الله اڪبــــر ؛
سرِ نماز هم بعضی دست بردار نبودند!
به محض اینکه قامت میبستی،
دستت از دنیا کوتاه می شد و
نه راه پس داشتی و نه راه پیش
پج پج کردن ها شروع میشد ...
مثلا میخواستند طوری حرف بزنند
که معصیت هم نکرده باشند و
اگر بعد از نماز اعتراض کردی
بگویند ما که با تو نبودیم !!
اما مگر میشد با آن تکهها که میآمدند
آدم حواسش جمعِ نماز باشد !؟
مثلا یکی می گفت :
- واقعا که میگویند نماز معراجِ مومن است
این نمازها را میگویند نه نماز من و تو را...
- دیگری پیِ حرفش را میگرفت که :
من حاضرم هرچی عملیات رفتم بدهم
دو رکعت نماز او را بگیــرم ...
و سومی میگفت : مگر میدهد پسر؟
و از این قماش حرف ها ...
اگر تبسمی گوشه لبمان می نشست
بنا می کردند به تفسیر کردن:
ببین ! ببین
ملائکه دارند غلغلکش می دهند
و این جا بود که دیگر نمیتوانستیم
جلوی خودمان را بگیریم
و لبخند به خنده تبدیل می شد...
خصوصا آنجا که میگفتند :
مگر ملائکه نامحرم نیستند؟
و خودشان جواب می دادند :
خوب با دستکش غلغلک میدهند ...
#لبخندهای_خاکی
#مردان_بیادعا
#دفاعمقدس
✅ @sajdeh63
🚩 عجب عتیقههایی هستند امدادگرا
بار اولم بود که
مجروح می شدم و
زیاد بی تابی میکردم...
یکی از برادران امدادگر
بالاخره آمد بالای سرم و
با خونسردی و حالت خنده گفت:
چیه، چه خبره؟
تو که چیزیت نشده بابا...!
تو الان باید به بچههای دیگه هم
روحیه بدی؛ آن وقت داری گریه میکنی؟!
تو فقط یک پایت قطع شده ، ببین
بغل دستی تو سر نداره هیچی هم نمیگه
این را که گفت ،
بیاختیار برگشتم و چشمم افتاد
به بنده خدایی که شهـید شده بود.
بعد توی همان حال...
که درد مجال نفسکشیدن هم نمیداد
کلی خندیـدم و با صدای آروم گفتم:
عجب عتیقههایی هستند این امدادگرا
این امدادگر هم جمله من را شنید و گفت: حقته بزارم همین جا بمونی...(:
#لبخندهای_خاکی
#مردان_بی_ادعا
✅ @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
🌱شوخی با امدادگران🌱
یک بار کـه با یکی از امـدادگـرهـا، برانـکاردِ لوله شدهای را برای حمل مجروح باز کردیم، چشممان به عبارت حمل بار بیش از ۵۰ کیلو ممنوع افتاد. از قضا مجروح نیز خوش هیکل بود. یک نگاه به او و یک نگاه به عبارت داخل برانکارد میکردیم. نه میتوانستیم بخندیم و نه میتوانستیم او را از جایش حرکت بدهیم. بنده خدا این مجروح نمی دانست چه بگوید. بالاخره حرکت کردیم و در راه، کمی میآمدیم و کـمی هـم می خندیدیم. افراد شـوخ طبـع؛ دست از برانکـارد خون آلود حملِ مجروح هم برنداشته بودند.
#شوخ_طبعی #لبخندهای_خاکی
💠 @sajdeh63
🚩 من كاظم پول لازم!
تلگراف صلواتی بود، توصیه میكردند مختصر و مفید نوشته شود، البته به ندرت كسی پیام ضروری تلگرافی داشت. اغلب دوتا، سه تا برگه میگرفتند و همینطوری پُر می كردند!! مهم نبود چه بنویسند..! مفت باشه خمپاره جفتجفت باشه! بعد میآمدند برای هم تعریف میكردند كه به عنوان چند كلمه فوری ،فوتی و ضروری چه نوشتهاند. دوستی داشتم وقتی از او پرسیدم كاظم چی نوشتی؟ گفت:"نوشتم باباسلام. من كاظم پول لازم" گفتم:همین؟ گفت:آره دیگه مفهوم نیست؟
#لبخندهای_خاکی
#تلگراف_صلواتی #دفاع_مقدس
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
میگفت: داشتم تو جاده میرفتم، دیدم یه بسیجی کنارِ جاده داره میره زدم کنار سوار شد، سلام و علیک و راه افتادیم، داشتم میرفتم با دنده ۳ و سرعت ۸۰ تا، بهم گفت: اخوی شنیدی فرمانده لشکرت گفته ماشینها حق ندارن از ۸۰ تا بیشتر بِرن؟! یه نگاه بهش کردم و زدم دنده چهار و گفتم اینم به عشق فرمانده لشکر... تو راه که میرفتیم دیدم خیلی تحویلش میگیرن!! میخواست پیاده بشه بهش گفتم: اخوی خیلی برات درِ نوشابه باز میکنن لااقل یه اسم و آدرس بهم بده شاید یه جایی بدردت خوردم؛ یه لبخندی زد و گفت: همونکه به عشقش دنده چهار رفتی😂😂
#لبخندهای_خاکی😊
#سردارشهید_مهدی_باکری❤️
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
💠 @sajdeh63