سر قبر نشسته بودم..
باران می آمد؛ روی سنگ قبر نوشته بود:
🌷شھید مصطفی احمدی روشن..🌷
از خواب پریدم!
مصطفی ازم خواستگاری کرده بود،
ولی هنوز عقد نکرده بودیم.
بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم..
زد به خنده و شوخی گفت:
بادمجون بم آفت نداره. ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم:
کی شھید میشی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : ۳۰سالگی..
باران می بارید؛ شبی که خاکش می کردیم..
همسر شھید مصطفی احمدی روشن
بعضی وقتا هم
باید بشینی سر سجاده،
بگی: خدا...
لذت گناه کردن رو ازم بگیر
میخوام باهات رفیق شم...
رفقا ...
بیاید یجوری زندگی کنیم که هرکی ما رو دید بگه بوی کربلا میدی ...
بوی حسین (ع)...
خدایا با اینکه این
همه گناه کردیم بازم
مثلِ همیشه،
انقدر آبرومون رو حفظ میکنی
که همه بهمون میگن #التماس_دعا
شبتون مهدوی
یا علی
راهشان #خون میطلبد
" مرد " کیست ؟
تصویر کمتر دیده شده از
#شهید_محمدرضا_حقیقی
شهیدی که در قبر خندید ...
#در_محضر_سرداران_شهید
#حاج_کاظم_رستگار
#فرمانده_لشکر_سیدالشهدا
#گمنام_بی_ادعا_خاکی_افتاده
شهيد رستگار فرمانده لشگر 10 سيدالشهدا(ع) بود و خانواده اش از اين سمت حاجی، هيچ اطلاعي نداشتند. يك روز، برادر او به منطقه آمد تا از او خبری بگيرد. حاج كاظم، قرار بود صحبتی برای نيروها داشته باشد. وقتی از جايگاه اعلام شد:
« فرمانده لشگر 10 برای صحبت بيايند»، آقای رستگار بلند شد و به سمت جايگاه حركت كرد. برادرش از همه جا بی خبر، با دست اشاره می كرد كه « چرا در ميان جمعيت بلند شدی؟»
حتما با خودش گفته بود: « برادرمان بی ملاحظه است و رعايت نظم و انضباط را نمی كند.»
حاجی با اشاره جواب داد كه الان
می نشينم. خلاصه صحبت ايشان آغاز شد و تا آخر جلسه، برادرشان متحير و سرگردان مانده بود. حاج كاظم به برادرش سفارش كرد كه جريان فرماندهی او را برای كسی نگويد.
اگر چه خانواده اش بالاخره فهميدند.
#کجایند_مردان_بی_ادعا
#کجایند_مردان_خوب_خدا
يَومَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ المَبثُوثِ
روزی که مردم مانند پروانه های پراکنده
به هر سو ميدوند.
القارعه/۴
- وقتی هیچ کجا
برای ماندن
امن نیست !
- جز آغوش تو ..! #خدا
#السلام_علیک_یااباعبدالله_الحسین
قسم به این ساعات
که دلتنگی
دمار از روزگارِ
آدمیزاد در میاورد !
دلتنگتم آقا جان♥️
#صبحتون_حسینی
#معبودانه
#آیت_الله_بهجت می گفت:
اگه تونستی یه عمر به خدا بگی چشم،
خدا یه جایی که خیلی گیری، لطف میکنه
و بهت میگه چشم!
پس تمرین کن...
💠ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگوید:
توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست وخبر کشته شدن پسرم رو بهم داد.
خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم.
اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست!
افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده.
✅ هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد.
من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم.
به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم.
اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم.
چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد.
🍃خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم.
✅... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است!
اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟
پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده.
وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم.
بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای.
🌹 اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم.
قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید...
🌷شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ...
🌹خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون،جایی برای تو باز نکردیم...
📗 منبع:کتاب حکایت فرزندان فاطمه 1
سلام علیکم
رفقا یه حمد شفا برای سلامتی دختر کوچولویی که الان تو اتاق عمل هست بخونیم 🌸
اجرتون با شهدا
مذهبی ها بیشتر از بقیه بوی خدا و مهربونیش رو میدن ،
واسه ی همینه که اگه یه روزی ،
حتی یه ذره ،
بوی گناه بگیرن ،
مردم خیلی سریع حس تلخی بهشون تزریق میشه و به لشکر خدا بی اعتماد می شن..!
هم حزبی جان🌸
بیا با خطاهای ریز و درشتمون ، آبروی حزب اللهی های خوشکار رو نبریم...
#کلام_شهید🌷
همیشه به نیروها و رزمندهها می گفت:
قبل از خواب زمزمه کنیم :
اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتی تُحرِمُنِیَ الْحُسَینْ '
خدایا گناهانی را که مرا از امام حسین
علیه السلام محروم میکند ، ببخش...
🌹 #شهید_محمود_کاوه🌹
شبتون مهدوی
یا علی