#در_محضر_سرداران_شهید
#حاج_کاظم_رستگار
#فرمانده_لشکر_سیدالشهدا
#گمنام_بی_ادعا_خاکی_افتاده
شهيد رستگار فرمانده لشگر 10 سيدالشهدا(ع) بود و خانواده اش از اين سمت حاجی، هيچ اطلاعي نداشتند. يك روز، برادر او به منطقه آمد تا از او خبری بگيرد. حاج كاظم، قرار بود صحبتی برای نيروها داشته باشد. وقتی از جايگاه اعلام شد:
« فرمانده لشگر 10 برای صحبت بيايند»، آقای رستگار بلند شد و به سمت جايگاه حركت كرد. برادرش از همه جا بی خبر، با دست اشاره می كرد كه « چرا در ميان جمعيت بلند شدی؟»
حتما با خودش گفته بود: « برادرمان بی ملاحظه است و رعايت نظم و انضباط را نمی كند.»
حاجی با اشاره جواب داد كه الان
می نشينم. خلاصه صحبت ايشان آغاز شد و تا آخر جلسه، برادرشان متحير و سرگردان مانده بود. حاج كاظم به برادرش سفارش كرد كه جريان فرماندهی او را برای كسی نگويد.
اگر چه خانواده اش بالاخره فهميدند.
#کجایند_مردان_بی_ادعا
#کجایند_مردان_خوب_خدا