🚩 #سنگر_خاطره
گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می کرد. بچه ها هم با او شوخی می کردند: - اخوی دیر اومدی - برادر میخوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده ی خدا پایین. کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت همه شناختنش. او کسی نبود جز محمود کاوه، فرمانده ی لشکر...
#سردارشهید_محمود_کاوه
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
در عملیات کربلای دو محمود کاوه، فرمانده لشکر، کار عجیبی کرد. نیروهای خط شکن را که جلو فرستاد، آمد و نمازی دو رکعتی را اقامه کرد. بعد از نماز گفت: " این نماز را فقط به دو دلیل خواندم. اول برای پیروزی بچه های خط شکن و بعد... یکی از بچه ها پرسید: " و بعد چه...؟ " گفت: " دلم میخواد اگر خدا لایقم بداند، این نماز، آخرین نمازم باشد... " و خدا لایقش دانست... محمود کاوه در همان عملیات شهید شد.
#سردارشهید_محمود_کاوه
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می کرد. بچه ها هم با او شوخی می کردند: - اخوی دیر اومدی - برادر میخوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده ی خدا پایین. کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت همه شناختنش. او کسی نبود جز محمود کاوه، فرمانده ی لشکر...
#سردارشهید_محمود_کاوه
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
توی یه مجلس که شهید کاوه هم حضور داشت، به مناسبتی ازش نام بردم. چند روز بعد تلفن کرد و گفت: می خوام ببینمت... اومد و نشست. کلی گریه کرد و گفت: تو رو به جدت قسم میدم توی مجالس اینقد از من تعریف نکن... میترسم نفس بر من غالب بشه و در این راهی که قدم گذاشتم غرور بیاد سراغم و عملم رو خراب کنه...
#سردارشهید_محمود_کاوه
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
توی یه مجلس که شهید کاوه هم حضور داشت، به مناسبتی ازش نام بردم. چند روز بعد تلفن کرد و گفت: می خوام ببینمت... اومد و نشست. کلی گریه کرد و گفت: تو رو به جدت قسم میدم توی مجالس اینقد از من تعریف نکن... میترسم نفس بر من غالب بشه و در این راهی که قدم گذاشتم غرور بیاد سراغم و عملم رو خراب کنه...
#سردارشهید_محمود_کاوه
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می کرد. بچه ها هم با او شوخی می کردند: - اخوی دیر اومدی - برادر میخوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده ی خدا پایین. کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت همه شناختنش. او کسی نبود جز محمود کاوه، فرمانده ی لشکر...
#سردارشهید_محمود_کاوه
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می کرد. بچه ها هم با او شوخی می کردند: - اخوی دیر اومدی - برادر میخوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده ی خدا پایین. کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت همه شناختنش. او کسی نبود جز محمود کاوه، فرمانده ی لشکر...
#سردارشهید_محمود_کاوه
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
توی یه مجلس که شهید کاوه هم حضور داشت، به مناسبتی ازش نام بردم. چند روز بعد تلفن کرد و گفت: می خوام ببینمت... اومد و نشست. کلی گریه کرد و گفت: تو رو به جدت قسم میدم توی مجالس اینقد از من تعریف نکن... میترسم نفس بر من غالب بشه و در این راهی که قدم گذاشتم غرور بیاد سراغم و عملم رو خراب کنه...
#سردارشهید_محمود_کاوه
#سالروز_شهادت
#مزارشهید_بهشت_رضا_مشهد
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگره_خاطره
یکی از خصلتهای پهلوانی و مردانگی شهید کاوه در اوج درگیری با ضد انقلاب رفتار جوانمردانه با اسرا و کشتگان دشمن بود. همه میدانند اگر بسیجی و یا پاسدار در آن زمان اسیر دست ضد انقلاب میشد به ناجوانمردانهترین وجه برخورد میشد. ضد انقلاب با تیغ و شیشه و چاقو سر از تن سربازان اسلام جدا میکرد و پیکر شهدا رو به آتش میکشید، یا سر پاسداران رو جلوی نو عروسان از بدن جدا میکردند. اما شهید کاوه با سن کمی که داشت درست در سن هجده، نوزده سالگی، زمانی که سردار نمره یک مناطق عملیاتی غرب بود، جسد کشته شدگان ضد انقلاب رو بر میداشت میبرد تحویل مساجد میداد تا صاحبان اونها برای بردن اجسادشون اقدام کنن و با اسراشون طبق شرع اسلام با مدارا و رفعت برخورد میکرد.
#سردارشهید_محمود_کاوه
#مزار_شهید_بهشت_رضا_مشهد
💠 @sajdeh63
5.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 #کلام_شهید
هر آنچه از خدا میخواهید با واسطه، از شهدا، در نماز اول وقت طلب کنید.
#سردارشهید_محمود_کاوه
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
توی یه مجلس که شهید کاوه هم حضور داشت، به مناسبتی ازش نام بردم. چند روز بعد تلفن کرد و گفت: می خوام ببینمت... اومد و نشست. کلی گریه کرد و گفت: تو رو به جدت قسم میدم توی مجالس اینقد از من تعریف نکن... میترسم نفس بر من غالب بشه و در این راهی که قدم گذاشتم غرور بیاد سراغم و عملم رو خراب کنه...
#سردارشهید_محمود_کاوه
#مزارشهید_بهشت_رضا_مشهد
💠 @sajdeh63
🏴 #سنگر_خاطره
گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می کرد. بچه ها هم با او شوخی می کردند: - اخوی دیر اومدی - برادر میخوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده ی خدا پایین. کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت همه شناختنش. او کسی نبود جز محمود کاوه، فرمانده ی لشکر...
#سردارشهید_محمود_کاوه
💠 @sajdeh63