•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را بر ملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد ـ خدا کند ـ
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ
شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش... صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند.
#علیرضا_بدیع
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
به یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانم
که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی
چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
که در کامم به زهرآلود شهد شادمانی را
سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل
خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را
نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده
به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را
به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان
خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
که از آب بقا جویند عمر جاودانی را
#شهریار
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
تا تاختند بیهنران در مصافها
زد زنگ، تیغهای هنر در غلافها
قندیستپارسیکهشکرپاسخان ری
در پر حلاوتیش کنند اعترافها
#ملکالشعرای_بهار
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
غزل ۶۳
از هر چه میرود سخن دوست خوشترست
پیغام آشنا نفس روح پرورست
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست
شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر
چون هست اگر چراغ نباشد منورست
ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبرست
جان میروم که در قدم اندازمش ز شوق
درماندهام هنوز که نزلی محقرست
کاش آن به خشم رفته ما آشتی کنان
بازآمدی که دیده مشتاق بر درست
جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی
وین دم که میزنم ز غمت دود مجمرست
شبهای بی توام شب گورست در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشرست
گیسوت عنبرینه گردن تمام بود
معشوق خوبروی چه محتاج زیورست
سعدی خیال بیهده بستی امید وصل
هجرت بکشت و وصل هنوزت مصورست
زنهار از این امید درازت که در دلست
هیهات از این خیال محالت که در سرست
#سعدی
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈
#شهریار سخن
صدها سلام برگل رخسار شهریار
صدها درود بر دل تبدار شهریار
گفتار من به نقطهی پایان کجا رسد؟
کآغاز کردهام سر گفتار شهریار
او بود اگر اسیرو گرفتار عشق یار
یاران کنون اسیرو گرفتار شهریار
شور پری چوحال پریشان او گرفت
داغی نهاد بر دل بیمار شهریار
این داغ عشق تا به ثریای معرفت
شد همچو شمع قافله سالار شهریار
در بوستان سبز غزل لالهها نشاند
آن نالههای سرخ دل زار شهریار
برقلههای ملک ادب پرچمی بلند
ماندهست یادگار ز آثار شهریار
شد شهریار شعرو سخن، شهریار عشق
تاج است بر سر سخن اشعار شهریار
خط کمال بر ورق جان او عیان
چشمم خطا ندیده ز انوار شهریار
خوابش حرام گشت و حلالش که حال او
دارد حکایت از دل بیدار شهریار
دیوان مگو که گلشن عشق است و مرز دوست
دیوان پر ز رمز و پر اسرار شهریار
سلطان شعر و حافظ ثانی لقب گرفت
حقّا که این مقام سزاوار شهریار
ریزد ز کوه سینهی او چشمه چشمه شهد
در جام جان کلام شکربار شهریار
یک آسمان ستاره و صد بغض پاره داشت
شبهای تار و زمزمهی تار شهریار
سرشار شد شکوفهی شعر از نگاه او
از اشک و از تبسم سرشار شهریار
(حیدربابا)که خاروخس وسنگ و خاک بود
دردانه شد ز کلک گهربار شهریار
دیوار، دور باغ ادب شد بنا بسی
افکند سایه بر همه دیوار شهریار
گفتیم و گفتهاند چه بسیار ازو ولی
کم گفتهایم باز ز بسیار شهریار
(راوی)منم که ازدل دیوانهام نرفت
یک لحظه عشق و حسرت دیدار شهریار
#اکبرامیرخانی #راوی
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی
شد حلقه قامت من تا بعد از این رقیبت
زین در دگر نراند ما را به هیچ بابی
در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی
مخمور آن دو چشمم آیا کجاست جامی
بیمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی
حافظ چه مینهی دل تو در خیال خوبان
کی تشنه سیر گردد از لمعه سرابی
#حافظ
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است
بامت بلند باد که دلتنگیات مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است
خوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده را
در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است
تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است
چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گُلی که مرا خوار کرده است
#فاضل_نظری
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
جز من به شهرِ یار کسی شهریار نیست
شهری به شاه پروری شهر یار نیست
در بارگاه سلطنت فقر ، شاه را
بندند در برخ که به دربار بار نیست
من طایر بهشتیم اما در این قفس
حالی اسیر عشقم و جای فرار نیست
برگ خزان به زردی رخسار من مباد
ای گل که در طراوت رویت بهار نیست
از خون لاله بر ورق گل نوشته اند
کاوخ به عهد لاله رخان اعتبار نیست
شاهد شو ای ستاره که آن مست خواب ناز
آگه ز حال عاشق شب زنده دار نیست
گویند مرگ سخت بود ، راست گفته اند
سخت است لیک سخت تر از انتظار نیست
از روزگار عاطفه هرگز طمع مدار
اصلا نشان عاطفه در روزگار نیست
منصور زنده باد که در پای دار گفت
آسان گذر ز جان که جهان پایدار نیست
جان پرور است زندگی شهر یار لیک
جز غم به شهریار در این شهر ، یار نیست
#شهریار
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
مرا هزار امید است و هر هزار تویی!
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است
ستارهای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون مناند
چه باک زانهمه دشمن چو دوستدار تویی
دلم صُراحیِ لبریزِ آرزومندی است
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
#سیمین_بهبهانی
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
غزل ۶۴
این بوی روح پرور از آن خوی دلبر است
وین آب زندگانی از آن حوض کوثر است
ای باد بوستان مگرت نافه در میان
وی مرغ آشنا مگرت نامه در پر است
بوی بهشت میگذرد یا نسیم دوست
یا کاروان صبح که گیتی منور است
این قاصد از کدام زمین است مشک بوی
وین نامه در چه داشت که عنوان معطرست
بر راه باد عود در آتش نهادهاند
یا خود در آن زمین که تویی خاک عنبر است
بازآ و حلقه بر در رندان شوق زن
کاصحاب را دو دیده چو مسمار بر در است
بازآ که در فراق تو چشم امیدوار
چون گوش روزه دار بر الله اکبر است
دانی که چون همیگذرانیم روزگار
روزی که بی تو میگذرد روز محشر است
گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است
صورت ز چشم غایب و اخلاق در نظر
دیدار در حجاب و معانی برابر است
در نامه نیز چند بگنجد حدیث عشق
کوته کنم که قصهٔ ما کار دفتر است
همچون درخت بادیه سعدی به برق شوق
سوزان و میوهٔ سخنش همچنان تر است
آری خوش است وقت حریفان به بوی عود
وز سوز غافلند که در جان مجمر است
#سعدی
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
ای بت به سر مسیح اگر ترسایی
خواهمکه بهنزد ما تو بیترس آیی
گه چشم ترم به آستین خشک کنی
گه بر لب خشک من لبِ تر سایی
#مهستی_گنجوی
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
بی خبر شو ز دو عالم، خبر یار طلب
دست بردار ز خود، دامن دلدار طلب
حاصل روی زمین پیش سلیمان بادست
دو جهان از کرم عشق به یکبار طلب
نکند تلخ سلیمان دهن موران را
هر چه می خواهی ازان لعل شکربار طلب
مستیی را که خماری نبود در دنبال
از شفاخانه آن نرگس بیمار طلب
عشق در پرده معشوق نهان می گردد
خبر طوطی ما را ز شکرزار طلب
چون نداری پر و بالی که به جایی برسی
چون سلامت طلبان رخنه دیوار طلب
خاک را قافله سیل رسانید به بحر
در ره عشق رفیقان سبکبار طلب
از صدف کم نتوان بود به همت، زنهار
چون دهن باز کنی گوهر شهوار طلب
می توان دولت بیدار به بی خوابی یافت
تو همین در دل شب دیده بیدار طلب
پرده آب حیات است سیاهی صائب
عمر جاوید ازان طره طرار طلب
#صائب_تبریزی
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
سری به سینه خود تا صفا توانی یافت
خلاف خواهش خود تا خدا توانی یافت
در حقایق و گنجینه ادب قفل است
کلید فتح به کنج فنا توانی یافت
به هوش باش که با عقل و حکمت محدود
کمال مطلق گیتی کجا توانی یافت
جمال معرفت از خواب جهل بیداریست
بجوی جوهر خود تا جلا توانی یافت
تحولی است که از رنجها پدید آید
نه قصه ای که به چون و چرا توانی یافت
تو حلقه بردر راز قضا ندانی زد
مگر که ره به حریم رضا توانی یافت
ز قعر چاه توان دید در ستاره و ماه
گر این فنا بپذیری بقا توانی یافت
کمال ذوق و هنر شهریار در معنی است
تو پیش و پس کن لفظی کجا توانی یافت
#شهریار
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
شاخه خشكم، ز پاییز و بهار من مپرس
مردهام، از صبح و شام روزگار من مپرس
آفتابی بر لب بامم، در آفاقم مجوی
جلوهای از طالع بی اعتبار من مپرس
سر خط مضمون افسوسم، بر این حیرت بیاض
جز ندامت سطری از شعر و شعار من مپرس
سر به پیش افكنده دارم پیش سربازان عشق
سرفرازی از سرِ زانو سوار من مپرس
زخم صد مرهم به جان دارد درخت طاقتم
سایه واگیر از سرم، وز برگ و بار من مپرس
استخوان بشكستهام، وز مومیایی بی نیاز
گم شدم در خویش، از سنگ مزار من مپرس
در بیابان طلب آوارهام چون گردباد
آشیان بر باد دادم، از غبار من مپرس
غفلت خوشباوریها را غرامت میدهم
از جفای دشمن و از مهر یار من مپرس
داستانپرداز عصر غربت انسان منم
نغمهای بشنو، ز درد اضطرار من مپرس
چشم در راه امیدی همچنان بنشستهام
قصه كوته كن، حمید! از انتظار من مپرس
#حمید_سبزواری
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
غزل ۶۵
عیب یاران و دوستان هنرست
سخن دشمنان نه معتبرست
مهر مهر از درون ما نرود
ای برادر که نقش بر حجرست
چه توان گفت در لطافت دوست
هر چه گویم از آن لطیفترست
آن که منظور دیده و دل ماست
نتوان گفت شمس یا قمرست
هر کسی گو به حال خود باشد
ای برادر که حال ما دگرست
تو که در خواب بودهای همه شب
چه نصیبت ز بلبل سحرست
آدمی را که جان معنی نیست
در حقیقت درخت بیثمرست
ما پراکندگان مجموعیم
یار ما غایبست و در نظرست
برگ تر خشک میشود به زمان
برگ چشمان ما همیشه ترست
جان شیرین فدای صحبت یار
شرم دارم که نیک مختصرست
این قدر دون قدر اوست ولیک
حد امکان ما همین قدرست
پرده بر خود نمیتوان پوشید
ای برادر که عشق پرده درست
سعدی از بارگاه قربت دوست
تا خبر یافتست بیخبرست
ما سر اینک نهادهایم به طوع
تا خداوندگار را چه سرست
#سعدی
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
حیف از تو
ای مهتاب شهریور،
که ناچار
باید بر این ویرانه یِ محزون بتابی !
#مهدی_اخوان_ثالث
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
تنم در وسعت دنیای پهناور نمیگنجد
روان سرکشم در قالب پیکر نمیگنجد
مرا اسرار از این گفتهها بالاتر است، امّا
به گوش خلق، از این حرف بالاتر نمیگنجد
به سینه دست نادانی مزن ارباب دانش را
اگر علمی تو را در مخزن باور نمیگنجد
عجب نبوَد که این خوابیدگان را نیست بیداری
اذان صبح ، اندر گوشهای کر نمیگنجد
مرا خواب آن زمان آید، که در زیر لحد باشم
سر پُرشور اندر نرمی بستر نمیگنجد
ز بس راه وفاداری سریع و آتشین رفتم
سخنهای وفایم در دل دلبر نمیگنجد
توانگر را مخوان در گوش دل اسرار درویشی
که در خشخاش، خورشید بلنداختر نمیگنجد
دل سرگشتهام هر لحظه آهنگ عدم دارد
که رسوایی چو من در عالم دیگر نمیگنجد
نشان قبر مگذارید بعد از مرگ (یغما) را
شهاب طارم ِ اسرار، در مقبر نمیگنجد
#یغمای_نیشابوری
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
چون بلبل مست راه دربستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبانِ حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
#خیام
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
وقتی نشست در بر بابای بی سرش
چهره نهاد بر روی رگهای حنجرش
از آتش درون دلش شعله میکشید
اشکیکه میچکید زچشمان اطهرش
او کرده بود نذر رگ حنجر پدر
چشمیکهبودچشمهٔجوشانکوثرش
دختر گرفته بود تنش را بهبر ولی
بابا گشوده بود بغل بهر دخترش
ازگوش پاره کرد فراموش تاکه دید
این گوشوار عرش فتادهاستدربرش
تنها نمی گریست به گودال قتلگاه
آمد صدای ناله جانسوز مادرش
پرپر زد و نکرد پدر را رها، اگر
از ضرب تازیانه پر از زخم شد پرش
عمه به ناله گفت عزیز برادرم
باید که بوسه زد به گلوی مطهرش
با جوهری زاشک وفایی رقم بزن
دیدم پیام می چکد از خون حنجرش
#سیدهاشم_وفایی
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
گفت مجنون گر همه روی زمین
هر زمان بر من کنندی آفرین
من نخواهم آفرین هیچ کس
مدح من دشنام لیلی باد و بس
خوشتراز صد مدح یک دشنام او
بهتر از ملک دو عالم نام او
مذهب خود با توگفتم ای عزیز
گر بود خواری چه خواهد بود نیز
گفت برق عزّت آید آشکار
پس برآرد از همه جانها دمار
چون بسوزد جان بهصد زاری چهسود
آنگهی از عزّت و خواری چه سود
باز گفتند آن گروه سوخته
جان ما و آتش افروخته
کی شود پروانه از آتش نفور
زآنکه او را هست در آتش حضور
گرچه ما را دست ندهد وصل یار
سوختن ما را دهد دست، اینت کار
گر رسیدن سوی آن دلخواه نیست
پاک پرسیدن جز اینجا راه نیست
#عطار
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
مرا هزار امید است و هر هزار تویی!
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است
ستارهای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون مناند
چه باک زانهمه دشمن چو دوستدار تویی
دلم صُراحیِ لبریزِ آرزومندی است
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
#سیمین_بهبهانی
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردن است
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردن است
متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردن است
چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم
این هم از آب و آینه خواهش ماه کردن است
نو گل نازنین من تا تو نگاه می کنی
لطف بهار عارفان در تو نگاه کردن است
از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند
این هم اگر چه شکوه ی شحنه به شاه کردن است
گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردن است
بوسه ی تو به کام من کوه نورد تشنه را
کوزه ی آب زندگی توشه راه کردن است
خود برسان به شهریار، ای که در این محیط غم
بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردن است
#شهریار
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈
رحم کن بر این دلم ای نازنین
رخ نما برمن که گشتم دل غمین
روح و ریحانم بهمن کن یکنظر
تا نخواهم حور و جنّت من دِگر
#حجه_الاسلام_احمدصالحی #راجی_هیدجی
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
غزل ۶۶
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است
عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است
نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است
هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز
گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است
گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست
خبر از دوست ندارد که ز خود با خبر است
آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس
آدمی خوی شود ور نه همان جانور است
شربت از دست دلارام چه شیرین و چه تلخ
بده ای دوست که مستسقی از آن تشنهتر است
من خود از عشق لبت فهم سخن مینکنم
هرچ از آن تلخترم گر تو بگویی شکر است
ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست
خصم آنم که میان من و تیغت سپر است
من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر
بند پایی که به دست تو بود تاج سر است
دست سعدی به جفا نگسلد از دامن دوست
ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطر است
#سعدی
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
جمعی ز کتاب سخنت می جویند
جمعی ز گل و نسترنت می جویند
آسوده جماعتی که رو از دو جهان
بر تافته از خویشتنت می جویند
#عرفی_شیرازی
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم
گل را به شوخ چشمی شبنم گذاشتیم
مردم به یادگار اثرها گذاشتند
ما دست رد به سینهٔ عالم گذاشتیم
دادند اگر عنان دو عالم به دست ما
از بیخودی ز دست همان دم گذاشتیم
بیحاصلی نگر که حضور بهشت را
از بهر یک دو دانه چو آدم گذاشتیم
صائب فضای چرخ مقام نشاط نیست
بیهوده پا به حلقهٔ ماتم گذاشتیم
#صائب_تبریزی
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
تا درخشیدن خورشید بریز ای ساقی
آب چون آتش زرتشت به جام جمشید
وقت آنست که با هم ره صحرا گیریم
کز دم باد سحر بوی بهار آمد و عید
سبزه آیات هدی بر ورقِ کِشت نوشت
داد با مرغ سحر درس مقام توحید
سرونازا لب جو با تو نشستن دارد
بامدادان که برآشفت صبا طُرّۀ بید
گل چو شاهنشه ایران زده خرگه به چمن
سرو افراشته چون پرچم شیر و خورشید
گل درآمد دگر از پرده چو نسوان وطن
باد نوروز چو فرمان شه این پرده درید
روز آزادی نسوان به شب عید امسال
شهریار دهد از صبح امید تو نوید
#شهریار
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
غزل ۶۷
فریاد من از فراق یار است
وافغان من از غم نگار است
بی روی چو ماه آن نگارین
رخسارهٔ من به خون نگار است
خون جگرم ز فرقت تو
از دیده روانه در کنار است
درد دل من ز حد گذشتهست
جانم ز فراق بیقرار است
کس را ز غم من آگهی نیست
آوخ که جهان نه پایدار است
از دست زمانه در عذابم
زان جان و دلم همی فکار است
سعدی چه کنی شکایت از دوست
چون شادی و غم نه برقرار است
#سعدی
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
در غمش هر شب به گردون پیک آهم میرسد
صبرکن، ای دل! شبی آخر به ما هم میرسد
شام تاریک غمش را گر سحر کردم چه سود؟
کز پس آن نوبت روز سیاهم میرسد
صبر کن گر سوختی ای دل! ز آزار رقیب
کاین حدیث جانگداز آخر به شاهم میرسد
گر گنه کردم، عطا از شاه خوبان دور نیست
روزی آخر مژدهٔ عفو گناهم میرسد
#ملکالشعرای_بهار
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
مژگان به هم بزن كه بپاشی جهانِ من
كوبی زمینِ من، به سرِ آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک دردِ ماندگار! بلایت به جانِ من
میسوزم از تبی كه دماسنجِ عشق را
از هُرمِ خود گداخته زیرِ زبانِ من
تشخیصِ دردِ من به دلِ خود حواله كن
آه ای طبیبِ دردفروشِ جوانِ من!
نبضِ مرا بگیر و ببر نامِ خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگانِ من
گفتی: غریبِ شهرِ منی، این چه غربت است؟
كاین شهر از تو میشنود داستانِ من
خاكستری است شهرِ من آری و من در آن
آن مجمری كه آتشِ زرتشت از آنِ من
زین پیش اگر كه نصفِ جهان بود، بعد از این
با تو شود تمامِ جهان اصفهان من
#حسین_منزوی
─═┅✰❣✰┅═─
لطفا" به کانال شهر شعر و ادب #بپیوندید👇
@sahreseroadab
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24