🔴آنچه به خاطرش به کانال ما دعوت شده اید 👇
بزرگوارانی که بتازگی به جمع ما پیوستند، ضمن عرض خوشامد خدمت شما،جهت سهولت مطالعه مطلب مورد نظرتان کلیک 👇کنید🌺
⬇️ #آرشیو مطالب کانال سلام آشنا
🔮 #سلام
🔮 #خدا
🔮 #خداوند
🔮#صلوات
🔮#نماز_اول_ماه
🔮 #کلامآشنا (آیاتی از کلام وحی)
🔮 #مفاتیحالجنان
🔮 #صحیفهسجادیه
🔮 #پیامبررحمت صلیاللهعلیهوآله
🔮 #حضرتخدیجه سلاماللهعلیها
🔮 #امامعلی علیهالسلام
🔮 #آقایامیرالمومنین
🔮 #حضرتمادر
🔮 #امامحسین علیه السلام
🔮 #ابالفضلالعباس علیه السلام
🔮 #علیاکبر علیهالسلام
🔮 #امامزمانعج
🔮 #امامرضا علیه السلام
🔮 #امامسجاد علیهالسلام
🔮 #امامباقر علیهالسلام
🔮 #امامصادق علیهالسلام
🔮 #امامجواد علیهالسلام
🔮 #زینبکبری سلاماللهعلیها
🔮 #فاطمیه
🔮 #ازفاطمهبیاموز
🔮 #حضرتمعصومه
🔮 #حضرتعشق (امامخامنهای)
🔮 #سرداردلها (شهید قاسم سلیمانی)
🔮 #شهداء
🔮 #پستویژه
🔮 #باهم_بدانیم
🔮 #حدیث
🔮 #استوری
🔮 #پروفایل
🔮 #عکسنوشته
🔮 #والپیپر
🔮 #عاشقانه
🔮 #آرامش
🔮 #لبخند
🔮 #دنیا
🔮 #ابدیت
🔮 #شب
🔮 #طبیعت
🔮 #یهحسخوب
🔮 #برداشتآزاد
🔮 #انرژیمثبت
🔮 #فرشتههایکوچولو
🔮 #ایرانرادوستدارم
🔮 #بیادعزیزانآسمانی
🔮 #داستانزندگی
🔮 #دخترانه
🔮 #مادرانه
🔮 #پدرانه
🔮 #همسرانه
🔮 #امید
🔮 #زنگتفریح
🔮 #ایده
🔮 #پیامتربیتی
🔮 #دعا
🔮 #نماز
🔮 #کمیتفکر
🔮 #فایلصوتی
🔮 #متنقرآن
🔮 #یادمون_باشه
🔮 #شمستبریزی
🔮 #ماهرجب
🔮 #ماهشعبان
🔮 #ماهرمضان
🔮 #روزقدس
🔮 #عرفه
🔮 #سلامفرمانده
🔮 #بپربریمآشپزی
🔮 #تم
🔮 #دلتنگیهاییهویی
🔮 #داستانکوتاه
🔮 #صوتی
🔮 #سبک_زندگی_شاد
🔮 #کتاب_صوتی
🔮 #دخترم_ناهید
🔮#زندگینامه_حضرت_آدم
🔮#داستان_کوتاه
🔮#صبح_وشب_این_آیه
#روبخوانید
@salamashenaa
#داستانزندگی
❣مردی دلزده از زندگی،
از بالای یک ساختمان بیست طبقه خودش را به پایین پرتاب کرد.
❣همینطور که داشت سقوط می کرد، از پنجره به داخل خانه ها نگاه می کرد.
به دلخوشی های کوچک همسایه ها. به عشق های دزدکی... به ظرافت انگشت های یک زن وقتی با قاشق قهوه را هم می زد...
به جدیت یک مرد وقتی جدول روزنامه را حل می کرد و انگار اگر یک خانه را پر نمی کرد او را می بردند دادگاه!
❣ به لبخند گنگ یک کودک که آرام خوابیده بود، به گردن بلورین دختر نوجوانی که ناخن هایش را با دقت یک
کاشف اتم لاک سبز می زد...
❣ به چین های برجسته پیشانی پیرمردی که داشت از تلویزیون فوتبال نگاه می کرد وجوری فریاد می زد که انگار اگر تیم محبوبش پیروز می شد، او را دوباره به جوانی برمی گرداندند و ...
❣سقوط می کرد و چیزهایی را می دید که هیچوقت توی آسانسور یا پله های آپارتمان ندیده بود.
❣ درست وقتی که به آسفالت خیابان خورد، انگار فهمید مسیر اشتباهی برای خارج شدن از زندگی انتخاب کرده است.
در آن لحظه آخر حس کرد، زندگی ارزش زیستن را داشت اما .... گرومپ!
❣دیر یا زود همه مان از زندگی خارج می شویم. بی خبر... یکدفعه و بی آنکه کارت دعوتی برایمان فرستاده شود،
از پشت بام زندگی پرت می شویم پایین.
❣یک مشت لایک و انبوهی سرتکان دادن می ماند؛
یعنی روحش در آرامش. یعنی حیف بود،هنوز می توانست زندگی کند.
❣من پریده ام از ساختمان، برای همین تند تند هرچه می بینم می نویسم و هنوز نرسیده ام به آسفالت خیابان.
❣ زندگی کنید. 👌
بگذارید دیگران هم زندگی کنند.
لذت ببرید و لذت ببخشید.
پیش از آنکه به آسفالت خیابان برسید و یادتان بیاید که همین دلخوشی های کوچک ارزش زیستن داشت...
احسان_محمدی
https://eitaa.com/joinchat/3999465605Cbb1b1d2c19
🏴 کانال سلام آشنا با ما همراه باشید 👆
#داستانزندگی
💎کرامت امام رضا در حق دزد...
🔹تو تبریز و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن پا بوس امام رضاعلیه السلام.
رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار.
🔹ابراهیم جیب بر کی بود؟!
از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد!
حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با خودت بیارش مشهد!
رئیس کاروان با خودش گفت:
خواب که معتبر نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو کاروان نمیمونه همه استعفا میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال!
اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره دنبال ابراهیم.
🔹رفت سراغشو بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی نشونت میده.
بالاخره پیداش کرد!
گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟
(ولی جریان خوابو بهش نگفت)
ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین 50 تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه پیرزن دزدیدم!
رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من پولتم میدم.
فقط به این شرط که حین سفر متعرض کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، آزادی!
ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول کاسب شیم.
🔹کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن دزدای سر گردنه به اتوبوس حمله کردن و جیب همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو خالی کردن و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن!
🔹اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر پول دزدیدن و بهشون میداد!
رئیس گفت:
ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!
🔹ابراهیم خندید و گفت:
وقتی سر دسته دزدا داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو خالی کردم و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد!
🔹همه خوشحال بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت:
"ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟"
چون حضرت به من فرمودن
حالا فهمیدم حکمت اومدن تو چی بوده؟
🔹ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت:
یعنی حضرت هنوز به من توجه داره؟!
از همونجا گریه کنان تا مشهد اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با تلاش و کار حلال، پولایی رو که قبلا دزدیده بود میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید.
🔵و در آخر هم در مشهد الرضابه رحمت خدا رفت...
@salamashenaa
🔹🍃🔹
🍃🔹
🔹
#داستانزندگی
🔹جوانی با شیخ پیری به سفر رفت. جوان در کنار برکهای بود که ماری به سمت شیخ آمد ولی شیخ فرار کرد. پیر گفت: خدایا! مرا ببخش، صبح که از خواب بیدار شدم به همسایه گمان بدی بردم. جوان گفت: مطمئنی این ماری که به سمت تو آمد بخاطر این گناهت بود؟
🔹پیر گفت: بلی. جوان گفت از کجا مطمئنی؟ پیر گفت: من هر روز مواظب هستم گناه نکنم و چون دقت زیادی دارم، گناهانم را که از دستم رها میشوند زود میفهمم و بلافاصله توبه میکنم و اگر توبه نکنم، مانند امروز دچار بلا میشوم. تو هم بدان اگر اعمال خود را محاسبه کرده و دقت کنی که مرتکب گناه نشوی، تعداد گناهان کم میشود و زودتر میتوانی در صورت رسیدن بلایی، علت گناه و ریشهی آن بلا را بشناسی.
🔹بدان پسرم! بقالی که تمام حساب و کتاب خود را در آن لحظه مینویسد، اگر در شب جایی کم و کسری بیاورد، زود متوجه میشود اما اگر این حساب و کتاب را ننویسد و مراقب نباشد، جداکردن حساب سخت است. ای پسرم! اگر دقت کنی تا معصیت تو کمتر شود بدان که براحتی، ریشه مصیبت خود را میدانی که از کدام گناه تو بوده است.
💟 کانال سلام آشنا
https://eitaa.com/joinchat/3999465605Cbb1b1d2c19
#داستانزندگی
🍃روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیر مرد گفت : ازکجا معلوم
🍃فردا اسب پیر مرد با چند اسب وحشی برگشت
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم
🍃پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست.
مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیرمرد گفت از کجا معلوم!
🍃فردایش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود.
مردم گفتند : چقدر خوش شانسی!
پیرمرد گفت : از کجا معلوم!
🍃زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد.
از کجا معلوم؟!
⭐️ شبتون زیبا و پرستاره ⭐️
💟کانال سلام آشنا💟
↪️https://eitaa.com/joinchat/3999465605Cbb1b1d2c19
✨﷽✨
#داستانزندگی
در زمان یکى از اولیاى حق، مردى بود که عمرش را به بطالت و هوسرانى ولهو و لعب گذرانده بود، نزدیک مرگ پرونده خود را ملاحظه کرد، گذشته عمر را به بازبینى نشست و از عمق دل آهى کشید و بر چهره تاریک اشکى چکید و به عنوان توبه و عذرخواهى از حریم مبارک دوست عرضه داشت :
《یا مَنْ لَهُ الدُّنْیا وَالآخِرَهُ اِرْحَم مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنْیا وَالآخِرَهُ 》.
«ای کسی که دنیا و آخرت برای اوست، رحم کن بر کسی که دنیا و آخرتی برای او نیست.» 😭
پس از مرگ، اهل شهر به مردنش شادى کردند و او را در بیرون شهر در خاکدانى انداخته، خس و خاشاک به رویش ریختند! آن مرد الهى در خواب دید به او گفتند : او را غسل بده و کفن کن و در کنار اتقیا به خاک بسپار. عرضه داشت: او به بدکارى معروف بود ، چه چیز او را به نزد تو عزیز کرد و به دایره عفو و مغفرت رساند؟
جواب شنید : خود را مفلس و تهیدست دید، به درگاه ما نالید، به او رحمت آوردیم. کدام غمگین از ما خلاصى خواست او را خلاص نکردیم، کدام درد زده به ما نالید او را شفا ندادیم.
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی اثر استاد انصاریان
💟کانال سلام آشنا💟
↪️https://eitaa.com/joinchat/3999465605Cbb1b1d2c19
#داستانزندگی
🔺هـر جـمعه خونـه "مادربزرگ" جمـع مـیشدیـم
ریـز تـا درشـت، کـوچک تــا بـزرگ
از هـمهمهی زیـاد، صـدا به صــدا نـمیرسـید
آنقَـدَر میگفتـیم و میخندیدیم که اصـلاً متوجـهِ گذر زمان نمیشدیم
بـوی غـذای مادر بزرگ را تا چـند خیابان آنطرف تر مـیشد حس کرد
روزهای هفـته را روی دورِ تـند میزدیـم تا برسـیم به جمعه
جمعه های بچگی مان را با هیچ روزی عوض نمیکردیم
🔻گـذشـت و گـذشـت "مـادربـزرگ" از میـانمان رفـت...
دورتـر و دورتـر شدیم
شـاید دیگر در مـاه و یا حـتی در سال یـکبار دورِ هم جمع شـویم
آن هم قـبلش طی میکنـیم میزبان اینـترنت داشته باشـد !
دیگـر از صـدای همهمه خـبری نـیست
همهی سـرها داخــل گـوشی شان هست
و جُـک ها و اخــبارِ روز را نـقل قـول میکنند
غـذا را از بیرون می آورند و به لـطفِ غــذا کنارِ هم مینشـینیم...
💟کانال سلام آشنا💟
↪️https://eitaa.com/joinchat/3999465605Cbb1b1d2c19