حتی سر پیریام مرا یاری کن
لطفی کن و در حق دلم کاری کن
بگذار که بیرزق شهادت نروم
ای مرگ! بیا و آبرو داری کن!
#در_آرزوی_شهادت
💠 @sajdeh63
✍ بخشی از وصیتنامه امیر خلبان شهید علی اکبر شیرودی:
هنگامی که پرواز میکنم، احساس میکنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک میشوم؛ و در بازگشت هر چند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم.
💠 @sajdeh63
شیرودی کسی بود که وقتی خبر شهادتش را به امام دادند. امام در موردش گفت: " او آمرزیده است "
#قهرمان_وطن
#خلبان_شهید_علیاکبر_شیرودی
💠 @sajdeh63
عمریست دلم میل به جایی دارد
جاییکه زمین حال و هوایی دارد
یک روز میاید و ز جان میخوانم
ایوان بقیع عجب صفایی دارد
🏴 هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمه بقیع بدست وهابیت خبیث تسلیت باد
💠 @sajdeh63
🏴 زیارت ائمه بقیع علیهم السلام
السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدىٰ ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ التَّقْوىٰ ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْحُجَجُ عَلىٰ أَهْلِ الدُّنْيا ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْقُوَّامُ فِي الْبَرِيَّةِ بِالْقِسْطِ ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الصَّفْوَةِ ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ آلَ رَسُولِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ النَّجْوىٰ ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَنَصَحْتُمْ وَصَبَرْتُمْ فِي ذاتِ اللّٰهِ وَكُذِّبْتُمْ وَأُسِيءَ إِلَيْكُمْ فَغَفَرْتُمْ ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ ، وَأَنَّ طاعَتَكُمْ مَفْرُوضَةٌ ، وَأَنَّ قَوْلَكُمُ الصِّدْقُ ، وَأَنَّكُمْ دَعَوْتُمْ فَلَمْ تُجَابُوا ، وَأَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطَاعُوا ، وَأَنَّكُمْ دَعَائِمُ الدِّينِ وَأَرْكَانُ الْأَرْضِ؛ لَمْ تَزالُوا بِعَيْنِ اللّٰهِ يَنْسَخُكُمْ مِنْ أَصْلابِ كُلِّ مُطَهَّرٍ ، وَيَنْقُلُكُمْ مِنْ أَرْحامِ الْمُطَهَّراتِ ، لَمْ تُدَنِّسْكُمُ الْجاهِلِيَّةُ الْجَهْلاءُ ، وَلَمْ تَشْرَكْ فِيكُمْ فِتَنُ الْأَهْوَاءِ ، طِبْتُمْ وَطَابَ مَنْبَتُكُمْ ، مَنَّ بِكُمْ عَلَيْنا دَيَّانُ الدِّينِ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ ، وَجَعَلَ صَلاتَنا عَلَيْكُمْ رَحْمَةً لَنا وَكَفَّارَةً لِذُنُوبِنا إِذِ اخْتارَكُمُ اللّٰهُ لَنا وَطَيَّبَ خَلْقَنا بِمَا مَنَّ عَلَيْنا مِنْ وِلايَتِكُمْ وَكُنَّا عِنْدَهُ مُسَمِّينَ بِعِلْمِكُمْ ، مُعْتَرِفِينَ بِتَصْدِيقِنا إِيَّاكُمْ ، وَهٰذَا مَقامُ مَنْ أَسْرَفَ وَأَخْطَأَ وَاسْتَكانَ وَأَقَرَّ بِمَا جَنىٰ وَرَجَا بِمَقامِهِ الْخَلاصَ وَأَنْ يَسْتَنْقِذَهُ بِكُمْ مُسْتَنْقِذُ الْهَلْكىٰ مِنَ الرَّدىٰ ، فَكُونُوا لِي شُفَعاءَ فَقَدْ وَفَدْتُ إِلَيْكُمْ إِذْ رَغِبَ عَنْكُمْ أَهْلُ الدُّنْيا وَاتَّخَذُوا آياتِ اللّٰهِ هُزُواً وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها؛ يَا مَنْ هُوَ قائِمٌ لَايَسْهُو ، وَدائِمٌ لَايَلْهُو ، وَمُحِيطٌ بِكُلِّ شَيْءٍ ، لَكَ الْمَنُّ بِمَا وَفَّقْتَنِي ، وَعَرَّفْتَنِي بِما أَقَمْتَنِي عَلَيْهِ إِذْ صَدَّ عَنْهُ عِبادُكَ وَجَهِلُوا مَعْرِفَتَهُ ، وَاسْتَخَفُّوا بِحَقِّهِ ، وَمَالُوا إِلىٰ سِواهُ ، فَكانَتِ الْمِنَّةُ مِنْكَ عَلَيَّ مَعَ أَقْوامٍ خَصَصْتَهُمْ بِمَا خَصَصْتَنِي بِهِ ، فَلَكَ الْحَمدُ إِذْ كُنْتُ عِنْدَكَ فِي مَقامِي هٰذَا مَذْكُوراً مَكْتُوباً فَلا تَحْرِمْنِي ما رَجَوْتُ ، وَلَا تُخَيِّبْنِي فِيما دَعَوْتُ ، بِحُرْمَةِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ ، وَصَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ.
💠 @sajdeh63
🚩 روستا زادهای که امام، پیشانی اش را بوسید...
«فرمانده دلاور گردان فجر» از لشگر ۳۳ حضرت المهدی(عج)
#شهید_مرتضی_جاویدی
#معروف_به_اِشلو
#سالروز_تولد❤
💠 @sajdeh63
سجده بر خاک
🚩 روستا زادهای که امام، پیشانی اش را بوسید... «فرمانده دلاور گردان فجر» از لشگر ۳۳ حضرت المهدی(عج)
🚩 سنگر خاطره...
🔹️حماسه بزرگ گردان فجر در عملیات والفجر ۲:
🔸️چهار روز از عملیات را پشت سر گذاشته بودیم و پادگان عظیم حاج عمران و همچنین گمرک و کوههای مورد نظر توسط رزمندگان دلیر اسلام به تصرف درآمده بود.
🔸️در این راستا گردان فجر به فرماندهی شهید مرتضی جاویدی مستقر در تنگه ی برده زرد (که راه عبور و مرور دشمن بعثی به پادگان حاج عمران بود) از سه طرف در محاصرهی شدید نیروهای بعثی بود و تنها یک راه عقبنشینی وجود داشت. این گردان به مدت چهار روز با دهها شهید و زخمی و اسیر با دشمن زبون در جنگ بود و هراسی به خود راه نمیداد.
🔸️ساعتی از روز پنجم گذشته صدای بیسیم فرماندهان منطقه عملیاتی از جمله شهید صیاد شیرازی، سرلشگر محسن رضایی و همچنین سردار محمد جعفر اسدی فرمانده تیپ المهدی و شهید حاج محمود ستوده معاون تیپ و جمع دیگر از فرماندهان عملیاتی مبنی بر این که: برادر جاویدی، گردان شما در محاصره ی شَدید دشمن میباشد. عقبنشینی کنید: ولی شهید مرتضی جاویدی در پاسخ به آنها گفت: فرمانده ی من امام خمینی است و به دستور ایشان عمل میکنم و نمیگذارم «تنگه اُحُد» بار دیگر در اسلام تکرار شود! عاقبت مقاومت جواب داد و ارتش بعثی نتوانست تپه را پس بگیرد و عملیات با موفقیت به پایان رسید.
🔸️پس از پایان عملیات شهید مرتضی جاویدی به همراه تعدادی از فرماندهان به دیدار حضرت امام خمینی(ره) رفتند و ایشان در آن دیدار معروف، پیشانی شهید مرتضی جاویدی را بوسید.
🔻شرح آن واقعه به روایت شهید صیاد شیرازی:
🔸️«در تمام دورانی که همراه رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس خدمت حضرت امام میرسیدم، فقط یکبار دیدم که امام، رزمندهای را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید، و آن کسی نبود جز شهید مرتضیجاویدی
🔸️امام خمینی خونسرد و آرام، به قدری ایستاد و صبر کرد تا بوسههای مرتضی جاویدی تمام شود.
🔸️خواستیم تا مرتضی را کنار ببریم که یک دفعه متوجه شدیم که امام از مرتضی بسیجی تر است، چرا که خم شد و پیشانی مرتضی را بوسید. »
#شهید_مرتضی_جاویدی
💠 @sajdeh63
سجده بر خاک
پاسـدار مدافـع حـرم شهید محمد کامران 💠 @sajdeh63
🚩 معرفی شهید...
در ۹ اردیبهشت ۱۳۶۷ در خانوادهای مذهبی و ولایتمدار در روستای دستجرد جرقویه از توابع استان اصفهان چشم به جهان گشود. بنا به سفارش پدربزرگش نام دایی شهیدش را که در منطقه عملیاتی مریوان در دوران دفاع مقدس به فیض شهادت رسیده بود بر وی نهادند.
▫️تحصیلات دوره ابتدایی و راهنمایی را در همان روستا گذراند. و سال ۱۳۷۸ به همراه خانواده برای ادامه زندگی به تهران آمد و تحصیلاتش را در این استان ادامه داد. در بدو ورود به تهران جذب پایگاه مقاومت بسیج محله شد و با شور و شوق فراوانی در برنامه های بسیج شرکت میکرد و کمکم خودش مسئولیت هایی را در بسیج برعهده گرفت.
▫️در ایام فتنه ۸۸ ادای دین خود را به انقلاب و رهبری عزیز کرد و تلاش شبانه روزی در دفع آن فتنه شوم داشت. در سال ۱۳۸۶ موفق به ورود به دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین علیهالسلام گردید و در سال ۱۳۸۹ دانش آموخته آن دانشگاه شد و بعد از آن به تربیت و آموزش جوانان انقلابی پرداخت.
▫️او از آنجایی که علاقه زیادی به مادر سادات حضرت زهرا سلام الله علیها و خانواده سادات داشت از خانواده خود درخواست داشت تا از خانواده سادات همسری برایش انتخاب کنند. و در مهرماه ۱۳۹۲ با همسری فاضله از خانواده سادات ازدواج کرد.
▫️همزمان با ظهور داعش و نا امنی اطراف حرم عمه سادات سلام الله علیها از آنجایی که عشق وصف ناشدنی به حضرت زینب سلام الله علیها داشت، عازم آن مکان مقدس جهت دفاع از حرم گردید.
▫️آخرین اعزام او در دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها در آذر ماه ۱۳۹۴ بود، و سرانجام در روز چهارشنبه ۲۳ دی ماه ۱۳۹۴ قبل از اذان ظهر در منطقه خانطومان حلب بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه شاهرگ و پهلو به آرزوی دیرینهاش رسید و به دایی شهیدش ملحق شد و در روز جمعه ۲۵ دی ماه ۱۳۹۴ در بهشت زهرا قطعه ۵۰ ردیف ۱۱۵ شماره ۱۸ به خاک سپرده شد.
#پاسـدار_مدافـع_حـرم
#شهید_محمد_کامران
#سالروز_شهادت
💠 @sajdeh63
سلام
امیدوارم حالِ دلتون خوب باشه
جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد
به آیدی زیر مراجعه کنید
باتشکر
👇👇👇
ارتباط با مدیر
💠 @ya_roghayeh63
🚩 سنگر خاطره...
بچه ها میگفتند: ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده میدیدیم و نمیدانستیم چه کسی واکس میزند؟ بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد، را واکس میزند. مشخص شد این فرد همان فرمانده ما شهید عبدالحسین برونسی بوده است.
#شهید_عبدالحسين_برونسی
💠 @sajdeh63
💢 در اینستاگرام با ما همراه باشید ! 💢
https://www.instagram.com/seyed.morteza.bameshki
🚩 سنگر خاطره...
در دوران اسارت تقريبا همه سعی ميكردند نامه ای💌 بنويسند و برای خانواده شان👨👩👧👦 بفرستند. بين بچه های اسير هم عده ای كم سواد و بی سواد بودند كه میگفتند نامه شان💌 را يكی ديگه بنويسه. اون روز ها هم برای ما چند تا كتاب📕 آورده بودند در زندان از جمله نهج البلاغه. يه روز ديديم يكي از بچه های كم سواد اومد گفت: من يك نامه 💌 از نامه های حضرت علی رو از نهج البلاغه كه خيلی هم بلند نبود نوشتم رو اين كاغذ📄 برای بابام. ببينيد خوبه. گرفتيم ديديم نامه ی💌 امير المومنين به معاويه😈 است كه اين رفيقمون برداشته برای پدرش نوشته😐😂
💠 @sajdeh63
🚩 پیام رهبری...
کار بزرگداشت شهیدان را نباید یک کار معمولی و عادی دانست؛ این حقیقتا یک حسنه بزرگ است. با گذشت چند سال از دفاع مقدس، حادثه بزرگداشت شهیدان شروع شده و باید ادامه پیدا کند.
#مقام_معظم_رهبری
💠 @sajdeh63
ما ترس از شهادت نداریم
و این تنهـا آرزوی مـاست...
🗓۱۰ اردیبهشت سالروز شهادت
اولین فرمانده لشکر۱۰ سیدالشهدا(؏)
عملیات الی بیتالمقدس ۱۳٦۱
#شهید_سردار_محسن_وزوایی
💠 @sajdeh63
سجده بر خاک
ما ترس از شهادت نداریم و این تنهـا آرزوی مـاست... 🗓۱۰ اردیبهشت سالروز شهادت اولین فرمانده لشکر۱۰
🚩 معرفی شهید...
✔ با تشکیل سپاه به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آمد و مدتی به عنوان فرمانده مخابرات سپاه و بعداً، سرپرستی واحد اطلاعات عملیات فعالیت کرد.
✔ وی به دنبال حمله عراق به ایران داوطلبانه به جبهه غرب عزیمت میکند و به عنوان فرمانده گردان نهم مسئولیت محور تنگ کورک تا حد فاصل تنگ حاجیان را به عهده گرفت.
✔ در اردیبهشت ۱۳۶۰ طرح آزادسازی ارتفاعات بازی دراز در دستور کار قرار میگیرد و در این رابطه با خلبان علیاکبر شیرودی همکاری کرد.
✔ وزوایی در طول جنگ در عملیاتهای متعدد با مسئولیتهای گوناگون حضور داشت. در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ در عملیات مطلع الفجر، فرمانده عملیات بود.
✔ در سال اسفند سال ۱۳۶۰ فرمانده گردان حبیب بن مظاهر تیپ تازه تأسیس محمد رسولالله میشود که در عملیات #فتح_المبین این گردان نوک عملیات بود. با تأسیس تیپ ۱۰ سیدالشهدا فرمانده این تیپ شد. تیپ ۱۰ سیدالشهدا در ۲۳ فروردین ماه ۱۳۶۱ وارد عملیات #بیتالمقدس شده و با تیپ حضرت رسول ادغام میشوند. وزوایی فرماندهی محور اصلی را عهدهدار شد.
💠 @sajdeh63
سلام و عرض ادب
خیرمقدم به عزیزانی که به تازگی به جمع ما پیوستند. چنانچه در بین اعضای محترم کانال، خانواده معظم شهدا حضور دارند محبت بفرمائید مطالب خود را شامل زندگینامه و تصاویر شهید عزیزتان به آیدی حقیر ارسال نماید تا منتشر شود.
🔻🔻🔻
ارتباط با مدیر
💠 @ya_roghayeh63
💠 @sajdeh63
در وصیت نامهاش نوشته بود:
اگر نتوانستید جنازه ام را به عقب بیاورید آن را به روی مینهای دشمن بیندازید، تا اقلاً جنازه من کمکی به اسلام کرده باشد.
#سردارشهید_محسن_وزوایی
💠 @sajdeh63
🚩 حدیث روز...
ﺍمام علی ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ:
در حضور هفت گروه، ۷ کار را مخفی کن تا سعادتمند گردی:
◆ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻘﯿﺮ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎلت ﻧﺰﻥ
◇ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭ، ﺳﻼﻣﺘﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﻧﮑﺶ
◆ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ، ﻗﺪﺭﺕ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ
◇ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ نکن
◆ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ، ﺁﺯﺍﺩی ﺍﺕ ﺭﺍ ﺟﻠﻮه نمایی نکن
◇ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ بی بچه، ﺍﺯ بچه ات ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ
◆ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ یتیم، ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ
📚 ﺗﺤﻒ ﺍﻟﻌﻘﻮﻝ، ص۱۶۷
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
🍃احترام به سادات🍃
سن من زیاد نبود. اولین باری بود که به جبهه می آمدم. تعریف گردان یا زهرا علیها السلام را زیاد شنیده بودم. رفتیم برای تقسیم. چند نفر دیگر هم مثل من دوست داشتند به همین گردان بروند. اما مسئول تقسیم نیرو گفت: ظرفیت این گردان تکمیل است. از ساختمان آمدم بیرون. جوانی را دیدم که به طرف ساختمان آمد. چهره اش بسیار جذاب و دوست داشتنی بود. چند نفر به استقبالش رفتند. او را تورجی صدا میکردند. فهمیدم خودش است! آنها سوار تویوتا شدند و آماده حرکت. جلو رفتم و سلام کردم. بی مقدمه گفتم: آقای تورجی من دوست دارم به گردان یا زهرا علیها السلام بیام. گفت شرمنده، جا نداریم. بعد گفتم: من میخواهم به گردان مادرم بروم برای چه جا ندارید! نگاهی به من کرد و پرسید: اسمت چیه؟ گفتم: سید احمد. یکدفعه پرید توی حرفم و با تعجب گفت: سید هستی! با تکان دادن سر حرفش را تأیید کردم. آمدم پایین و برگه من را گرفت. رفت داخل پرسنلی و اسم مرا در گردان ثبت کرد. بعد هم با اصرار من را به جلو فرستاد و خودش در قسمت بار ماشین نشست! من به گردان آنها رفتم. تازه فهمیدم که نه تنها من بلکه بیشتر بچه های گردان از سادات هستند. با آنها هم بسیار با محبت برخورد می کرد.
🔸️آمدم چادر فرماندهی گردان ها. برادر تورجی تنها نشسته بود. جلو رفتم و سلام کردم. طبق معمول به احترام سادات بلند شد. گفتم: شرمنده محمد آقا ! من با یکی از دوستان قرار دارم. باید بروم مرخصی و تا عصر برگردم. بی مقدمه گفت: نه نمی شود! گفتم: من قرار دارم. آن آقا منتظر من است! دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی. کمی نگاهش کردم. با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود. عصبانی شدم. از چادر بیرون آمد و با ناراحتی گفتم: شکایت شما را به مادرم می کنم! هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم. دوید دنبال من با پای برهنه. دستم را گرفت و گفت: این چی بود گفتی؟ به صورتش نگاه کردم .خیس اشک بود. بعد ادامه داد: این برگه مرخصی سفید امضاء کردم هر چقدر دوست داری بنویس! اما حرفت را پس بگیر! گفتم: به خدا شوخی کردم. اصلا منظوری نداشتم. خودم هم بغض کرده بودم. فکر نمی کردم اینگونه باشد. یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعت قبل از شهادتش بود. مرا دید باز یاد آن خاطره تلخ را برای من زنده کرد و پرسید: راستی آن حرف را پس گرفتی؟ گفتم به خدا غلط کردم. اشتباه کردم. من به کسی شکایت نکردم. اصلا غلط میکنم چنین کاری را انجام بدهم.
🔸️محمد در عملیات ها میگفت بچه سید ها پیشانی بند سبز ببندند. صحنه زیبایی بود. نیمی از گردان ما پیشانی بند سبز داشتند. خود محمد به شوخی میگفت: یک اشتباه صورت گرفته من باید سید میشدم! برای همین من شال سبز میبندم. بعد از کربلای پنج گردان به عقب برگشت. آن زمان محمد تورجی فرمانده گردان شده بود. نشسته بود داخل چادر. برگه ای در مقابلش بود. خیره شده بود و اشک می ریخت. جلو رفتم و سلام کردم. برگه اسامی شهدای گردان در شلمچه بود. تعداد شهدای ما صد و سی و پنج نفر بود. محمد گفت :خوب نگاه کن. نود نفر اینها سادات هستند. فرزندان حضرت زهرا علیها السلام. آن هم در عملیاتی که با رمز یا فاطمه الزهرا علیها السلام بود.
🎤راوی: دکتر سید احمد نواب
📕برگرفته از کتاب یازهرا
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
💠 @sajdeh63
ما مسلّح به سلاح الله اکبریم...
این حقیقت چهرهٔ مصمم آنهاست
و پیروزی از آن کسانی است
که خدا را برگزیدند...
#اردیبهشت_۱۳۶۱
#عملیات_بیت_المقدس
#رزمندگانلشکر۲۷حضرترسولﷺ
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
همیشه بر خلاف همه کار می کرد. وقتی بقیه به فکر راحتی خودشان بودند حاجی یک جور دنبال مبارزه با نفسش بود. دلم برایش تنگ شده بود. یک روز بعدازظهر که همه از گرما، یک سنگر برای خودشان جور کرده بودند، رفتم قرارگاه. کنار منبع آب نشسته بود و ظرف های ناهار بچه ها را می شست، یکی یکی!
📚یادگاران ۹ احمد متوسلیان ص۵۴
💠 @sajdeh63
🚩 کلام شهید...
خانواده های شهدا ستارگان درخشان شهرهای ما هستند و اگر چه خود را با سادگی و تواضع در میان ما گم کرده اند؛ اما خدا آن روز را نیاورد که ما از شان حقیقی و هویت تاریخی ایشان غافل شویم. خانواده های شهدا چشم و چراغ ما هستند و بی چشم و چراغ چگونه می توان دید؟
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
💠 @sajdeh63
🚩 حدیث روز...
امام على عليه السلام:
براى پدر و آموزگارت از جاى خود برخيز، هر چند فرمان روا باشى. 📚غرر الحكم حدیث ۲۳۴۱
🌺 روز معلم مبارک باد🌺
💠 @sajdeh63
🌺آقا معلم عزیز روزت مبارک🌺
شادی ارواح مطهر شهدا
بویژه معلم شهید جواد مغفرتی
صلواتی هدیه کنید
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
▫️ابراهیم معلم عربے یکے از مدارس محروم تهران شده بود. اما تدریس عربے ابراهیم زیاد طولانے نشد! از اواسط همان سال دیگر به مدرسه نرفت! حتے نمے گفت که چرا به آن مدرسه نمےرود!
▫️یک روز مدیر مدرسه پیش من آمد و گفت: تو رو خدا!!! شما که برادر آقاے هادے هستید، با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه!!!
▫️گفتم: مگه چے شده؟ کمے مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول مے داد به یکے از شاگردها تا هر روز زنگ اول براے کلاس نان و پنیر بگیرد!
▫️آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه هاے منطقه محروم هستند؛ اکثرا سر کلاس گرسنه هستند؛ بچه گرسنه هم درس نمے فهمد...
▫️مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم! گفتم نظم مدرسه ما را به هم ریختے! در صورتے که هیچ مشکلے براے نظم مدرسه پیش نیامده بود!!! بعد هم سر ایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق ندارے اینجا از این کارها بکنے! آقای هادے از پیش ما رفت و بقیه ساعت هایش را در مدرسه دیگرے پر کرد...
▫️حالا هم بچه ها و اولیا از من خواستند که ایشان را برگردانم؛ همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف مےکنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیارے از دانش آموزان بے بضاعت و یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتے من هم خبر نداشتم! 📚کتاب سلام بر ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی
💠 @sajdeh63