🚩 ایستگاه خاطره...
🔹️معمولا صورت بشاشی داشت. یک بار سر مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد، اخم روی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت، بعد از خانه زد بیرون...
🔹️وقتی برگشت دوباره همان طور با روحیه باز و لبخند آمد. بهم گفت: " بابت امروز ظهر معذرت میخواهم. " میگفت نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کند.
#شهید_اسماعیل_دقایقی🕊
💠 @sajdeh63
🚩 ایستگاه خاطره...
🔹️معمولا صورت بشاشی داشت. یک بار سر مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد، اخم روی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت، بعد از خانه زد بیرون...
🔹️وقتی برگشت دوباره همان طور با روحیه باز و لبخند آمد. بهم گفت: " بابت امروز ظهر معذرت میخواهم. " میگفت نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کند.
#شهید_اسماعیل_دقایقی🕊
💠 @sajdeh63
🚩 ایستگاه خاطره...
🔹️معمولا صورت بشاشی داشت. یک بار سر مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد، اخم روی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت، بعد از خانه زد بیرون...
🔹️وقتی برگشت دوباره همان طور با روحیه باز و لبخند آمد. بهم گفت: " بابت امروز ظهر معذرت میخواهم. " میگفت نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کند.
#شهید_اسماعیل_دقایقی🕊
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
معمولا صورت بشاشی داشت. یک بار سر مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد، اخم روی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت، بعد از خانه زد بیرون... وقتی برگشت دوباره همان طور با روحیه باز و لبخند آمد. بهم گفت: " بابت امروز ظهر معذرت میخواهم. " میگفت نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کند.
#شهید_اسماعیل_دقایقی
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
معمولا صورت بشاشی داشت. یک بار سر مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد، اخم روی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت، بعد از خانه زد بیرون... وقتی برگشت دوباره همان طور با روحیه باز و لبخند آمد. بهم گفت: " بابت امروز ظهر معذرت میخواهم. " میگفت نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کند.
#شهید_اسماعیل_دقایقی
💠 @sajdeh63
🚩 معرفی شهید...
💠 جوان ایرانی، پایه گذار حشدالشعبی عراق
🔆 این دلاور ایرانی را باید مبدع فرهنگ بسیجی در میان عراقی ها نامید. همان چیزی که اکنون به عنوان حشد الشعبی در میان عراقی ها نام گرفته و یکی از قدرتمندترین تشکیلات های نظامی مردمی منطقه است.
🔆 این جوانِ بهبهانی، هنگامی که فرماندهی «تیپ 9 بدر» را پذیرفت، با همراهی مجاهدین عراقیِ مقلد امام امت، گردان های توابین و احرار را نیز از میان اسیران عراقی تشکیل و "لشکر قهرمانِ ۹ بدر" را بنا نهاد.
🔆 عملیات های بسیاری شاهد جانفشانیِ رزمندگان لشکر ۹ بدر در جبهه حق علیه باطل در دفاع مقدس بود و حالا بسیاری از تربیت شدگان این فرمانده، امروز به یاد او سازمان بدر را در عراق، پایه گذاری کرده اند. شهید گرانقدر ابومهدی المهندس از جمله شاگردان این شهید و معاون ایشان در لشکر بدر بود.
📎 پ ن: ۲۸ دیماه ۱۳۶۵
سالروز شهادت سرلشکر شهید اسماعیل دقایقی گرامی باد.
#شهید_اسماعیل_دقایقی
#عملیات_کربلای_پنج
#شلمچه
💠 @sajdeh63
با چشم ترم علی علی میگویم
وقت سحرم علی علی میگویم
حالا که «پدر» نیست کنارم، مولا!
جای پدرم علی علی میگویم
▫️فرزندان دلبند شهید اسماعیل دقایقی
#شهید_اسماعیل_دقایقی
💠 @sajdeh63
🚩 #معرفی_شهید
▫️هنگامی که فرماندهی «تیپ ۹ بدر» را پذیرفت، گردان «احرار» را از میان اسیران عراقی تشکیل داد. آنها به رغم آنکه اسیـر بودند، با علاقه و اشتیاق در این گردان با ارتشی که خودشان سالها در آن ارتش بودند، میجنگیدند و بسیاری از آنها هم به شهادت رسیدند
▪️و در زمان ما بسیاری از تربیت شدگان شهید دقایقی به یاد او سازمان بدر را که در عراق با داعش جنگید را پایهگذاری نمودند.
▫️الان خانه هر مجاهد عراقی که بروی، سه عکس میبینی: امام خمینی، شهید صدر و شهید اسماعیل دقایقی...
▪️در واقع او را باید مبدع فرهنگ بسیجی در میان عراقی ها نامید. همان چیزی که به عنوان حشدالشعبی در میان عراقی ها نام گرفته است.
#شهید_اسماعیل_دقایقی
#فرمانده_لشکر_بدر_سپاه
#بنیانگذار_حشد_الشعبی_عراق
#سالروز_شهادت🥀
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
همراه با آقا اسماعیل از سه راه خرمشهر به سمت خط در حرکت بودیم... خودروی ما یک استیشن کولردار بود. چند نفر از بسیجیها به محض دیدن استیشن، دست بلند کردند. من هم مشتاقانه پا روی ترمز نهادم و آنها را سوار کردم. یکی از آنان، همین که سوار شد و هوایِ خنکِ داخل را احساس کرد، با لحن خاصی گفت: «واای، شما چه جای خنکی نشسته اید!» آقا اسماعیل با شنیدن این جمله در خود فرو رفت و چیزی نگفت ولی وقتی آنان پیاده شدند به کولر اشاره کرد و گفت: «خاموشش کن!» بعد آن روز... دیگر سوار خودروی کولردار نشد و به تردد با یک ماشین آمبولانس قناعت کرد! روزی در آمبولانس سر صحبت را باز کرد و گفت: « من چون فرمانده هستم خودرویِ کولردار سوار شوم و بچه بسیجیها در هوای گرم به سر ببرند ؟! » 📚 بدرقه ماه ص ۸۰
#شهید_اسماعیل_دقایقی
#فرمانده_قهرمان_لشکر۹بدر
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
همراه با آقا اسماعیل از سه راه خرمشهر به سمت خط در حرکت بودیم... خودروی ما یک استیشن کولردار بود. چند نفر از بسیجیها به محض دیدن استیشن، دست بلند کردند. من هم مشتاقانه پا روی ترمز نهادم و آنها را سوار کردم. یکی از آنان، همین که سوار شد و هوایِ خنکِ داخل را احساس کرد، با لحن خاصی گفت: «واای، شما چه جای خنکی نشسته اید!» آقا اسماعیل با شنیدن این جمله در خود فرو رفت و چیزی نگفت ولی وقتی آنان پیاده شدند به کولر اشاره کرد و گفت: «خاموشش کن!» بعد آن روز... دیگر سوار خودروی کولردار نشد و به تردد با یک ماشین آمبولانس قناعت کرد! روزی در آمبولانس سر صحبت را باز کرد و گفت: « من چون فرمانده هستم خودرویِ کولردار سوار شوم و بچه بسیجیها در هوای گرم به سر ببرند ؟! » 📚 بدرقه ماه ص ۸۰
#شهید_اسماعیل_دقایقی
#فرمانده_قهرمان_لشکر۹بدر
💠 @sajdeh63