🔹 قصه جانبازی
جانباز ۱۰۷ ساله كشف حجاب
منبع:
📚 فصلنامه #اشارات_ایام، شماره ۲۰، زمستان ۱۳۹۴، مرکز پژوهش های صدا و سیما، اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه
#اصلاح_خانم_دولتخواهی_سیاهمرد
✍ #قربان_صحرائی_چاله_سرائی
پ.ن۱: ۲۱ تیر سالروز قیام مردم مشهد علیه کشف حجاب رضاخانی
پ.ن۲: اصلاح خانم دولتخواهی سیاهمرد در سن ۱۱۰ سالگی به تاریخ ۱۳۹۷/۰۱/۱۶ به دیار باقی شتافت.
👇👇👇
http://pajuhesh.irc.ir/Product/magazine/show.text/id/2637/book_keyword//occasion//index/1/indexId/249278
🌿🌺
🔹
🔰 🆔 @sahranevesht
هدایت شده از کانال رسمی ماسال نیوز
🔹 قصه جانبازی
جانباز ۱۰۷ ساله كشف حجاب
منبع:
📚 فصلنامه #اشارات_ایام، شماره ۲۰، زمستان ۱۳۹۴، مرکز پژوهش های صدا و سیما، اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه
#اصلاح_خانم_دولتخواهی_سیاهمرد
✍ #قربان_صحرائی_چاله_سرائی
پ.ن۱: ۲۱ تیر سالروز قیام مردم مشهد علیه کشف حجاب رضاخانی
پ.ن۲: اصلاح خانم دولتخواهی سیاهمرد در سن ۱۱۰ سالگی به تاریخ ۱۳۹۷/۰۱/۱۶ به دیار باقی شتافت.
👇👇👇
http://pajuhesh.irc.ir/Product/magazine/show.text/id/2637/book_keyword//occasion//index/1/indexId/249278
♦️ @MasalNews
✳️ غدير، ميوه بوستان رسالت،
🌿 غدير؛ حادثه و واقعه،
🌿 محشري شيرين،
🌿 تکميل رسالت،
🌿 سفرهي کرامت الهي گسترده ميشود،
در «روايت غدير»
👇👇👇لطفا لمس کنيد 👇👇👇
🌺 http://pajuhesh.irc.ir/product/book/show.text/id/2021/order/142
#غدير
#غدير_ميوه_بوستان_رسالت
#علي_عليهالسلام
✍️ #قربان_صحرائی_چاله_سرائی
منبع:
📚 فصلنامه #اشارات_ایام، شماره ۱۵، پاييز ۱۳۹۳، مرکز پژوهش های صدا و سیما، اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه
🌿🌺
🔹
🔰 🆔 @sahranevesht
هدایت شده از مفاخر گیلان
💐 غدير، ميوه بوستان رسالت
✍یاد داشتی از استاد قربان صحرائي چالهسرائي گیلانی
⬅️هشت روز از عيد قربان گذشته بود. حاجيان سرمست و دلخوش از انجام مناسك حج ابراهيمي راهي سرزمينهاي خويش بودند تا به اقوام و خويشان خود بپيوندند و برگي نوين از دفتر زندگي را در تولدي دوباره و با رويكردي جديد ورق بزنند. آنان در اين سال، آيين حج را با معنويت و ويژگيهاي ديگري به جاي آورده بودند؛ زيرا در اين حج، حجگزاران تحت زعامت مستقيم رسول اعظم صلي الله عليه و آله اعمال و مراسم آن را انجام داده بودند. چه بسا پارهاي از اشكالها و ابهامهاي اعمال را هم اصلاح و مناسك خود را از زبان مبارك رسول رحمت صلي الله عليه و آله كامل كرده بودند. براي آنان خاطرهانگيزترين و ماندگارترين حج در طول عمرشان رقم خورده بود؛ حجي كه عده بسيار زيادي براي آخرين بار انجام دادند و ميدانستند ديگر چنين حجي در زندگيشان تكرار نخواهد شد. با اين ويژگيهاي منحصر به فردي كه بر حج و حجگزاران سال دهم هجري منحصر بود، حاجيان، شهر مقدس مكه را ترك كردند و به سمت جُحفه در حركت بودند.
⬅️آن روز جُحفه چونان چهارراه و نقطه تلاقي عمل ميكرد كه حاجيان براي ورود به شهر مكه در آن نقطه به هم ملحق ميشدند و به نوعي در صفي واحد و منسجم به سمت قبلهگاه مسلمانان روان ميگشتند و به همين صورت هنگام بازگشت از اين سفر معنوي ـ سياسي، اين منطقه محل جدايي و وداع آنان بود. در اين منطقه حاجيان تقسيم ميشدند و هر كدام در مسيري قرار ميگرفتند كه به وطنشان ختم ميشد.
⬅️حدود يك فرسخي جُحفه، بركهاي بود كه به آن غدير ميگفتند و چون شكل ظاهري آن آبگير شبيه خم رنگرزان بود، «غدير خم» نام داشت.
⬅️تا آن روز «غدير خم» اهميت چنداني نداشت، جز اينكه آبخور و محل برداشت جرعهاي آب بود كه كام مسافران تشنه را سيراب ميكرد و در غير موسم حج گاهي باديهنشينان آن حوالي، البسه و جامههاي رنگ گرفته خويش را در آن بركه شستوشو ميدادند.
⬅️اما گويي خداي سبحان براي آبگير غدير سرنوشت ديگري رقم زده بود؛ سرنوشتي كه از آبگيري ساده و معمولي درآيد و به اقيانوسي ژرف و زلال و پر رمز و راز تبديل شود و براي هميشه در تاريخ، ماندگار گردد. در آن حجّ كنار آبگير غدير، واقعهاي رخ داد كه فصل نوين و حياتي از دفتر زندگي بشر گشوده شد، و چه خوشبخت بود اين آبگير كه آن واقعه با نام «غدير خم» به عنوان عيد مسلمانان براي هميشه ثبت گرديد و قانون شد.http://pajuhesh.irc.ir/product/book/show.text/id/2021/order/142
📚منبع: فصلنامه #اشارات_ایام، شماره ۱۵، پاييز ۱۳۹۳، مرکز پژوهش های صدا و سیما، اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه
🆔 @sahranevesht
💐🌿🌺🍀🌸🍃🌼🌿
#کانال_رسمی_مفاخرگیلان
🔰http://Eitaa.com/mafakheregilan
⚫️ هنگامه اوج ماتم
🏴 مجلس يکم ـ بوي محرم
◾️سلام حسين جان
🏴 باز بوي محرمت ميآيد، هنگامه اوج ماتمت ميآيد...
از قديمْ زماني است كه مشامم با بوي محرمت خو گرفته است و آن را از فاصله فرسنگها زمان، با تمام وجود استشمام ميكند.
يا للعجب! اين چه عطر شگرفي است كه هركس به روشي آن را بو ميكشد و در وجودش به شيوه خود احساسش ميكند؟
◾️ حسين جان!
🏴 من يك شيعهام، شيعه اسدالله الغالب، حيدر كرار.
شيعيان همهشان بااحساسند، چه زن، چه مرد، چه جوان، چه پير.
كدام شيعه است كه نام نازنينت را بشنود و احساس درونش غليان نكند؟
از محضر مباركت اجازه ميخواهم تا از احساسم برايت بگويم.
بگذار صندوقچه دل بگشايم و احساسم را نسبت به تو اقرار كنم.
اين احساس، تنها براي من نيست، بلكه درد دل همه علاقهمندان و دلسوختگانت است كه ميخواهم چند كلامي از زبان همشهريان و همزبانانم پيش تو شيرينزباني كنم. آخر ما به اين شيرينزباني سخت نيازمنديم.
مگر نه اين است كه در زيارتت از خدا درخواست ميكنيم:
«اللّهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟ خدايا شفاعت امام حسين عليه السلام را در روز ورود به صحنه محشر به من روزي كن.»
آيا براي رزق شفاعت تو بهانه نميخواهيم؟
حاشا به كرمت. ...
✍️ #قربان_صحرائی_چاله_سرائی
📚 منبع: فصلنامه #اشارات_ایام، شماره ۱۹، پیاپی ۱۶۰، پاييز ۱۳۹۴، مرکز پژوهش های صدا و سیما، اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه، مقاله «هنگامه اوج ماتم»، صص ۹۸ ــ ۱۰۶
👇👇👇
http://pajuhesh.irc.ir/Product/magazine/show.text/id/2625/book_keyword//occasion//index/1/indexId/249524
🏴🏴🏴
🖤
🔰 🆔 @sahranevesht
قربان صحرائی چالهسرائی
⚫️ هنگامه اوج ماتم 🏴 مجلس دوم ـ روزهاي سياه تقويم 🏴🏴🏴 👇👇👇
⚫️ هنگامه اوج ماتم
🏴 مجلس دوم ـ روزهاي سياه تقويم
◾️ حسين جان!
🏴 تقويم روميزيام را ورق زدهام تا رسيده به روزهاي سياهش. سررسيد مغازهام كه در آن حساب و كتاب روزانه كسب و كار را يادداشت ميكنم هم به صفحات سياهش رسيده. همچنين است تقويم تصويري كه روي ديوار منزلم جا خوش كرده است. آن هم با شرمندگي ناگزير است اين روزها از شمارههاي سياهش رونمايي كند.
اينها همگي نشان از شورشي است كه قرار است در عالم جان بيفتد؛ شورشي كه قرنها پيش مُحتشم سرود و گفت: «باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است».
راستي! اين چه شورشي است كه امروز به جان وجودم افتاده و آرام و قرار را از من گرفته است؟
ميخواهم دو صندوقچه را بگشايم، يكي صندوقچه دل است و ديگري صندوقچه ابزار عزاداري تو. اصولاً گشايش صندوقچه دل، مرا به سوي صندوقچه ابزار عزاي تو روان ميكند.
داغ جانسوز تو با فرا رسيدن روزهاي سياه تقويم كه نامش محرّم است، بر قفل صندوقچه دل كليد انداخته است و اين دل است كه مرا به سراغ صندوقچه ابزار ميفرستد.
به سراغش ميروم. بوي محرّمت از اندرونش آشكارا احساس ميشود.
بلكه از ميانش عطر حياتبخش تو ميتراود. گويي كهنهپيراهن تو مُشك خُتَن دل اين صندوقچه شده است.
قفلش را كه باز ميكنم اول از همه پيراهن سياه است كه غمين و افسرده، خودي نشان ميدهد. بر چشمانم مينهم و ميبوسم، آنگاه با افتخار و اندوهي بيپايان تَنَش ميكنم.
نالهاي ميشنوم از اين صندوقچه! آه خداي من! اين آه و ناله زنجير است كه با جيرينگ جيرنگ از نهانش، بيرون ميجهد. ...
✍️ #قربان_صحرائی_چاله_سرائی
📚 منبع: فصلنامه #اشارات_ایام، شماره ۱۹، پیاپی ۱۶۰، پاييز ۱۳۹۴، مرکز پژوهش های صدا و سیما، اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه، مقاله «هنگامه اوج ماتم»، صص ۹۸ ــ ۱۰۶
👇👇👇
http://pajuhesh.irc.ir/Product/magazine/show.text/id/2625/book_keyword//occasion//index/1/indexId/249521
🏴🏴🏴
🖤
🔰 🆔 @sahranevesht
قربان صحرائی چالهسرائی
⚫️ هنگامه اوج ماتم
🏴 مجلس سوم ـ کدام هيأت؟
◾️ حسين جان!
🏴 من شيعهاي شماليام. همه ميگويند سرزمين مرطوب شمال، زنجير را زنگزده كرده است، اما نه، اين داغ توست كه وجودش را فرسوده كرده و آن را اينگونه بيرون ريخته.
شال سياه را بر گردن ميافكنم و پيشانيبند يا حسين بر جَبين ميبندم و به زنجير ميگويم: «بزن زنجير بر دوشم امشب...».
شب اول محرّم است. ميخواهم به هيئت بروم، تمام شهرم «هيئت» شده است، اما كدام هيئت؟
با خود ميگويم بگذار از خاطرات كودكيهايم شروع كنم:
امشب به هيئت عزاداري مسجد امام حسين عليه السلام روستايم ميروم، فرداشب هيئت صاحبالزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف روستاي ديگر خواهم رفت و شب بعد هم هيئت عزاداري مسجد مهديه آن يكي روستا و...
نه، اينجوري نميشود. پس با هيئتهاي «قمر بنيهاشم عليه السلام » و «روضةالحسين عليه السلام » و بقاع «سيد صفيالدين» و «امامزاده شفيع» و «امامزاده ابراهيم» چه كنم؟
پس كي به هيئت «امام جعفر صادق»، «رضويه»، «علياصغر»، «زينبيه» و... بروم؟
عجب بوستان وسيعي داري كه گستره جغرافيا و زمان را در نورديده و رايحهاش را كه از هر اقليم حس كني، مطبوع و نامكرر است.
مگر نه اين است كه صدها كيلومتر راه را از سمنان، كاشان، قم، تهران، شيراز، اصفهان، تبريز، كرمان، كرج و... پيمودهام تا خود را به عزاداري سنتي تو در «زادگاهم» برسانم؟
◾️حسين جان!
🏴 شرمندهام، شرمندهام از ضعف و ناتوانيام كه لياقت حضور در همه اين مجالس را ندارم، پس اجازه بده در برخي شركت كنم و از هر بوستاني، گلبرگي سرچين كنم، آن هم فقط حضور!
همه جاي شهرم سياهپوش است. بر سردَرِ مغازهها و منازل و اماكن عمومي و خصوصي كه بنگري اين پرچم سياه عزاي توست كه در ترنم نسيم خنك پاييزي، گويي لالايي اصغرت را زمزمه ميكنند.
هرجا بنگري سياه است و سياه است و سياه.
جامه ياران سياه و محفل و پرچم سياه،
آري، آري اين سياهي يادگار زينب است. ...
✍️ #قربان_صحرائی_چاله_سرائی
📚 منبع: فصلنامه #اشارات_ایام، شماره ۱۹، پیاپی ۱۶۰، پاييز ۱۳۹۴، مرکز پژوهش های صدا و سیما، اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه، مقاله «هنگامه اوج ماتم»، صص ۹۸ ــ ۱۰۶
👇👇👇
http://pajuhesh.irc.ir/Product/magazine/show.text/id/2625/book_keyword//occasion//index/1/indexId/249520
🏴🏴🏴
🖤
🔰 🆔 @sahranevesht
⚫️ هنگامه اوج ماتم
🏴 مجلس چهارم ـ مسلم غريب
◾️ حسين جان!
🏴 به حسينيهاي ميروم و هيئتي. كمكم ميرسند مهمانان عاشقت، همه بيدعوت.
گويي عقربه تقويم همه، روي صفحات سياه رسيده و زنگ حضور نواخته است.
گرداگرد هر مسجد و حسينيه كه ميبيني دلباخته و شيفته است كه رديف به رديف نشستهاند.
مداح ميكروفونش را بر ميدارد و با بسم الله الرحمن الرحيم و ذكر سلام و صلوات بر خاتم پيامبران، مقدمهاي را دم ميگيرد:
بار الاها، نشود لال به هنگام ممات
هر زباني كه فرستد به محمد صلوات
بارها گفت محمد كه علي، جان من است
هم به جان علي و جان محمد صلوات
آنگاه مرثيهاي را دم ميگيرد. اوايل محرّم است. به همين دليل به كوفه بيوفا ميرود و با غربت مسلم عليه السلام همنوا ميشود و غريبي او را ندا ميدهد:
«منم مسلم كه در كوفه / غريب و در به در گشتم»
جوانان و مردان سيهپوش، سينهزني را آغاز ميكنند و زنان هم، شيون و ناله سر ميدهند. ساعتي ميگذرد. عزاداران براي استراحت، دقايقي از مداحي و مراثي دست ميكشند.
استكانهاي چايي توزيع ميشود. رنگ چاي آلبالويي است. اين چايي روضهات عجب طعم خوشگواري دارد. بيانصافي و ناسپاسي است اگر نگويم قيمه خيمهگاه و حسينيهات هم بسيار خوشمزه و ويژه و جاننشين است.
وه كه تو چه مهماننواز و رعيتپروري.
يكي از خادمان مسجد كه معمولاً مأمور جمعآوري كمكهاي مردمي است، كلاه را از سر برميدارد و با صلواتي دعا ميكند و ميگويد: «الاهي كه تن بيمار و كيسه بيمار نشوي، بلند بگو يا حسين» و جمعيت در حالي كه صلوات ميفرستند، يا حسينگويان با جان و دل، دست به جيب ميبرند و مبالغي در آن كلاه ميريزند. اين كمكي است براي خرجي امور جاري مسجد كه جمع ميشود. ...
✍️ #قربان_صحرائی_چاله_سرائی
📚 منبع: فصلنامه #اشارات_ایام، شماره ۱۹، پیاپی ۱۶۰، پاييز ۱۳۹۴، مرکز پژوهش های صدا و سیما، اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه، مقاله «هنگامه اوج ماتم»، صص ۹۸ ــ ۱۰۶
👇👇👇
http://pajuhesh.irc.ir/Product/magazine/show.text/id/2625/book_keyword//occasion//index/1/indexId/249518
🏴🏴🏴
🖤
🔰 🆔 @sahranevesht
قربان صحرائی چالهسرائی
⚫️ هنگامه اوج ماتم
🏴 مجلس پنجم ـ صفاي روستايي
◾️ حسينجان!
🏴 اهالي روستاي من، با صفاي روستاييشان هر شب محرم براي تو و اهل بيت عظيمالشأن و ياران بلندمرتبهات به شيوه سنّت اجدادي خويش عزاداري ميكنند. آنان شبي را به سفيرت مسلم بن عقيل اختصاص دادهاند و شب ديگر به حُرّ خطاكار، نادم و پشيمان متوسل ميشوند.
شبهاي بعد هم همينطور، يك شب دست توسل به قنداقه علياصغر ششماهه حلقه ميكنند و شبي هم بر دامن علياكبرت چنگ ميزنند.
اما شب نهم مخصوص ماه بنيهاشم و علمدار غيور توست. آن شب، هر كس با هر تواني كه دارد در عزاي علمدار رشيدت، حضرت عباس عليه السلام مرثيهسرايي ميكند. آنان به ابوالفضل العباس عليه السلام بسيار باورمندند و علاقه دارند. «عباس» تو در زندگي و فرهنگ اين اهالي همچون «آب» روان كوهساران اين ديار، جاري است.
آه! شرمندهام حسينجان كه مقابل سكينهات گفتم «آب». اين «آب» عجب قصهاي دارد.
دست خودم نيست. مگر ميشود نام تو را برد و از آب يادي نكرد؟ ما همه تشنه آب فراتيم. گفتم فرات. آه از داغ عمو عباس.
آدم به كربلايت كه ميآيد، قبل از حرم باصفا و مضجع شريف عبّاسَت، جذب گنبدي كوچك و فيروزهايرنگ، ميشود. اين گنبد زيبا در ابتداي دو كوچه است كه به بازار، باز ميشود. ناخودآگاه به سويش ميروي، ميبيني روي آن نوشته: «مقام سقوط الكف الايسر لابي الفضل العباس.» اين جمله آتش به جان آدم ميزند و ميگويد: اينجا مكان افتادن دست ابوالفضل العباس عليه السلام است، جايي كه دست چپش از پيكر جدا شد.
اندكي آن طرفتر و در ميان بازار انگشترفروشان، مقام دست راست عباست قرار دارد. تو گويي همه بازاريان و مشتريان زائر، انگشترها را به اين مقام متبرك ميكنند. سپس آن را بر انگشت خويش زينت ميدهند تا نشاني باشد از دست خدايي عباس عليه السلام .
اين دو مقام همان جايي است كه عمو عباس مشك آب را به دست گرفته بود تا به طفلان عطشانت برساند، اما اُف بر روزگار كه دشمن امانش نداد و دستان نازنينش را قطع كرد و عباس دستانش را كنار نهر علقمه و شريعه فرات، ميان نخلستان كاشت تا عرش بر آن دستان مبارك تكيه زند و فرو نريزد. ...
✍️ #قربان_صحرائی_چاله_سرائی
📚 منبع: فصلنامه #اشارات_ایام، شماره ۱۹، پیاپی ۱۶۰، پاييز ۱۳۹۴، مرکز پژوهش های صدا و سیما، اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه، مقاله «هنگامه اوج ماتم»، صص ۹۸ ــ ۱۰۶
👇👇👇
http://pajuhesh.irc.ir/Product/magazine/show.text/id/2625/book_keyword//occasion//index/1/indexId/249517
🏴🏴🏴
🖤
🔰 🆔 @sahranevesht
⚫️ هنگامه اوج ماتم
🏴 مجلس ششم ـ مير علمدار
◾️ حسينجان!
وقتي نام عباس تو ميآيد، داغ جانسوز آن يگانه برادر وفادار و سردار نامآور سپاه تو، سينه را ميفشارد و سرشك اشك از ديدگان ناقابل علاقهمندانت همچون باران بهاري فرو ميريزد. آنگاه بياختيار دست به سوي سينه ميرود.
◾️ حسينجان!
🏴 براي ما گفتهاند و در تاريخ ثبت است كه قامت عباس دلاورت، همچون سروي افراشته، رشيد بود و طلعت زيبا و نورانياش، ماه را شرمنده ميكرد. وقتي سوار بر اسبي تنومند و فربه ميشد، پاهاي مباركش به زمين ميرسيد؛ گويي اسب، هيبت و شكوه و جلالش را برنميتابد. كسي چه ميداند شايد اسب هم، در مقابل آن نامآور، تواضع و سر كُرنش فرود ميآورد. شايد هم وقتي عباس بر پشتش سوار ميشد، اين اسب در ميان همنوعان به خود مباهات ميكرد و به ديگر اسبان فخر ميفروخت كه سواري چون عباس بر پشتش نشسته است.
باور كن امروز هم وقتي انسان با پاي دل، قدم در مضجع شريف ابوالفضل العباس عليه السلام ميگذارد، با همين چشمان دنيايياش، هيمنه و هيبت رشيدش را ميتواند از فضاي ضريح منورش صيد كند و خوشا به حال آنان كه چشم بصيرتشان باز است.
ديروز و امروز و فردا و فرداهايي كه از روزگار باقي است، عباس دلاور تو همچون آبي زلال در فرهنگ مردم شيعه و حتي ديگر مذاهب، جاري است و شيعيان، آن را با چيز ديگري عوض نميكنند.
شب نهم با عزاداري براي عباس تو گذرانده ميشود. روز تاسوعا مردمان اين ديار آرام و قرار ندارند. همگان خود را به دستهها و هيئتهاي مختلف ميرسانند تا در صفوفي فشرده و متراكم به سمت چند بقعه متبرك در شهر حركت كنند. آنان در حالي كه سرتاپا سياهپوشند بر سر و سينه ميزنند و با ذكر مصائب تو و اهل بيت مكرمت، خود را به بقاع متبرك ميرمحله، شالما، امامزاده ابراهيم، وردم، سنگبست، امامزاده شفيع و پيرونبست ميرسانند. ...
✍️ #قربان_صحرائی_چاله_سرائی
📚 منبع: فصلنامه #اشارات_ایام، شماره ۱۹، پیاپی ۱۶۰، پاييز ۱۳۹۴، مرکز پژوهش های صدا و سیما، اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه، مقاله «هنگامه اوج ماتم»، صص ۹۸ ــ ۱۰۶
👇👇👇
http://pajuhesh.irc.ir/Product/magazine/show.text/id/2625/book_keyword//occasion//index/1/indexId/249516
🏴🏴🏴
🖤
🔰 🆔 @sahranevesht
⚫️ هنگامه اوج ماتم
🏴 مجلس هفتم ـ عباس در امامزاده شفيع
◾️ حسين جان!
اجازه بفرما براي احياي خاطرات كودكيهايم، تاسوعا را همراه هيئتهاي عزاداري مساجد امام حسين عليه السلام دران، صاحبالزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف چالهسرا، مهديه نيلاش، چلهخانه ظهرابچي انجيلان، امام صادق عليه السلام سياهمرد و... به بقعه مبارك امامزاده شفيع بروم و تاسوعاي عبّاست را از آنجا به محضرت گزارش دهم.
◾️ حسين جان!
🏴 اين بقعه متبرك در دل طبيعت زيباي شاندرمن و در كنار رودخانه مرغك قرار گرفته است. عباس تو آن قدر خواهان دارد كه روز تاسوعاي عزاداري تو، تمام امامزاده شفيع، سياهپوش ميشود و جايي براي سوزن انداختن باقي نميماند. موج جمعيت عزادار كه در سوگ علمدار رشيد كربلا، حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام آنجا گرد ميآيند مثالزدني و توصيفناشدني است. آنان تا اذان مغرب عزاداري ميكنند و سپس ساعتي به رتق و فتق امور زندگي خويش ميپردازند و دوباره به مساجد و هيئتها بر ميگردند تا در شب عاشورايت در سوگ تو سنگ تمام بگذارند و به دل خويش تسلي دهند. ...
✍️ #قربان_صحرائی_چاله_سرائی
📚 منبع: فصلنامه #اشارات_ایام، شماره ۱۹، پیاپی ۱۶۰، پاييز ۱۳۹۴، مرکز پژوهش های صدا و سیما، اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه، مقاله «هنگامه اوج ماتم»، صص ۹۸ ــ ۱۰۶
👇👇👇
http://pajuhesh.irc.ir/Product/magazine/show.text/id/2625/book_keyword//occasion//index/1/indexId/249514
🏴🏴🏴
🖤
🔰 🆔 @sahranevesht
قربان صحرائی چالهسرائی
⚫️ هنگامه اوج ماتم
🏴 مجلس هشتم ـ هيأت يک نفره
◾️ حسينجان!
🏴 ميخواهم از هيئتي ويژه و منحصر برايت بگويم؛ هيئتي كه شايد تاكنون از آن گزارشي در هيچ دفتر و ديباچهاي ثبت نشده باشد، اما فقط خدا و خودت از راز آن هيئت آگاهيد. ميخواهم براي شما از هيئتي يكنفره بگويم؛ آري، هيئتي با جمعيتي يك نفره.
هنوز ساعتي به اذان صبح باقي است.
صداي زنگوله رمه از حاشيه ييلاق «خشكهدريا» در حومه ييلاق سرسبز «دَشتِه» و در پاييندست قله سر به آستان آسمان كشيده «خِنديلَه پِشت» به گوش ميآيد.
پيرمرد هشتاد ساله، امشب پسران را به هيئت «سيّدالقاسم» فرستاده است و خود به تنهايي گلّه را چوپاني ميكند. او جوانانش را كه علياكبري پرورانده، عاشقانه فرستاده هيئت. اما عشق تو، حبيبوار در تمام وجودش تنيده، مگر ميتواند تو را فراموش كند؟ در حالي كه او فانوس كلبه جنگلياش را خاموش كرده است و رداي چوپاني بر دوش افكنده و به چوبدستي شبانياش همچون عصاي كليم تكيه داده، آرامآرام بر سينه ميزند و با كربلايي محمود بهجت فومني همنوا ميشود و زمزمه ميكند:
🖤 امشبي را شه دين در حرمش مهمان است، مكن اي صبح طلوع
🖤 عصر فردا بدنش زير سم اسبان است، مكن اي صبح طلوع
◾️ حسين جان!
🏴 در اين هيئت عظيم، او به تنهايي هم مداح است و هم سينهزن و هم گريهكن.
مرحبا به صفايش كه نه كسي ميبيند و نه كسي ميشنود و نه كسي ميداند كه اينجا هم هيئتي است، اما هيئتي به ژرفاي اقيانوس با باوري به گستره هستي، ولي با جمعيتي يكنفره. كسي چه ميداند، شايد در اين درختزار تاريك، صداي زنگوله رمه، نوحهاش را دم گرفته باشد. مرحبا به صفاي اين پير و حسينيه و هيئتش. ...
✍️ #قربان_صحرائی_چاله_سرائی
📚 منبع: فصلنامه #اشارات_ایام، شماره ۱۹، پیاپی ۱۶۰، پاييز ۱۳۹۴، مرکز پژوهش های صدا و سیما، اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه، مقاله «هنگامه اوج ماتم»، صص ۹۸ ــ ۱۰۶
👇👇👇
http://pajuhesh.irc.ir/Product/magazine/show.text/id/2625/book_keyword//occasion//index/1/indexId/249513
🏴🏴🏴
🖤
🔰 🆔 @sahranevesht
⚫️ هنگامه اوج ماتم
🏴 مجلس نهم ـ صبح زار زار
◾️ حسين جان!
🏴 در بخشهايي از اين ديار بعد از نماز صبح، ساعتي به سوگواري صبحگاهي با نام «زار زار» ميپردازند كه عزاداري نوجوانان و كودكان است. آنها به ياد لب خشكيده و تشنه علياصغر و قاسم بن الحسن خواب بامدادي را بر خود حرام ميكنند و با هدايت چند بزرگتر مراسمي ويژه و خاصي برگزار ميكنند كه سوز مرثيههايش دل را ريش ميكند و آواي سينهزنياش ديده را باراني.
اينجا مرسوم است كه همه اهالي روستاها، هيئتهايشان را به سوي مساجد جامع شهر روان كنند. حضور جمعيتي را كه تا عصر عاشورا، اطراف مسجد جامع شهر ماسال و شاندرمن عزاداري ميكنند نميتوان توصيف كرد. آنان در ماتم تو و فرزندان و ياران وفادارت بر سر و سينه ميزنند تا بلكه اندكي توانسته باشند با خواهر مظلومت، حضرت زينب كبري عليها السلام همراهمي و همدردي كرده باشند. ...
✍️ #قربان_صحرائی_چاله_سرائی
📚 منبع: فصلنامه #اشارات_ایام، شماره ۱۹، پیاپی ۱۶۰، پاييز ۱۳۹۴، مرکز پژوهش های صدا و سیما، اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه، مقاله «هنگامه اوج ماتم»، صص ۹۸ ــ ۱۰۶
👇👇👇
http://pajuhesh.irc.ir/Product/magazine/show.text/id/2625/book_keyword//occasion//index/1/indexId/249511
🏴🏴🏴
🖤
🔰 🆔 @sahranevesht
قربان صحرائی چالهسرائی
⚫️ هنگامه اوج ماتم
🏴 مجلس دهم ـ شام غريبان ماسال
◾️حسين جان!
«ماسال»، بهشتي زميني است كه خداي سبحان آن را در گستره دشتي وسيع با شاليزارها و باغهاي خوشمنظرش در دامنه شالوارَهكوه پوشيده از انبوه درختان متنوع جنگلي، زينت داده است. مردمانش نيز همچون طبيعتش، طينت و سرشتي زيبا و بهشتي دارند.
آنان ساعتي مانده به غروب روز عاشورا، خيمههايي در ميدان مركزي شهر ماسال و كنار گلزار شهيدان اين شهر داير ميكنند. سپس تمام ماساليها تا پاسي از شب، شام غريبانت را همنوا با بانوي صبر و استقامت كربلا، حضرت زينب عليها السلام ، غريبانه سوگواري ميكنند. در اين شب، خيام برپا شده به صورت نمادين به آتش كشيده ميشود و جلوههايي هرچند ناچيز از آتشزدن خيمههايت در كربلا به نمايش در ميآيد. سپس تعدادي از نوجوانان دختر و پسر كه با لباس سبز در هيئت نوجوانان كربلا به اسيري ميروند و برخي از جوانان كه با لباسي سرخ سيمايشان را از شرم پوشاندهاند و زير برقع در حالي كه در سوگ تو اشك ميريزند با شاخههاي درخت شمشاد، ضرباتي نمادين بر نوجوانان اسير ميزنند تا لحظاتي از روز اسارات نوجوانان تو را شبيهسازي كرده باشند.
مردم شهر ماسال با تمام احساس و محبت تالشانهشان در اين سوگ مشاركت دارند و با تمام وجود براي تو و عباس و زينب و علياكبر و علياصغرت با زبان تالشي و فارسي، سوگوارهاي برپا ميكنند ديدني.
اين مردم حسيني، يكپارچه و با نهايت سوز و گداز، زمين كربلا را همنوا با علي مرتضي عليه السلام سوگند ميدهند تا پاره تن رسول اعظم صلي الله عليه و آله را نيكو امانتداري كند.
◾️حسين جان!
🏴 تو ساري در زماني و جاري در شريان جانها. آنچه در شريان هر كس جاري باشد به اعماق وجودش نفوذ ميكند و هميشه در تمام تار و پود وجود آدمي ساري و از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود. هيچ تيغ و سنان و سياست و كياستي را توان جدا كردن تو از وجود عشاق دلسوختهات نيست. هر نوزادي كه در قبيله عشق تو متولد ميشود، شير مادر را با زمزمه نام تو ميمكد و با آن رشد و نمو مييابد. مادامي كه روزگار را بقايي است تو در وجود تمام شيعيان و ديگر محبان و علاقهمندانت باقي هستي. خوشا به حال آنان كه خوي حسيني تو را در وجود خويش محكمتر از هميشه كنند و آن را به منزله رهتوشهاي به سراي باقي بياورند.
اَللّهُمَّ ارْزُقْنٰا شَفٰاعَةَ الْحُسَيْن يَوْمَ الْوُرُود ...
✍️ #قربان_صحرائی_چاله_سرائی
📚 منبع: فصلنامه #اشارات_ایام، شماره ۱۹، پیاپی ۱۶۰، پاييز ۱۳۹۴، مرکز پژوهش های صدا و سیما، اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه، مقاله «هنگامه اوج ماتم»، صص ۹۸ ــ ۱۰۶
👇👇👇
http://pajuhesh.irc.ir/Product/magazine/show.text/id/2625/book_keyword//occasion//index/1/indexId/249510
🏴🏴🏴
🖤
🔰 🆔 @sahranevesht
♦️ مردان خدا ايستاده ميميرند
🌷 در داخل اتوبوس تعدادي از اسرا نشسته و تعدادي هم ايستاده بودند. ما حق هيچگونه صحبتكردن با هيچ كس را نداشتيم.
اسيري از بچههاي رشت ايستاده و اسير ديگري به او تكيه داده بود. چند مرتبه آن اسير رشتي به لهجه گيلكي به اسيري كه به وي تكيه داده بود گفت:
«ويريز، جان تي مار ويريز، بُكُشتي امه را، ويريز»!
در همين شرايط، اسير رشتي تا خودش را جابهجا كرد ناگهان آن اسير، نقش بر كف اتوبوس شد. بعثيها به گِرد آن جمع شدند و معلوم شد وي در همان حالت ايستاده و در حال تكيهدادن به اسير رشتي به شهادت رسيده. پيكرش را از اتوبوس به بيرون بردند و ما نفهميديم او چه كسي بود و چه شد و بعثيها با پيكر آن شهيد مظلوم چه كردند؟ اين اولين شهيدي بود كه در آستانه اسارت و در اوج غُربت و مظلوميت از جمع ما در ميان هلهله و شادي دشمن بعثي و پليد، غريبانه به شهادت رسيد. شهادت مظلومانه وي بر چهره و قلب اسراي داخل اتوبوس حُزني گلوگير و حالي رقتانگيز مُستولي كرد و بر روحيه بچهها تأثير عميق و ناگواري گذاشت.
اما باور داريم كه مردان خدا ايستاده ميميرند. ...
🌿به مناسبت سالروز ورود آزادگان سرافراز 🌿
🔸 مرکز پژوهشهای صدا و سيما، اداره کل پژوهشهای اسلامی رسانه
متن کامل با لمس پيوند زير 👇
http://pajuhesh.irc.ir/product/magazine/show.text/id/29521/order/17
خاطرات آزاده سرافراز #جهانسوز_پورمحمد
📘 #اشارات_ايام
#گیلان_رشت
✍🏻 #قربان_صحرائی_چاله_سرائی
🌐
🔰 🆔 @sahranevesht