🚩 #سنگر_خاطره
"حسین فاطمه؛ به یاد لب عطشان تو آب نمی نوشم" این جمله روی قمقمه ی یک شهید نوشته شده بود. وقتی تکانش دادم؛ پر پر بود.
💠 @sajdeh63
یا سریع الرضا بحق امام رضا علیه السلام
🚩 هم اکنون
حرم حضرت رضا علیه السلام
نایب الزیاره ام
حاجات همگی روا - ملتمس دعایم
ارتباط با مدیر
💠 @ya_roghayeh63
💠 @sajdeh63
🚩 #کلام_شهید
این جمله را بارها ازش شنیده بودم:
«معنی ندارد کسی بگوید من گرفتارم تا وقتی امام رضا علیه السلام هست»
#شهید_مجید_پازوکی
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگره_خاطره
بابا برای من و برادر بزرگم دوچرخه خریده بود. بعد از این که دوچرخه خرید، روش مهمانی رفتنِ ما تغییر کرد. بابا میگفت: "شما با دوچرخه حرکت کنید، ما هم با ماشین پشت سرتون میایم." با این روش در سنین نوجوانی یک نوع استقلال به ما داده بود. استقلالی که باعث پیشرفت ما در خیلی از مسائل شد.
#شهید_محمدجمعه_دهقان
💠 @sajdeh63
یک پایش را در عملیات محرم تقدیم میکند اما با یک پا هم می تواند تا عرشِ خدا جادهی عاشقی را بپیماید..! در تصویر پای مصنوعی شهید پیداست.
#شهید_مرتضی_سرویزاده
#تخریب_چی
💠 @sajdeh63
"أنا القلیلُ الذی کثرته"
همه جا به چشمِ دیگران
رویِ خوبم را نشان دادی ُ
بزرگم کردی...
اگر چه کَم بودم ُ
سرا پا گناه!💙
#ابوحمزهثمالی
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
وقتی علی به مرخصی می آمد؛ گاهی ماشین سپاه را هم می آورد. اما از همان لحظه ی اول؛ ماشین را در خانه پارک می کرد و تا لحظه ی برگشت هم ازش استفاده نمی کرد. حتی اگر کاری برایش پیش می آمد که نیاز به اتومبیل بود؛ از، اقوام و دوستان ماشین قرض می گرفت و ماشین سپاه هم چنان گوشه ی خانه می ماند.
#شهید_علی_موحددوست
💠 @sajdeh63
12.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای کس و کارم
خدا رو شکر امام رضا(ع)
که تو رو دارم
جز تو کسِ دیگه رو که
آقا ندارم...
#چهارشنبه_های_زیارتی
💠 @sajdeh63
🚩 #صلوات_خاصه
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#وقت_سلام #چهارشنبه_های_زیارتی
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می کرد. بچه ها هم با او شوخی می کردند: - اخوی دیر اومدی - برادر میخوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده ی خدا پایین. کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت همه شناختنش. او کسی نبود جز محمود کاوه، فرمانده ی لشکر...
#سردارشهید_محمود_کاوه
💠 @sajdeh63