سخن امام سجاد (ع) در مسجد شام با حضور يزيد:
امام سجاد (ع) قبلا از يزيد خواسته بود كه روز جمعه منبر برود و يزيد پاسخ مثبت داده بود. روز جمعه فرارسيد. مرد منحرفى را امر نمود كه منبر برود، به حضرت على و حضرت حسين عليهماالسلام بدگويى نمايد. او منبر رفت و هر چه خواست در اين باره گفت. سپس امام (ع) استيذان منبر نمود. يزيد كه از وعده ى قبلى خود پشيمان شده بود اجازه نداد. مردم شفاعت نمودند پذيرفته نشد. سپس فرزند يزيد كه سن كمى داشت در مقام تقاضا برآمد و گفت: پدر! اين شخص چه كارى را مىتواند با خطبهى خود انجام دهد، اجازه بده. يزيد گفت: اينان وارث علم و فصاحت اند و من مىترسم از سخنرانى او فتنهاى به ضرر ما برپا شود. سرانجام اجازه داد و حضرت سجاد (ع) منبر رفت. پس از حمد خداوند و ذكر ازلى و ابدى بودن ذات مقدسش به معرفى خود پرداخت و قسمت اعظم سخنان آن حضرت اين بود كه به حضار بفهماند كسى كه با شما سخن مىگويد فرزند حضرت محمد بن عبدالله رسول گرامى اسلام است تا بر مردم آشكار شود كه بنىاميه به دروغ خود را اهلبيت و وارث پيشواى اسلام خواندهاند.
امام سجاد (ع) در مقام معرفى خود تنها به اسم نبى اكرم اكتفا نكرد، بلكه بعضى از آيات قرآن شريف را كه در امر معراج نازل شده و همه مىدانستند كه مربوط به شخص نبى اسلام است خاطرنشان ساخت و فرمود:
انا ابن من اسرى به الى المسجد الاقصى، انا ابن من بلغ به الى سدره المنتهى، انا ابن من دنى فتدلى، فكان قاب قوسين او ادنى، انا ابن من اوحى اليه الجليل ما اوحى.
خلاصه، پس از ذكر پارهاى از مميزات و اوصاف آن حضرت فرمود:
انا ابن الحسين القتيل بكربلا، انا ابن على المرتضى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن فاطمه الزهراء.
من فرزند حسين قتيل كربلايم، من پسر على مرتضايم، من پسر محمد مصطفايم، من فرزند فاطمهى زهرايم.
وقتى سخن امام (ع) به اينجا رسيد صداى شيون و گريهى شديد مردم بلند شد، يزيد احساس فتنه و آشوب كرد، به موذن گفت برخيزد براى نماز اذان بگويد. امام كرسى سخن را ترك نفرمود، وقتى موذن به اسم مبارك رسول اكرم رسيد، امام سجاد عمامهى خود را از سر برداشت و به موذن قسم داد كه ساكت شود. سپس از روى كرسى خطابه متوجه يزيد شد و فرمود: اين محمد جد توست يا جد من است، اگر او را جد خودت بدانى همه مىدانند دروغ گفتهاى، اما اگر او را جد من بدانى از تو مىپرسم چرا فرزند او را كشتهاى و چرا اموال اهلبيت را به غارت بردهاى و چرا خانوادهى پيغمبر را اسير گرفته و گرد بلاد گرداندهاى؟ يزيد اوضاع و احوال را خطرناك ديد و به موذن فرياد زد اقامهى نماز را بگويد.
در اين موقع از مردم كلمات خشمآلود شنيده مىشد و صداهايى همانند لهيب آتش به گوش مىرسيد، بعضى نماز خواندند، بعضى نماز نخواندند و متفرق شدند.
حضرت زينب عليهاالسلام براى يزيد پيام فرستاد كه موافقت كند براى حسين بن على عليهماالسلام مجلس ماتمى تشكيل دهد، موافقت نمود، هفت روز مجلس عزا ادامه داشت و هر روز عدهى زيادى از زنان شام در مجلس شركت مىكردند، مجموع جريانها زمينهى هيجان در مردم آماده نمود، مىخواستند به خانهى يزيد هجوم برند و او را به قتل برسانند. مروان از اين تصميم آگاهى يافت، براى يزيد پيام فرستاد كه ماندن اهلبيت در شام به صلاح نيست، وسايل حركتشان به حجاز را آماده كن، آماده نمود و آنان را روانهى مدينه ساخت.
معاويه مرتكب گناهى بزرگ و عملى خائنانه گرديد، به على (ع) نسبتهايى دروغ و خلاف واقع داد، سب و دشنام آن حضرت را در مجالس عمومى و منابر پايهگذارى نمود و فرزندان معصوم و بزرگوار آن حضرت نيز از اين بدگويى و بدعت ظالمانه مصون نبودند و كم و بيش مورد اسائهى ادب و تعرض افراد ناآگاه قرار مىگرفتند.
امام سجاد و حضرت زينب عليهماالسلام در سفر كوفه و شام با اين خيانت بزرگ مبارزه نمودند، دروغگويى و عمل ناحق آل اميه را برملا ساختند و آنچنان شد كه مردم به يزيد و آل اميه با چشم كينه و بغض مىنگريستند.
حضرت على بن الحسين عليهماالسلام در پارهاى از مواقع با سخنان ناروا و ظالمانهى بعضى از افراد به طور خصوصى مواجه مىشد و در آن موارد نيز با منطق حكيمانه و اخلاقى به گفتههاى آنان پاسخ مىداد و كذبشان را آشكار مىنمود.
مردى از بستگان امام سجاد در حضور حضرت توقف نمود و به آن جناب ظالمانه دشنام داد و سخنان ناروا گفت. حضرت ساكت بود. پس از آنكه دشنامدهنده از مجلس خارج شد امام به حضار محضر خود فرمود: سخنان آن مرد را شنيديد، ميل دارم با من بياييد تا رد گفته هاى او را از من بشنويد. گفتند: دوست داريم شما بگوييد و ما هم بگوييم. امام حركت كرد و راه منزل او را در پيش گرفت، ولى با خود آهسته مىگفت:
الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين.
آنانكه با حضرت بودند فهميدند امام به مردى كه دشنام گفته با تندى برخورد نمىنمايد و مقابله نخواهد كرد. امام (ع) به در منزل آن مرد رسيد، به صداى بلند فرمود: به او بگوييد كه على بن الحسين آمده، از منزل بيرون بيايد. از منزل خارج شد، در حالى كه آماده شده بود با پيشامدهاى بد روبهرو شود ولى برخلاف انتظارش امام (ع) فرمود:
برادر! تو ساعتى قبل مقابل من توقف نمودى و سخنانى گفتى. اگر گفتههايت در من وجود دارد، از خداوند طلب عفو و بخشش مىنمايم، و اگر گفتههاى تو در من نيست، خداوند ترا مشمول عفو و غفران خود قرار دهد. مرد پيش آمد و بين دو چشم امام را بوسيد و گفت: بلى من چيزهايى گفتم كه در شما نيست و خود من به آنچه گفتم شايستهترم.
و تكذيبا لمن قصبنى.
بار الها! مرا از نيرويى برخوردار فرما كه بتوانم عيبجويى و بدگويى بدخواهان را تكذيب نمايم.
اين نيرويى اعطايى خداوند بود كه امام سجاد را در سفر كوفه و شام موفق به آشكار نمودن دروغ بنىاميه نمود، و از نيرويى برخوردار ساخت تا در مقابل شخص جسور به گونهاى عمل كند كه او به پاكى امام و دروغ بودن گفتههاى خويش اعتراف نمايد.
و سلامه ممن توعدنى.
بار الها! كسى كه مرا ارعاب مىكند و به اذيت و آزارم تهديد مىنمايد، تو مرا از شر او سالم و مصون بدار.
خوف و رجاء يا ترس و اميد دو حالت روحى است كه از نظر دينى در افراد باايمان بايد وجود داشته باشد. ترس از عذاب الهى و اميدوارى به رحمت واسعهى او. راغب در كتاب مفردات در لغت «خوف» مىگويد:
«خوف» توقع ناملايم است از نشانهاى كه انتظار ناملايم از آن علامت، يا به طور گمان است يا به گونهى علم و قطع، و «رجاء» انتظار رسيدن چيزى است مطلوب و ملايم از نشانهاى كه وصول به آن ملايم از آن علامت يا مظنون است يا معلوم.
وجود خوف و رجاء در ضمير افراد باايمان بايد به طور متوازن و معتدل باشد تا اثر سوئى به جاى نگذارد.
امام صادق (ع) به ابن جندب فرمود: به خداوند اميدوار باش اميدى كه ترا بر معصيت جرى نكند و از خداوند خائف باش، خوفى كه ترا از رحمتش مايوس ننمايد.
كلمهى «رعب» . راغب مىگويد:
«رعب» حالت خودباختگى است كه بر اثر پرشدن ضمير آدمى از ترس، پديد مىآيد.
حالت «رعب» شديدتر از «خوف» است و اثر آن در ضمير آدمى بيشتر.
يكى از عواملى كه مايه ى نصرت رسول گرامى اسلام شد و آن حضرت را به پيروزى سريع موفق كرد، رعبى بود كه از آن جناب در قلوب مشركين و كفار پديد آمد.
من به وسيلهى رعبى كه در دل دشمنان راه يافت از نصرت و يارى برخوردار گرديدم.
قرآن شريف در چند مورد از مرعوب شدن دشمنان سخن گفته و از آن جمله فرموده است:
سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب بما اشركوا بالله.
من عنقريب دل كفار را دچار رعب و هراس خواهم نمود كه اينان مرتكب ظلم بزرگى شدهاند و موجود جماد ناچيزى را در پرستش، شريك آفريدگار بزرگ جهان قرار دادهاند.
مورد ديگرى كه قرآن شريف از «رعب» سخن گفته دربارهى يهود بنى قريظه است:
و انزل الذين طاهروهم من اهل الكتاب من صياصيهم و قذف فى قلوبهم الرعب.
شرح جريان در تفسير مجمعالبيان ذيل همين آيه و همچنين در ساير تفاسير آمده است. خلاصه آنكه يهود بنىقريظه با رسول اكرم عهد بسته بودند كه دشمنان پيمبر را يارى ندهند، ولى نقض عهد كردند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله با مسلمانان به جايگاه آنان آمد و در اطراف قلعههاى آنان مستقر گرديد.
رسول اكرم بيست و پنج شب آنان را در محاصره نگاه داشت و از اين محدوديت سخت به زحمت افتادند و خداوند در دلشان رعب و هراس افكند.
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم .
اى مسلمانان! شما به مقدار توانايى خود قواى نظامى و مركب جنگى تهيه كنيد و همواره آماده باشيد تا دشمن از نيروى شما مرعوب شود و از قوه و قدرتتان دچار خوف آميخته به اضطراب گردد و فكر تجاوز به مسلمين را در سر نپرورد.
خوف مومنين از عذاب الهى ضامن اجراى قوانين دينى است و مردم را از ارتكاب گناه باز مىدارد و اين خوف، مرضى ذات اقدس الهى است.
رعب مشركين و كفار از رسول اكرم و مسلمانان نيز فيضى است الهى و موجب اعلاى كلمهى حق و نشر عدل و دادگرى است و اين نيز مرضى خداوند تواناست.
اما در بعضى از مواقع خوف و رعب ظالمانه و ناروا در قلوب افراد شريف و باايمان از ناحيهى اشرار و زورگويان پديد مىآيد، گاهى بر اثر نگاههاى تند و خشمآلود و گاه با تهديد و وعيد و ارعاب و اخافه، اين قبيل اعمال، نه تنها مرضى خداوند نيست، بلكه از گناهان كبيره است و عذاب خدا را از پى دارد
رسول اكرم فرمود: اگر كسى نظر تندى به مومنى بيفكند كه او را بترساند، خداوند او را در روزى كه سايه و پناهگاهى جز سايهى او وجود ندارد مىترساند.
امام صادق (ع) فرموده است: كسى كه مومنى را از ايذاء صاحب قدرتى بترساند و آن اذيت به وى نرسد، ترساننده جهنمى است، و اگر كسى مومنى را از ايذاء صاحب قدرتى بترساند و آن اذيت به وى برسد، ترساننده با فرعون و آل فرعون در آتش است.
امام سجاد عليهالسلام به پيشگاه خدا عرض مىكند:
و سلامه ممن توعدنى.
بار الها! كسى كه مرا ارعاب مىكند و به اذيت و آزارم تهديد مىنمايد تو مرا از شر او سالم و مصون بدار.
ترساندن و ارعاب نمودن مردم كه مايه ى سلب امنيت فكرى و آرامش روحى است در اسلام، عملى مذموم شناخته شده و اولياى دين آن را مهم تلقى نمودهاند
رسول گرامى اسلام پس از فتح مكه افرادى را ماموريت داد به اطراف مكه بروند و عشاير نواحى را به اسلام دعوت نمايند، از آن جمله خالد بن وليد را به سوى بنى جذيمه كه از بنى المصطلق بودند فرستاد و نامهاى نوشت و آنان را به اسلام دعوت نمود. خالد بن وليد با نظاميان خود به محل آمد، نامهى پيمبر را داد، آنان اسلام را پذيرا شدند. خالد اقامهى نماز جماعت نمود، آنان به وى اقتدا كردند و نماز گزاردند، اما خالد در باطن از بنى جذيمه خشمگين بود زيرا در جاهليت، عموى خالد را كشته بودند. موقع نماز صبح كه رسيد مردم دوباره آمدند، اقامهى جماعت نمودند، ولى اين بار به فرمان خالد بن وليد نظاميان به خونريزى دست زدند، عدهاى كشته شدند و خسارت بسيارى به آنان وارد شد. به جستجوى نامهى پيمبر افتادند، نامه را يافتند و هر چه زودتر نزد پيمبر اسلام آمدند و نامه را تقديم نمودند و حضرتش را از جريان امر آگاه ساختند. رسول اكرم سخت ناراحت شد، رو به قبله ايستاد و گفت:
اللهم انى اتبرء اليك مما صنع خالد بن وليد.
بار الها! من در پيشگاه تو از عمل ظالمانهى خالد تبرى مىجويم.
آنگاه مبلغ قابل ملاحظهاى در اختيار على (ع) گذارد و فرمود نزد بنى جذيمه برود و آنان را از كارهاى ظالمانهاى كه خالد انجام داده راضى سازد. على (ع) به محل ماموريت رفت و تمام وظايف شرعى را طبق موازين و مقررات انجام داد و سپس حضور پيغمبر اكرم مراجعت نمود.
وقتى على (ع) از سفر برگشت و حضور رسول اكرم شرفياب شد، حضرت به وى فرمود على! بگو با آن مردم ستمديده چه كردى. عرض كرد يا رسول الله! براى خونها ديه دادم، براى جنينها پرداختهايى نمودم، براى هر مال از بين رفته مال دادم، مقدارى از پولى كه داده بوديد زياد آمد، براى ظرف غذاى سگها و ريسمانى كه در دست چوپانهاست نيز مبلغى پرداختم، باز هم مقدارى پول زياد آمد، مبلغى براى ترس زنها و جزع و فزع بچههاى آنان پرداخت نمودم، باز هم مبلغى زياد آمد، براى خساراتى كه مىدانند يا نمىدانند پرداخت كردم، باز هم مبلغى زياد آمد، آن را براى اينكه مردم از شما راضى شوند به آنان پرداختم.
ملاحظه مىكنيد كه على (ع)، آن فقيه دينشناس و آگاه به تمام دقايق اسلام، مبلغى از پول رسول اكرم را بابت ترس زنها و جزع بچهها پرداخت نموده و از اين عمل روشن مىشود كه ارعاب و اخافهى مردم مسلمان تا چه حد مورد توجه اولياى دين است كه على عليهالسلام براى جبران آن حالت روحى و ناراحتى روانى ، پول پرداخت مىنمايد يا بگوييم خسارت مىدهد.
🌹 یک #مناجات زیبا از مرحوم فیض کاشانی در #روز_پنجم_محرم #ماه_محرم از زبان امام حسین علیه السلام :
الهی رضا برضاک ....
👈 مرا که دل زغم معصیت ورق و رقست
امید نور تجلی زحق طبق طبق است
غمم ازو بود و شادمانی دل او
زیمن دوست همه درد من بیک نسق است
گناه ما چو خجالت در آسمان افکند
که بارش اینهمه کرد و هنوز در عرقست
سپهر نیست که دود دل عزیز انست
نشان خون دلست اینکه بر افق شفق است
نهم قضای خداوند را سر تسلیم
که بنده را زکتاب خدا همین سبق است
فروغ حسن تو را هست سوی حق روشن
که این صباحت آن آفتاب را فلق است
جواهر و در و زیور ابر کف حوران
نثار روی ترا زآسمان طبق طبق است
تو گر فرشته و حوری و گر بشری
مپوش روی که نظاره تو یاد حق است
سخن تمام نگردد زیک غزل ای #فیض
اگرچه گفته تو صفحه دو صدورق است
#فیض_خوانی #فیض_کاشانی
#فیض_کاشانی_غزل_85
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی
#نهج_البلاغه_حكمت_366
لزوم عمل به دانستهها
وَ قَالَ (علیه السلام) : الْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ، فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ؛ وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ، فَإِنْ أَجَابَهُ، وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْه.
حضرت علی که درود خدا بر او باد فرمودند : علم و عمل پيوندى نزديك دارند. و كسى كه دانست بايد به آن عمل كند، چرا كه علم، عمل را فراخواند، اگر پاسخش داد مى ماند و گر نه كوچ مى كند.
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ آنجا كه علم فرار مى كند!
قسمت 1
⏺ در همين باره قرآن مجيد مى فرمايد: «(ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُون); سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را مسخره نمودند!».
اين آيه به وضوح مى گويد: گنهكاران در عاقبت، كارشان به جايى مى رسد كه آيات الهى را نيز تكذيب مى كنند بلكه آن را به سخريه مى گيرند.
بنابراين اگر بخواهيم علم ما تبديل به جهل نشود و در مبانى علمى خود ترديد نكنيم بايد به آنچه مى دانيم جامه عمل بپوشانيم تا علم ما تبديل به يك علم پايدار گردد.
اصولاً علم ـ به خصوص در ارتباط با فروع دين و مسائل اخلاقى ـ جنبه مقدميت دارد يعنى مقدّمه اى است براى عمل و تكامل انسان از اين طريق و مى دانيم اگر تمام مقدمات براى انجام كارى آماده باشد و كار انجام نشود مقدمات ارزشى ندارد.
لذا اميرمؤمنان(عليه السلام) در خطبه 110، عالم بى عمل را به منزله جاهل بى خبر شمرده است و مى فرمايد: «وَ إِنَّ الْعَالِمَ بِغَيرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِى لاَ يسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ; بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيهِ أعْظَمُ، وَ الحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ، وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَمُ; به يقين، عالمى كه به غير علمش عمل مى كند، همچون جاهل سرگردانى است كه هرگز از جهل خويش بيرون نمى آيد; بلكه حجّت بر او عظيم تر، حسرتش پايدارتر و سرزنش او در پيشگاه خدا سزاوارتر است!».
اين نكته نيز قابل توجه است كه علم مراتبى دارد. در مرحله سطحى ممكن است آثار عملى از خود نشان ندهد ولى اگر به مرحله يقين قطعى كه در درون جان انسان نفوذ دارد برسد توأم با عمل است. آيا كسى كه يقين به سوزندگى آتش دارد هرگز دست خود را در آن فرو مى كند؟ و يا كسى كه يقين به مسموم بودن غذايى دارد آن را تناول مى كند؟
ازهمين رو اميرمؤمنان على(عليه السلام) در #نهج_البلاغه_حكمت_93 مى فرمايد: «أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ وَ أَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِى الْجَوَارِحِ وَ الاَْرْكَانِ; پست ترين مرحله علم آن است كه تنها بر زبان باشد و برترين آن، آن است كه در اعضا و اركان وجود انسان آشكار گردد».
👈 ادامه دارد .....
#نهج_البلاغه_حكمت_366
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ آنجا كه علم فرار مى كند!
قسمت 2
⏺ نكته ديگر اين كه عمل به علم گاه سبب توسعه علم مى شود مثلاً كسى كه مى داند تواضع خوب است به خصوص در برابر استاد و تواضع پيشه كند اى بسا علوم بيشترى را از استاد خود فرامى گيرد.
همچنين كسى كه مى داند عبادات واجب الهى لازم العمل است و به آن عمل مى كند نورانيت علم در قلب او فزون تر مى شود.
ازاين رو در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَنْ عَمِلَ بِمَا يعْلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ يعْلَمْ; كسى كه عمل كند به چيزى كه مى داند خداوند دانشى را كه نمى داند به او تعليم مى كند».
راغب اصفهانى در مقدمه تفسير خود حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) به اين صورت نقل مى كند: «قالتِ الحكمةُ: مَن أرادَنى فَلْيَعملْ بأحسَنِ ما عَلِمَ، ثمّ تَلا (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ); دانش مى گويد هركس طالب من است به بهترين چيزهايى كه مى داند عمل كند. سپس امام(عليه السلام) اين آيه را تلاوت فرمود: بندگان حقيقى من همان كسانى هستند كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آن ها پيروى مى كنند».
اين سخن را با حديثى از حضرت مسيح(عليه السلام) پايان مى دهيم; فرمود: «لَيْسَ بِنافِعِكَ أن تَعْلَمَ ما لَمْ تَعْمَلْ إنَّ كثرةَ العِلمِ لا يَزيدُكَ إلاّ جَهلاً إذا لَمْ تعمَلْ بِه; علمى كه با آن عمل نباشد براى تو سودمند نيست و كثرت علم در صورتى كه خالى از عمل باشد چيزى جز بر جهل تو نمى افزايد»
#نهج_البلاغه_حكمت_366
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
❇️ #تفسیر_خوانی قرآن کریم
هر روز یک آیه
تفسیر نور – استاد محسن قرائتی
سوره #بقره
#بقره_254
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَنْفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِىَ يَوْمٌ لَابَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَعَةٌ وَالْكَفِرُونَ هُمُ الْظَّلِمُونَ
اى كسانى كه ایمان آوردهاید! از آنچه به شما روزى دادهایم انفاق كنید، پیش از آنكه روزى فرا رسد كه نه خرید و فروشى در آن است و نه دوستى و نه شفاعتى، و (بدانید كه) كافران همان ستمگران هستند. (كه هم به خود ستم مىكنند وهم به دیگران.)
در این آیه خداوند اهرمهایى را براى تشویق مردم به انفاق بكار برده است،
1- قبل از دستور، مردم را با احترام صدا زنیم. «یا ایهاالذین امنوا»
2- استفاده از فرصتها در كارهاى خیر، ارزش است. «من قبل ان یأتى یوم»
3- محروم كردن امروز، محروم شدن فرداست. اگر امروز انفاق وبخششى صورت نگیرد، در آن روز هم محبّت و دوستى و وساطتى در بین نخواهد بود. «انفقوا... یوم لابیع فیه...»
4- یاد معاد، عاملى براى تشویق به انفاق است. «انفقوا... یأتى یوم...»
5 - یكى از راههاى ایجاد روحیّهى سخاوت، توجّه به دستِ خالى بودن انسان در قیامت است. «لا بیع ولا خلة ولا شفاعة»
6- بخل، نشانهى كفران نعمت وكفر به وعدههاى الهى است. «انفقوا... والكافرون»
7- كفر، نمونهى بارز ظلم است. «الكافرون هم الظالمون»
👈 با نصب نرم افزار زیر با ما در این دوره ی تفسیر خوانی همراه شوید 👇
https://cafebazaar.ir/app/com.ghadeer.tafsirnour
⏺کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2