: (شخصى به نام) «حارث بن حوط» (كه از ياران آن حضرت عليه السلام محسوب مى شد ولى راه خطا را مى پيمود) خدمت حضرت آمد وعرض كرد: شما فكر مى كنيد من هم لشكر جمل را گمراه مى دانم؟ (چنين نيست)»؛ (وَقِيلَ إنَّ الْحارِثَ بْنَ حُوطٍ أتاهُ فَقالَ: أَتَراني أَظُنُّ أصْحابَ الْجَمَلِ كانُوا عَلى ضَلالَةٍ؟).
امام عليه السلام فرمود: «اى حارث! تو به زير دست خود نگاه كردى نه به بالاى سرت به همين دليل حيران و سرگردان شدى (اگر به من و جمعيت مهاجران و انصار پيامبر صلي الله عليه وآله نگاه مى كردى در شناخت حق گرفتار سرگردانى نمى شدى) تو حق را نشناختى تا كسانى را كه به سراغ حق آمده اند بشناسى. باطل را نيز نشناخته اى تا كسانى را كه به سراغ باطل رفته اند شناسايى كنى»؛ (يَا حَارِثُ، إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ! إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ آلْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ، وَلَمْ تَعْرَفِ آلْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ).
حارث (براى تبرئه خود) گفت: «من همراه سعيد بن مالك (سعد بن مالك، مشهور به سعد ابى وقاص) و عبد الله بن عمر كناره گيرى مى كنم (و بى طرف مى مانم)»؛ (فَإِنّي أعْتَزِلُ مَعَ سَعيدِ بْنِ مالِکٍ وَعَبْدِاللهِ بْنِ عُمَرَ).
امام عليه السلام فرمود: «سعيد (سعد) و عبدالله بن عمر حق را يارى نكردند و باطل را نيز خوار نساختند (آنها راه خطا پيمودند، چگونه به آنها اقتدا مى كنى؟)»؛ (فَقال عليه السلام: إِنَّ سَعِيداً وَعَبْدَ اللّهِ بْن عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ وَلَمْ يَخْذُلاَ البَاطِلَ).
مى دانيم كه در ماجراى جنگ جمل، مردم به سه گروه تقسيم شدند: گروه اوّل، مؤمنان آگاه بودند كه دست به دامان اميرمؤمنان على عليه السلام زدند و بر بيعتى كه با او كرده بودند ثابت قدم ماندند و به فرمان آن حضرت براى خاموش كردن آتش فتنه «طلحه» و «زبير» به بصره آمدند. گروه دوم، فريب خوردگانى بودند كه به تحريك «طلحه»، «زبير»، «عايشه» و «معاويه» بيعت خود را شكستند و يا هرگز بيعت نكردند و در مقابل آن حضرت ايستادند. گروه كوچكى نيز بودند كه بى طرفى را برگزيدند و به گمان باطل، به احتياط عمل كردند؛ نه به صفوف ياران على عليه السلام پيوستند و نه دنبال «طلحه» و «زبير» به راه افتادند كه از جمله آنها «سعد بن ابى وقاص» و «عبدالله بن عمر» بودند. در كلام مورد بحث به نام «حارث بن حوط» كه شخص سرشناسى نبود برخورد مى كنيم كه خدمت امام عليه السلام رسيد و اظهار داشت كه من باور نمى كنم لشكر جمل گمراه بوده اند. امام عليه السلام با گفتار حكيمانه خود درسى به او و افراد همفكرش داد و فرمود: سرچشمه اشتباه تو اين است كه به زيردست خود نگاه كرده اى؛ يعنى به افراد فرومايه و نادان و بى سروپا، به پيمانشكنان و فتنه انگيزان؛ و به بالاى سرت ـ كه اشاره به خود آن حضرت و مهاجران و انصارى است كه در ركاب آن حضرت بودند ـ نگاه نكردى. اگر اينگونه مى نگريستى هرگز در بى طرفى توأم با سرگردانى نمى ماندى و راه صحيح را برمى گزيدى.
ادامه دارد ....
#نهج_البلاغه_حكمت_262
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ نخست حق را بشناس سپس پيروانش را:
قسمت 2
📜 سپس امام عليه السلام به اصلى كلى و مهم اشاره كرده فرمود: راه صحيح اين است كه اول حق را بشناسى و آن را معيار قرار دهى. هركس به سراغ آن آمد آن را خوب بدانى، خواه از افراد برجسته باشد يا از افراد ناشناخته. همچنين باطل را خوب بشناسى و بر اساس آن طرفداران باطل را شناسايى كنى، خواه از افراد برجسته باشند يا از مردم عادى. اشاره به اينكه تو نگاه به «طلحه» و «زبير» كردى كه از ياران پيامبر صلي الله عليه وآله بودند و روزى در ركاب آن حضرت جهاد و فداكارى داشتند و همچنين به همسر پيغمبرصلي الله عليه وآله عايشه نگريستى و حق و باطل را بر معيار آنها قرار دادى و اين اشتباه بزرگ توست.
هنگامى كه «حارث» براى توجيه كار خود به كار «سعد بن ابى وقّاص» و«عبدالله بن عمر» اشاره كرد، حضرت در پاسخ او فرمود: اشتباه بزرگ آنها اين بود كه بى طرف ماندند؛ نه حق را انتخاب كردند و نه باطل را. بالاخره در ميان اين دو گروه حتمآ يكى بر حق بود؛ خوب بود گروه حق را شناسايى و از آن دفاع مى كردند، بنابراين آنها قطعآ خطاكار بودند.
در اينكه منظور از جمله «لَمْ يَخْذُلاَ الْباطِلَ» چيست؟ گفته شده منظور اين است كه آنها با سكوتشان در برابر اصحاب جمل و اهل شام، باطل را يارى كردند، زيرا خذلان به معناى ترك يارى است، بنابراين «لَمْ يَخْذُلا» به معناى يارى كردن است. همين جمله در حكمت 18 به صورت ديگرى آمده كه هماهنگ تر با مقصود امام عليه السلام است؛ در آنجا امام عليه السلام درباره كسانى كه از جنگ كردن با شورشيان به همراه او خوددارى كرده بودند مى فرمايد: «خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ؛ آنها دست از يارى حق برداشتند (و حق را تنها گذاشتند) و باطل را نيز يارى نكردند».
به هر حال تمام اينها، نكوهش افرادى است كه به گمان خود راه تقوا را مى پويند و در حوادث مهم مذهبى و اجتماعى و سياسى بى طرف مى مانند؛ همان بى طرفى كه نشان عدم مسئوليت در برابر حق و باطل است. در طول تاريخ اسلام به اينگونه افراد برخورد مى كنيم و امروز هم در جامعه خود كسانى را مى بينيم كه همين مسير غلط را مى پيمايند و گمان مى كنند در طريق تقوا و پرهيزكارى گام گذاشته اند.
ادامه دارد ....
#نهج_البلاغه_حكمت_262
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ نخست حق را بشناس سپس پيروانش را:
قسمت 3
📜 معرفى چند چهره:
در مقدمه اين كلام حكيمانه، نام «حارث بن حوط» كه در بعضى از نسخ به جاى «حوط»، «خوط» آمده به چشم مى خورد. او فرد ناشناسى است و در كتب رجال كمتر درباره او سخن گفته اند. همين مقدار معلوم است كه در داستان جنگ جمل بى طرفى را برگزيد و به كار «سعد بن ابى وقاص» و «عبدالله بن عمر» استناد جست كه اميرمؤمنان عليه السلام آن پاسخ دندانشكن را به او داد. مرحوم علامه «نمازى» در مستدرك رجال الحديث مى نويسد: او از اصحاب اميرمؤمنان عليه السلام؛ ولى آدم نادرست و نكوهيده اى بود.
اما «سعد بن مالك» (كه در متن بالا به اشتباه «سعيد بن مالك» ذكر شده)، همان «سعد بن ابى وقاصِ» معروف است كه نام پدرش مالك بود و به دليل رشادت هايى كه در فتح قادسيه از خود نشان داد در تاريخ اسلام مشهور شد و به همين جهت، عمر او را به عنوان يك نفر از شوراى شش نفرى خود براى انتخاب خليفه بعدى برگزيد؛ ولى هنگامى كه مردم با اميرمؤمنان على عليه السلام بيعت كردند، از بيعت با آن حضرت خوددارى كرد و گوشه نشينى را انتخاب نمود. البته بعد از اميرمؤمنان عليه السلام با معاويه نيز رابطه خوبى نداشت و بعضى از فضايل على عليه السلام را آشكارا بيان مى كرد. از جمله هنگامى كه معاويه نامه اى به او و«عبدالله بن عمر» و «محمد بن مسلمه» در زمان حيات اميرمؤمنان على عليه السلام نوشت و آنها را به يارى خود براى خونخواهى عثمان طلبيد، هركدام به او پاسخى دادند و«سعد بن ابى وقاص» اشعارى در پاسخ او نوشت كه بعضى از آن چنين است :
مُعاويه دائُکَ داءُ الْعَياءِ
وَلَيْسَ ما تَجىءَ بِهِ دَواءٌ
أَيَدْعُوني أبُوالْحَسَنُ عَلىٌ
فَلَمْ أرْدُدْ عَلَيْهِ ما يَشاءُ
أَتَطْمَعُ فِي الَّذي أعْيا عَلِيّاً
عَلى ما قَدْ طَمَعْتَ بِهِ الْعَفاءُ
اى معاويه! تو گرفتار درد بى درمان شده اى ـ كه هيچ دوايى براى آن پيدا نمى شود. آيا ابوالحسن على عليه السلام مرا مى خواند ـ و من دعوت او را پاسخ نگويم؟ اما تو طمع دارى در كسى كه به على عليه السلام (با آن عظمت و مقام) پاسخ مثبت نداده به تو پاسخ مثبت دهد و آنچه را طمع كرده اى ارزانى دارد.
سعد سرانجام عزلت برگزيد و گوسفندانى تهيه كرده به پرورش آنها پرداخت. در بعضى از روايات آمده است معاويه كه از عدم همراهى او و ذكر فضايل على عليه السلام توسط او بيم داشت و مى ترسيد با خلافت يزيد همراهى نكند وى را مسموم ساخت.
اما «عبدالله بن عمر» (فرزند خليفه دوم) از كسانى بود كه از اميرمؤمنان عليه السلام كناره گيرى كرد و با دستگاه معاويه نيز هماهنگى نداشت و هنگامى كه يزيد، امام حسين عليه السلام را به شهادت رساند، سخت به او انتقاد كرد و در ملاقاتى كه با يزيد داشت بر او فرياد زد كه چرا حسين عليه السلام را كشتى؟ ولى در بعضى از روايات آمده هنگامى كه «حَجاج» مكه را گرفت و «عبدالله بن زبير» را به دار آويخت «عبدالله بن عمر» ترسيد كه او را هم به سرنوشت «عبدالله بن زبير» گرفتار سازد. نزد «حجاج» رفت و گفت: دستت را بده تا با تو براى «عبدالملك» (خليفه اموى) بيعت كنم، زيرا رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: «مَنْ ماتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً». حجاج پايش را دراز كرد و گفت: با پايم بيعت كن. با دستم مشغول كارى هستم. «عبدالله بن عمر» گفت: مرا مسخره مى كنى؟ «حجاج» گفت: اى احمق قبيله بنى عدى! تو با على بيعت نكردى ولى امروز مى گويى كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد مرگ او مرگ جاهليت است؟ آيا على امام زمان تو نبود؟ چرا با او بيعت نكردى؟ به خدا سوگند مى دانم تو به موجب فرمان رسول خدا صلي الله عليه وآله نزد من نيامده اى، بلكه به دليل ترس از به دار آويخته شدن بر همان درختى كه «ابن زبير» را به دار آويختم آمده اى. گفته شده كه سرانجام «حجاج» او را با زهر به قتل رسانيد.
#نهج_البلاغه_حكمت_262
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
❇️ #تفسیر_خوانی قرآن کریم
هر روز یک آیه
تفسیر نور – استاد محسن قرائتی
سوره #بقره
#بقره_143
وَكَذَ لِكَ جَعَلْنَكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِى كُنْتَ عَلَيْهَآ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إيمَنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ
و بدینسان ما شما را امّتى میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر (نیز) بر شما گواه باشد. و ما آن قبلهاى را كه قبلاً بر آن بودى برنگرداندیم، مگر براى آنكه افرادى را كه از پیامبر پیروى مىكنند از آنها كه به جاهلیّت باز مىگردند، بازشناسیم. و همانا این (تغییر قبله،) جز بر كسانى كه خداوند آنها را هدایت كرده دشوار بود. وخدا هرگز ایمان شما را (كه سابقاً به سوى بیتالمقدّس نماز خواندهاید،) ضایع نمىگرداند. زیرا خداوند نسبت به مردم، رحیم و مهربان است.
مسیحیان در موقع عبادت، رو به محلّ تولّد حضرت عیسى در بیتالمقدّس مىایستادند كه نسبت به محلّ سكونت آنان، در مشرق قرار داشت، و یهودیان رو به بیتالمقدّس عبادت مىكردند كه نسبت به محلّ سكونتشان، در طرف مغرب قرار مىگرفت، ولى كعبه نسبت به آن دو در وسط قرار مىگیرد و قرآن با اشاره به این موضوع، مىفرماید: همانگونه كه ما كعبه را در وسط قرار دادیم، شما مسلمانان را نیز امّت میانه قرار دادیم.
⏺ اولیاى خدا، بر اعمال ما نظارت دارند. «لتكونوا شهداء»
آرى، بعضى انسانها داراى چنان ظرفیّتى هستند كه مىتوانند ناظر تمام اعمال و آگاه به انگیزههاى انسانها در طول تاریخ باشند.
⏺ آزمایش، یك سنّت قطعى الهى است و خداوند گاهى با تغییر فرمان، مردم را امتحان مىكند. «لنعلم من یتبع الرسول...»
⏺کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی
دردمندان #بلا زهر هلاهل دارند
قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی
رنج ما را که توان برد به یک گوشه چشم
شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی
دیده ما چو به امید تو دریاست چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی
نقل هر جور که از خلق کریمت کردند
قول صاحب غرضان است تو آنها نکنی
بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آن جا نکنی
🔅 برنامه ی روزانه #حافظ_خوانی
#حافظ_غزل_480
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_44
#دعا_چهل_پنج_14
«14» وَ أَنْتَ الَّذِي دَلَلْتَهُمْ بِقَوْلِكَ مِنْ غَيْبِكَ وَ تَرْغِيبِكَ الَّذِي فِيهِ حَظُّهُمْ عَلَى مَا لَوْ سَتَرْتَهُ عَنْهُمْ لَمْ تُدْرِكْهُ أَبْصَارُهُمْ وَ لَمْ تَعِهِ أَسْمَاعُهُمْ وَ لَمْ تَلْحَقْهُ أَوْهَامُهُمْ فَقُلْتَ: اذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لَا تَكْفُرُونِ» وَ قُلْتَ: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»
و تويى كه با گفتارت از غيبت خود، و تشويقت كه بهره آنها در آن است، به امورى راهنمايى كردى كه اگر آن امور را از ايشان مىپوشاندى، ديدگانشان آنها را درك نمىكرد، و گوشهايشان فرا نمىگرفت و انديشه و فكرشان به آنها نمىرسيد. پس گفتى: «مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم، و مرا سپاس گزاريد، و كفران نكنيد.» و فرمودى: «اگر شكر كنيد، بر شما افزون مىكنم و اگر ناسپاسى كنيد، محققاً عذاب من سخت است.»
دعای #چهل_پنج
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_45
#دعا_چهل_پنج_14
#توجه_به_قرآن 1
⏺ قرآن، بهترين راه دعوت به سوى خداوند
امام سجاد عليه السلام با توجّه به آيات ذكر شده در اين فرازهاى دعا، مردم امّت و اسلامى را نسبت به استفاده از قرآن و بهرهمندى از آن، توجّه مىدهد و اگر انسان در آيات الهى تفكّر و تدبّر كند و به لطايف و راهنمايىهاى قرآن واقف گردد، به طور يقين در سرنوشت خود و در اجتماع دچار نابسامانى و كجى نخواهد شد و او را در مسير صراط مستقيم، كمك و ياورى خواهد نمود.
وقتى انسان، تاريخ را مورد مطالعه و بررسى قرار مىدهد، مىفهمد كه:
«بشريت براى فرار از جاهليّت و گمراهى و بدبختى و سرگردانى و اضطراب و نگرانى و پراكندگى زندگانى و فكر و حواس و مشاعر خود، جز اسلام راهى ندارد، چنان كه در طول تاريخ زندگانى خود، براى رهايى از شرور و طغيان جاهليّت جزت اسلام راهى نداشته است. اين اسلام در صورت كامل و نهايى خود تنها علاج براى همگى جاهليّتهاى جهان به خصوص جاهليّت نوين است، بىگمان اسلام همان آيينى است كه هر چه را جاهليّت منحرف ساخته، به وضعى صحيح باز مىگرداند و تصور و سلوك و سياست و اجتماع و اقتصاد و اخلاق و هنر و روابط زن و مرد و كليه شئون زندگى انسان را در نصاب خود قرار مىدهد.» «1» آرى، قرآن به عنوان بهترين راهنما، باورهاى غلطى كه نزد مردم مىباشد را اصلاح كرده و آنها را در مسير تكامل و تعالى بشر قرار مىدهد و رشد عقلى و فكرى بشر را شكوفا كرده و او را به سوى قرب الى اللّه سوق مىدهد.
قرآن منحصر به يك عصر و زمان يا يك شهر و بلادى نيست، قرآن متعلّق به همه اعصار و امصار است.
«قرآن، زبانى جهانى و فطرى دارد، در فهم معارف قرآن كريم نه بهره مندى از فرهنگى خاص شرط است، تا بدون آن نيل به اسرار قرآنى ميسور نباشد و نه تمدّن ويژهاى مانع، تا انسانها با داشتن آن مدنيّتِ مخصوص، از لطايف قرآنى محروم باشند و يگانه زبانى كه عامل هماهنگى جهان گسترده بشرى است، زبان فطرت است كه فرهنگ عمومى و مشترك همه انسانها در همه اعصار و امصار است و هر انسانى به آن آشنا و از آن بهرهمند است و هيچ فردى نمىتواند بهانه بيگانگى با آن را در سر بپروراند و دست تطاول تاريخ به دامان پاك و پايههاى استوار آن نمىرسد كه خداى فطرت آفرين آن را از هر گزندى مصون داشته است:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَاتَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَ لِكَ الدّينُ الْقَيّمُ»
پس [با توجّه به بىپايه بودن شرك] حقگرايانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى اين دين [توحيدى] روى آور، [پاىبند و استوار بر] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نيست؛ اين است دين درست و استوار.
بايد توجّه داشت كه مراد از زبان قرآن و مردمى بودن آن، سخن گفتن به فرهنگ مشترك مردم است. انسانها گرچه در لغت و ادبيّات از يكديگر بيگانهاند و در فرهنگهاى قومى و اقليمى نيز با هم اشتراكى ندارند. اما در فرهنگ انسانى كه همان فرهنگ فطرت پايدار و تغييرناپذير است با هم مشتركند و قرآن كريم با همين فرهنگ با انسانها سخن مىگويد.
مخاطب آن فطرت، انسانهاست و در رسالت آن شكوفا كردن فطرتهاست و از اين رو زبانش براى همگان آشنا و فهمش براى عموم بشر آسان است.
از قرآن كريم به «نور»، «كتاب مبين» (روشن و روشنگر)، «برهان» (نور سپيد و درخشان) تعبير شده است. گرچه نور درجات و مراتب مختلفى دارد و برخى چشمها از ديدن درجات شديد آن محروم است، اما هيچ كس نمىتواند تيره بودن نور يا عجز از شهودِ اصل آن را، ادعا كند.
قرآن كريم تبيان (بيانگر) همه معارف ضرورى و سودمند براى بشر و عهده دار بيان همه معارف و احكام هدايتگر، سعادت بخش و سيادت آفرين جوامع انسانى است.»
👈 ادامه دارد ...
تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج 11 ، ص: 356
👌 دعای #چهل_پنج
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_45
#دعا_چهل_پنج_14
#توجه_به_قرآن 2
⏺ عظمت قرآن در روايات
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
فَضْلُ الْقُرآنِ عَلى سائِرِ الْكَلامِ كَفَضْلِ اللَّهِ عَلى خَلْقِهِ.
فضل قرآن بر باقى سخنان، چون فضل خدا بر خلق است.
و نيز مىفرمايد:
الْقُرآنُ غِنىً لاغِنى دُونَهُ وَ لا فَقْرَ بَعْدَهُ.
قرآن بىنيازى و غنايى است كه غنايى غير از آن نيست و فقرى بعد از آن نمىباشد.
امام على عليه السلام در عظمت قرآن مىفرمايد:
وَ عَلَيْكُمْ بِكِتابِ اللَّهِ فَانَّهُ الْحَبْلُ الْمَتينُ وَ النُّورُ الْمُبينُ وَ الشِّفاءُ النّافِعُ وَ الرِّىُّ النّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَ النَّجاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لايَعْوَجُّ فَيُقامَ وَ لايَزيغُ فَيُسْتَعْتَبَ وَ لاتُخْلِقُهُ كِثْرَةُ الرَّدِّ وَ وَلُوجُ السَّمْعِ. مَنْ قالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ.
بر شما باد به كتاب خدا كه ريسمانى محكم، و نورى آشكار، و دارويى سودمند، و سيراب كنندهاى فرونشاننده عطش است، نگاهدار كسى است كه به آن چنگ زند و نجات بخش كسى كه به آن درآويزد. كژ نشود تا راستش كنند، و منحرف نگردد تا از او بخواهند كه بازگردد، و از خواندن بسيار و به گوش خوردن كهنه نگردد. آن كه با قرآن سخن گويد راست گفته، و هر كه به آن عمل كند پيش افتاده است.
قرآن چنان آن قوم خونخوار و جاهل و متعصّب را كه انواع بيمارىهاى اجتماعى و اخلاقى، سرتاپاى وجودشان را فرا گرفته بود، شفا داد كه نه تنها درمان يافتند، بلكه آن چنان قوى و نيرومند شدند كه ابرقدرتهاى جبّار جهان را به زانو درآوردند و اين درست همان حقيقتى است كه مسلمانان امروز آن را از ياد بردهاند.
👈 ادامه دارد ...
تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج 11 ، ص: 356
👌 دعای #چهل_پنج
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
یا #دائم
✦ حالِ روح آدمیزاد تا زمانی خوش است؛
که اتصالش به منبعِ وجودش؛ دائمی باشد!
برای گلدان روح آدمیزاد،
همه جا سایهای تاریک است؛
✦ غیر از همان طاقچهای که نام الله را،
بر دیوارش کوبیدهاند!
#الدائم
#جوشن_کبیر
#اسم_اعظم
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2