eitaa logo
سجده بر خاک
283 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
368 ویدیو
2 فایل
﷽ بیاد معلم شهید جواد مغفرتی با هدف نشر سیره شهدا و معارف اسلامی شادی ارواح مطهر شهدای عزیزمان صلوات ارتباط با مدیر : @ya_roghayeh63 💢 اینستاگرام 💢 https://www.instagram.com/seyed.morteza.bameshki63
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩 گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می کرد. بچه ها هم با او شوخی می کردند: - اخوی دیر اومدی - برادر میخوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده ی خدا پایین. کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت همه شناختنش. او کسی نبود جز محمود کاوه، فرمانده ی لشکر... 💠 @sajdeh63
🚩 در عملیات کربلای دو محمود کاوه، فرمانده لشکر، کار عجیبی کرد. نیروهای خط شکن را که جلو فرستاد، آمد و نمازی دو رکعتی را اقامه کرد. بعد از نماز گفت: " این نماز را فقط به دو دلیل خواندم. اول برای پیروزی بچه های خط شکن و بعد... یکی از بچه ها پرسید: " و بعد چه...؟ " گفت: " دلم میخواد اگر خدا لایقم بداند، این نماز، آخرین نمازم باشد... " و خدا لایقش دانست... محمود کاوه در همان عملیات شهید شد. 💠 @sajdeh63
🚩 گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می کرد. بچه ها هم با او شوخی می کردند: - اخوی دیر اومدی - برادر میخوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده ی خدا پایین. کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت همه شناختنش. او کسی نبود جز محمود کاوه، فرمانده ی لشکر... 💠 @sajdeh63
🚩 توی یه مجلس که شهید کاوه هم حضور داشت، به مناسبتی ازش نام بردم. چند روز بعد تلفن کرد و گفت: می خوام ببینمت... اومد و نشست. کلی گریه کرد و گفت: تو رو به جدت قسم میدم توی مجالس اینقد از من تعریف نکن... میترسم نفس بر من غالب بشه و در این راهی که قدم گذاشتم غرور بیاد سراغم و عملم رو خراب کنه... 💠 @sajdeh63
🚩 توی یه مجلس که شهید کاوه هم حضور داشت، به مناسبتی ازش نام بردم. چند روز بعد تلفن کرد و گفت: می خوام ببینمت... اومد و نشست. کلی گریه کرد و گفت: تو رو به جدت قسم میدم توی مجالس اینقد از من تعریف نکن... میترسم نفس بر من غالب بشه و در این راهی که قدم گذاشتم غرور بیاد سراغم و عملم رو خراب کنه... 💠 @sajdeh63
🚩 گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می کرد. بچه ها هم با او شوخی می کردند: - اخوی دیر اومدی - برادر میخوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده ی خدا پایین. کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت همه شناختنش. او کسی نبود جز محمود کاوه، فرمانده ی لشکر... 💠 @sajdeh63
🚩 گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می کرد. بچه ها هم با او شوخی می کردند: - اخوی دیر اومدی - برادر میخوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده ی خدا پایین. کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت همه شناختنش. او کسی نبود جز محمود کاوه، فرمانده ی لشکر... 💠 @sajdeh63
🚩 توی یه مجلس که شهید کاوه هم حضور داشت، به مناسبتی ازش نام بردم. چند روز بعد تلفن کرد و گفت: می خوام ببینمت... اومد و نشست. کلی گریه کرد و گفت: تو رو به جدت قسم میدم توی مجالس اینقد از من تعریف نکن... میترسم نفس بر من غالب بشه و در این راهی که قدم گذاشتم غرور بیاد سراغم و عملم رو خراب کنه... 💠 @sajdeh63
🚩 یکی از خصلت‌های پهلوانی و مردانگی شهید کاوه در اوج درگیری با ضد انقلاب رفتار جوانمردانه با اسرا و کشتگان دشمن بود. همه می‌دانند اگر بسیجی و یا پاسدار در آن زمان اسیر دست ضد انقلاب می‌شد به ناجوانمردانه‌ترین وجه برخورد می‌شد. ضد انقلاب با تیغ و شیشه و چاقو سر از تن سربازان اسلام جدا می‌کرد و پیکر شهدا رو به آتش می‌کشید، یا سر پاسداران رو جلوی نو عروسان از بدن جدا می‌کردند. اما شهید کاوه با سن کمی که داشت درست در سن هجده، نوزده سالگی، زمانی که سردار نمره یک مناطق عملیاتی غرب بود، جسد کشته شدگان ضد انقلاب رو بر می‌داشت می‌برد تحویل مساجد می‌داد تا صاحبان اون‌ها برای بردن اجسادشون اقدام کنن و با اسراشون طبق شرع اسلام با مدارا و رفعت برخورد می‌کرد. 💠 @sajdeh63
5.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 هر آنچه از خدا میخواهید با واسطه، از شهدا، در نماز اول وقت طلب کنید. 💠 @sajdeh63
🚩 توی یه مجلس که شهید کاوه هم حضور داشت، به مناسبتی ازش نام بردم. چند روز بعد تلفن کرد و گفت: می خوام ببینمت... اومد و نشست. کلی گریه کرد و گفت: تو رو به جدت قسم میدم توی مجالس اینقد از من تعریف نکن... میترسم نفس بر من غالب بشه و در این راهی که قدم گذاشتم غرور بیاد سراغم و عملم رو خراب کنه... 💠 @sajdeh63
🏴 گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می کرد. بچه ها هم با او شوخی می کردند: - اخوی دیر اومدی - برادر میخوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده ی خدا پایین. کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت همه شناختنش. او کسی نبود جز محمود کاوه، فرمانده ی لشکر... 💠 @sajdeh63